جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

سه دوره در جامعه شناسی هنر



      سه دوره در جامعه شناسی هنر
ترجمه سمیرا قاسمی

رشد توجه جامعه شناسی به هنر, پدیده ای متاخر است. تا قرن بیستم, تاریخچه ی هنر بر بررسی شیوه ها و شخصیت هنرمندان متمرکز بود. با این همه, در پایان قرن نوزدهم, جریان تاریخ فرهنگی به جانشین کردن پویایی هنر تجسمی در بافت افکار یک عصر (تمدن عصر نوزایی در ایتالیا, یاکوب بورکهارت,1860)(1), و یا رها ساختن هنرها از عملکرد اجتماعی (مخالف با هنر نخبگان, ویلیام موریس,1878)(2) پرداخت.در قرن بیستم افراد سرشناسی ادامه دهندگان چنین رویکردی بودند (اثر هنری و اهمیت های آن, اروین پانوسکی,1955)(3). در آغاز قرن بیستم, شماری جامعه شناس از جمله ماکس وبر(جامعه شناسی موسیقی,1911)(4) یا جورج زیمل (سوگنامه ی فرهنگ, 1925)(5), به مقایسه ی اشکال هنری مکاتب یا شیوه های حکومت آن عصر پرداختند.

1930: زیبایی شناسی جامعه شناختی در حدود سالهای 1930 نگاه جامعه شناسی هنر متوجه آثار هنری شد: این آثار چرا و چگونه تولید شده اند؟ چرا مبنای زیباشناسی آنها در جریان تاریخ دگرگون می گردد؟ سه پاسخ در پیش روست. مطالعات مارکسیستی با الهام از فلسفه ی لوکاچ 1885-1971))(6), به بررسی سبکهای ادبی و اصلی عصر نوزایی روزگار ما – چه به شکل بازتابی و چه به شکل ابزارهایی برای رقابت بین طبقات اجتماعی پرداخت (لوسین گولدمن, فرانسیس کلینگندر, فردریک آنتال, آرنولد هاوزر)(7). فیلسوفان و جامعه شناسان مکتب فرانکفورت, اگرچه به تحلیل وابستگی هنرها نسبت به عوامل تعیین کننده ی اقتصادی و اجتماعی پرداختند, لیکن باز در آن, راهی برای پشت سر گذاشتن مکاتب فکری مسلط و گریز از « فرهنگ توده ای» امروزی می دیدند (تئودور آدرنو, والتر بنیامین, زیگفرید کراکاور, ماکس هورکهایمر, هربرت مارکوزه)(8). مورخی با نام پیر فرانکاستل (1900-1970)(9) در تحلیل خود از تاریخچه ی نقاشی در فرانسه, اذعان می دارد که هنر قادر به خلق افکار جدید و گسترش آنها در جامعه است ( نقاشی و جامعه, 1951)(10). همچنین هوبرت دامیش (نظریه ی اختلال, 1972)(11) و ژان دووینو (جامعه شناسی هنر,1967)(21) نام خود را در سنتی که هنر در آن به مثابه یک اختلال گر اجتماعی به مشار می آید, ثبت کردند. 1940: هنر در جامعه از سالهای 1940 به بعد, جامعه شناسان و مورخان هنر با شیوه ای آشکارتر, چارچوب های اجتماعی و نهادی تولید و دریافت هنر را بررسی کردند. هنر تجسمی به شکلی روشن و مستقل از سبکها و مجامع آن, به مثابه محصولی از تکامل روابط میان فرماندهان و هدایتگران, پدیدآورندگان و مخاطبان, و نه صرفا بازتابی از تضادهای «جامعه» در معنای کلی کلمه, ظاهر شد. جامعه شناسان و مورخان به بررسی نقش حامیان هنر (فرانسیس هاسکل)(13), دانشگاهیان (نیکلاس پوسنر)(14) و خرید و فروش نقاشی (هاریسون و سینتیا وایت)(15) پرداختند. مورخانی چون ریموند ویلیامز, پیتر برک, تیموتی کلارک و میر شاپیرو (16), تکامل روابط بین هنرمند و مخاطب او و افکار فرهنگی و سیاسی زمان را ارزیابی کردند. ارنست اچ. گامبریچ (2001-1909)(17) با ارائه ی تاریخچه ی مفصلی از هنر, آغازگر تحلیلهای خرد-جامعه شناسانه ی« نظامهای هنری»: حامیان هنر, نقش نقد, روابط میان هنرمندان و خریداران (بوم شناسی تصاویر,1962)(18) می باشد. مایکل باکساندال (19) مقدم ترین مسئله را, نقش هنرمند ( برای مقایسه رامبراند) در پذیرفتن آثار خود می داند. امروزه این رویکرد, بسیار موثر و الهام بخش تحقیقاتی در زمینه ی نهادهای هنری ( ژرارد مونیر)(20), گردآورندگان [آثارهنری] (پومیان)(21) , بازدیدکنندگان نمایشگاه ها (توماس کرو)(22) و تحول تصویر هنرمند (ناتالی هاینیش)(23) محسوب می شود. 1965: هنر به مثابه جامعه از سالهای 1960, تحقیقاتی که به منظور آگاهی از سیاست های فرهنگی انجام می شد, موجب گردآوری داده های عملکرد و پذیرش هنر در عصر حاضر گشت. بر این اساس, یک جامعه شناسی تجربی تر توسعه یافت که در مرکز این هنر, نقش آفرینان , ساختارها و سیاست های آن جای می گرفتند. این جامعه شناسی از چهار منظر برجسته است. 1.