دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

صفر بزرگ



      صفر بزرگ
پل کروگمن ترجمه پرویز صداقت

دستاوردهای نخستین دهه‌ی هزاره‌ی جدید
شاید در سطحی ناخودآگاه و غریزی می‌دانستیم که این دورانی خواهد بود که بهتر است فراموش شود. به هر دلیل، ما نخستین دهه‌ی هزاره‌ی نو را پشت سر می‌گذاریم بدون آن که حتی توافق کنیم که آن را چه بنامیم. سال‌های پوچ‌، سال‌های دهه‌ی صفر؟ هرچه باشد. (بله، می‌دانم که به طور دقیق این هزاره پیش از 2001 آغاز نشد. آیا واقعاً برای ما اهمیتی دارد؟)
اما از نظرگاه اقتصادی، پیشنهاد می‌کنم که دهه‌ی گذشته را «صفر بزرگ» بنامیم. دهه‌ای بود که هیچ چیز خوبی در آن اتفاق نیفتاد و هیچ‌یک از خوش‌بینی‌هایی که گمان می‌کردیم تحقق می‌یابند به حقیقت نپیوست.
در این دهه، اشتغال‌زایی اساساً صفر بود. درست است، جمع شاغلان در دسامبر 2009 اندکی بیش از دسامبر 1999 بود، اما تنها اندکی. و اشتغال در بخش خصوصی عملاً کاهش یافت ـ این نخستین دهه‌ای است که چنین اتفاقی ‌می‌افتاد.
 این دهه‌ای بود که دستاورد اقتصادی یک خانواده‌ی متعارف صفر است. در عمل، حتی در اوج رونق ادعایی بوش در سال 2007، درآمد خانوار میانی پس از تعدیل تورم، کم‌تر از 1999 بود. و می‌دانید که بعد چه اتفاقی افتاد.
این دهه‌‌ی دستاورد صفر برای مالکان خانه‌ها بود، حتی اگر زود خرید کرده باشند: درست امروز بهای مسکن بعد از تعدیل تورم به‌سختی در سطح آغاز دهه است. و درد آنانی را می‌فهمم که در سال‌های میانی دهه خانه خریده‌اند ـ زمانی که همه‌ی آدم‌های جدی، هشدار دادن درباره‌ی این را که این قیمت‌های مسکن هیچ مفهومی ندارد و ما در میانه‌ی حبابی غول‌پیکر هستیم به سُخره می‌گرفتند. تقریباً ارزش اسمی یک چهارم وام‌های رهنی در امریکا و 45 درصد وام‌های رهنی در فلوریدا کم‌تر از ارزش بازار آن‌هاست با مالکانی که بدهی‌شان بیش از ارزش خانه‌هایشان است.
 سرانجام و کم‌اهمیت‌تر برای بیش‌تر امریکایی‌ها ـ البته برای حساب‌های بازنشستگی بسیار مهم است، بگذریم از مجریان حرّاف تلویزیون‌هایی که اخبار مالی را پوشش می‌دهند ـ این دهه‌ی مزایای صفر برای سهام بود، حتی بدون در نظر گرفتن تورم. هیجان آن زمان را به خاطر می‌آورید که شاخص «داو» برای نخستین بار به 000ر10 واحد رسید، و کتاب‌های پرفروشی مانند «داو 000ر36»  پیش‌بینی می‌کردند دوران خوب همچنان استمرار می‌یابد؟ بله، این در سال 1999 بود. هفته‌ی گذشته شاخص در سطح 520ر10 واحد بسته شد.
 بنابراین، صفر‌های بسیاری است که در زمینه‌ی معیارهای پیشرفت اقتصادی یا موفقیت وجود داشت. جالب است که ببینیم چه طور این اتفاق افتاد.
 زیرا وقتی این دهه آغاز شد، حس فراگیری از پیروزمندی اقتصادی در دستگاه‌های تجاری و سیاسی امریکا وجود داشت، باور به این که ما ـ بیش از هر کس دیگری در جهان ـ می‌دانستیم که چه داریم می‌کنیم.