انتقاد از سلطه ی فرهنگی. در سال 1966, پیر بوردیو (2002-1930), در کتاب عشق به هنر (24), نشان می دهد که تا چه اندازه علاقه به هنر و فرهنگ موزه ای, در بستر جایگاه اجتماعی- فرهنگی جوامع قرار می گیرد. آشنایی با هنر, به مثابه سازه ی سرمایه ی فرهنگی می باشد که در رقابت یا هم افزایی با سرمایه ی اقتصادی, به افراد امکان پیوستن به طبقات فرادست و مسلط را می دهد. وی در سال 1965, پژوهشی از کاربرد عکاسی غیر حرفه ای (یک هنر متوسط)(25) منتشر کرد که برخلاف گذشته, عدم درک عوام از قواعد زبده ی هنر شرم آور شمرده می شد. 2.نگاهی فراتر از کنش متقابل اجتماعی. در سال 1982, جامعه شناسی با نام هوارد بکر (26), دست به انتشار پژوهشی با عنوان جهان های هنر(27) زد که توصیفی قوم نگارانه از سبک و سیاقی بود که عاملان آن برای خلق آثار هنری (نقاشی, موسیقی, عکاسی) در پیش گرفته بودند. تاثیر مسافت هم, مانند هنر, محصول فعالیت ها ی چندگانه ای بود که انگیزه هایشان با توجیهات زیباشناختی- مشخصه ی گفتمان هنری- ارتباط چندانی نداشت. با چنین شهودی, ریموند مولین(28), به شرح یک جامعه شناسی توصیفی و چند عاملی فعالیت های هنری و بازار هنر پرداخت. 3.جامعه شناسی ادراک. تحلیل جامعه شناسی عامه ی مردم, به ندرت از شکل دهی علایق آنها به شیوه ی هنری پرسش می کند. جامعه شناسی به نام ناتالی هاینیش با این پرسش حساسیت برانگیز, به توسعه ی تحلیلی پرداخت که در آن سبکهای گوناگون هنر تجسمی, توسط پدیدآورندگان, کارشناسان و مخاطبان خود درک و استنباط می شد. وی به ویژه کوشید تا به توصیف رابطه ی متناقضی بپردازد که انبوهی از مردم را در کنار هنر معاصر- علی رغم بی میلی این هنر به مردمی شدن - نگاه می داشت (هنر معاصر در معرض طرد شدگی, 1997)(29). پژوهش های دیگری که درباره ی زمان صرف شده برای بازدید از تابلوها انجام شده اند ( الیسو ورون, ژان کلود پاسرون) (30) معطوف به همین جریان می باشند. 4.میانجی گری هنرمندانه. بوردیو نیز مانند بکر, بر این باور بود که در حقیقت رویکرد جامعه شناسی میل به «دلسرد کردن» هنر دارد: برد و باخت های زیبا شناختی چیزی جز تخته نردهایی اجتماعی تر, سلسله مراتبی تر و , اقتصادی تر نیستند. نظریه ی میانجی گری بر آن است که از نقطه نظرات متناقض زیباشناسی و جامعه شناسی گذر کند. برای نمونه, آنتوان هنیون (شور موسیقی, 1993)(31) نشان می دهد که در حوزه ی موسیقی, بر اساس تعداد میانجی گریهایی که بین پدیدآورندگان ( که می خواهند آزاد باشند) و مخاطب ( که علایق یکنواخت دارد), درجات متنوعی از خودمختاری وجود دارد. در چنین جریانی می توان از اثر جامعه شناس انگلیسی, آلن بونز ( شرط موفقیت, 1989)(32) نام برد که به بررسی انجمن های گوناگون ( اعضای مجلس انگلستان, کسبه, کارشناسان و مردم عوام) که هنرمندان در مجاورتشان امید به بازشناسایی خویشتن دارند, پرداخت. هر چه این انجمن ها گسترده تر گردد, از خودمختاری آنها نیز کاسته می شود. یکی از مباحث آشکار در جامعه شناسی هنر, بحث پیرامون اهمیت آثار می باشد, حال آنکه یکی از پرسشهای همیشه مطرح این است که: چرا در یک دوره , سلیقه ی مشترک وجود دارد؟ یادداشت ها: (1) La Civilisation de la Renaissance en Italie, Jacob Burckhardt, 1860 (2) Contre l'art d'élite, William Morris, 1878 (3) L'Oeuvre d'art et ses significations, Erwin Panofsky, 1955 (4) Max Weber, Sociologie de la musique, 1911 (5) Georg Simmel, La Tragédie de la culture, 1925 (6) György Lukacs (7) Lucien Goldman, Francis Klingender, Frédéric Antal, Arnold Hauser (8) Theodor Adorno, Walter Benjamin, Siegfried Kracauer, Max Horkheimer, Herbert Marcuse (9) Pierre Francastel (10) Peinture et société, 1951 (11) Théorie du nuage, 1972 (12) Sociologie de l'art, 1967 (13) Francis Haskell (14) Nicolas Pewsner (15) Harrison et Cynthia White (16) Williams, Peter Burke, Timothy Clark, Meyer Shapiro (17) Ernst H. Gombrich (18) L'Ecologie des images, 1962 (19) Michael Baxandall (20) Gérard Monnier (21) Krzyszstof Pomian (22) Thomas Crow (23) Nathalie Heinich (24) Pierre Bourdieu, L'Amour de l'art (25) Un art moyen (26) Howard Becker (27) Les Mondes de l'art (28) Raymonde Moulin (29) L'Art contemporain exposé au rejet, 1997 (30) Eliseo Veron, Jean-Claude Passeron (31) Antoine Hennion, La Passion musicale, 1993 (32) Alan Bownes , The Condition of Success, 1989 منبع: ناتالی هاینیش, جامعه شناسی هنر, دستاورد , 2000. Nathalie Heinich, La Sociologie de l'art, La Découverte, 2000