 اجازه دهید از سخنرانی لارنس سامرز در سال 1999 که آن موقع خزانه‌دار بود (و اکنون اقتصاددان ارشد دولت اوباما است) یاد کنم، وی گفت «اگر بپرسید که چرا نظام مالی امریکا موفق می‌شود، دست‌کم مطالعه‌ی من از تاریخ نشان می‌دهد که هیچ نوآوری‌ای مهم‌تر از اصول عموماً پذیرفته‌شده‌ی حسابداری نیست: یعنی هر سرمایه‌گذاری می‌تواند اطلاعات ارائه‌شده را برمبنایی قابل مقایسه درک کند، یعنی انضباطی در مدیریت شرکت در زمینه‌ی شیوه‌ی گزارش‌دهی و نظارت بر فعالیت‌هایشان وجود دارد.» و او در ادامه ادعا کرد که «فرایندی مستمر وجود دارد که باعث می‌شود بازار سرمایه‌مان با همان ثبات کنونی همچنان به کار خود ادامه دهد.»
پس این چیزی است که آقای سامرز ـ و اگر منصف باشیم تقریباً همه‌ی سیاست‌سازان آن زمان ـ در 1999 بدان باور داشتند: در امریکا حسابداری شرکت‌ها صادقانه است؛ این موجب می‌شود سرمایه‌گذاران تصمیمات درستی بگیرند و علاوه بر آن مدیران را مجبور می‌کند مسئولانه تصمیم بگیرند؛ و نتیجه نیز نظامی مالی با عملکرد خوب و باثبات است.
 چه درصدی از این همه راست از آب درآمد؟ هیچ.
 اما آنچه در دهه‌ی گذشته واقعاً تاثیرگذار بود عدم‌تمایل ما، به‌مثابه یک ملت، از آموختن از اشتباهات‌مان بود.
حتی وقتی حباب شرکت‌های فن‌آوری اطلاعات کاهش یافت، بانکداران و سرمایه‌گذاران بادکردن حبابی دیکر در بخش مسکن  را آغاز کردند. حتی شرکت‌های معروف و تحسین‌شده‌ای مانند «انرون» و «وردکام» نشان دادند که شرکت‌هایی پوشالی بوده‌اند با ظاهری ساختگی از حساب‌سازی، و تحلیل‌گران و سرمایه‌گذارانی که ادعاهای بانک‌ها در مورد قدرت مالی آن‌ها را باور کردند و به سرمایه‌گذاری‌هایی خو گرفتند که از آن سردر نمی‌آوردند. حتی بعد از آغاز سقوط اقتصادی جهان، و نجات آن‌ها به هزینه‌ی مالیات‌دهندگان، بانک‌ها وقت را تلف نکردند و بلافاصله به فرهنگ پاداش‌های خارق‌العاده و وام‌های بی‌رویه بازگشتند.
 پس از آن، سیاستمداران هستند. در میان دموکرات‌ها، و ازجمله اوباما، حتی امروز نمی‌توان نقدی عمیق از رویه‌هایی یافت که ما را به افتضاحی کشانده که امروز گرفتارش هستیم. و در مورد جمهوری‌خواهان: امروز که سیاست‌های کاهش مالیات و مقررات‌زدایی ما را به این باتلاق اقتصادی کشانده، آنچه آن‌ها برای بهبود اقتصادی تجویز می‌کنند کاهش مالیات‌ها و مقررات‌زدایی است.
 پس بیایید وداعی نه‌چندان عاشقانه با این «صفر بزرگ» بکنیم ـ دهه‌ای که دستاوردش هیچ بود و هیچ از آن نیاموختیم. آیا دهه‌ی بعد بهتر خواهد بود؟ به‌هوش باشیم. و راستی؛ سال نو مبارک.
 
پل کروگمن، اقتصاددان برجسته، استاد دانشگاه پرینستون ، برنده‌ی نوبل اقتصاد 2008 و ستون‌نویس دایم نیویورک تایمز است. یادداشت بالا را وی 27 دسامبر در نیویورک تایمز منتشر کرد.

مقاله مشترک سایت تحلیلی البرز و صفحه اقتصاد سیاسی انسان شناسی و فرهنگ