چهارشنبه, ۶ تیر, ۱۴۰۳ / 26 June, 2024
مجله ویستا

زیبایی شناسی فلسفی دیسانایاک



      زیبایی شناسی فلسفی دیسانایاک
دنیز داتن ترجمه پرنیا پژوهش فر

رویکرد زیبایی شناسی فلسفی الن دیسانایاک از دیدگاه روانشناسی نیست بلکه از نقطه نظر رفتارشناسی و انسانشناسی است. کتاب او «انسان زیبایی شناس: هنر از کجا می آید و چرا ؟» به طوری شگفت آور، کمکی محرک برای تفکر درباره هنر است. کار دیسانایاک - که در «مدرسه جدید» تدریس می کند - از پانزده سال زندگی اش در سریلانکا و نیجریه و گینه نو حاصل می شود. این فقط یک تجربه فرهنگی گسترده نیست که نوشته هایش می گویند، بلکه دانش رفتارشناسی تطوری او است.او از چیزی که «گونه های مرکزیت یافته» [species-centrism] در زیبایی شناسی می نامد، دفاع می کند؛ یعنی برگزیدن اینکه هنر را در برابر پشت صحنه چهار میلیون سال تطور انسانی ببینیم.

در یک برداشت تعدیل شده، او قصد دارد یک نوع جامعه شناسی «واکنش زیبایی شناختی انسان» را طرح ریزی کند؛ ابتدا با دلالت این واقعیت نفسانی که هنر در انسانها احساس خوب به وجود می آورد. هنر در تمام جوامع بشری ایستادگی می کند و لذا این دلایلی دارد؛ از جمله اینها لذتی است که می دهد و نیز اینکه هر چیزی به فرح بخشی و متقاعد کنندگی هنرها شاید به طریقی به بقای بیولوژیکی کمک می کند. هنر به عنوان یک رفتار پیچیده «یک استعداد موروثی برای کنش در یک راه معین و شرایط مناسب مفروض» است. حرکت دیسانایاک چنین ذاتی برای هنر تعیین می کند که آن را «متمایز سازی» می نامد. این امر به گسترش مفهوم هنر در شبه زیبایی شناسی یا (به طور معمول) قلمرو غیر زیبایی شناسی همانند نمایشها، آیینها و مراسم دینی نیاز دارد. چه مراسم تدفین در سریلانکا، جشنواره های مذهبی اسپانیایی، مهمانی شکرگذاری و چه امضای تشریفاتی لایحه قانونی در کاخ سفید. چنین رویدادهایی به این گرایش دارند که (در لیست خصوصیاتشان) متقاعد کننده، غیرعادی، سبک وار، رسمی شده، تقویت کننده اجتماعی و برابر یا جلوه ای از زندگی سودمندگرا باشند. او اصرار می ورزد که هنر باید در این زمینه وسیع دیده شود و عقاید اروپایی های نوگرا از هنر را تحمل نمی کند؛ او کلاً ناحیه هایی را پیدا می کند که به ما کمک می کند تا بفهمیم هنر چیست : «دیدگاه رادیکالی که من در اینجا ارائه می دهم به عنوان دیدگاه گونه مرکزیت یافته از هنر، آن هست که هنر چیزی نیست مگر ساخت متمایز که به طور تکاملی یا اجتماعی و از نقطه نظر فرهنگی مهم بوده است » بر طبق نظر دیسانایاک هدف نهایی شعائر دینی، ایده آشنای «پیوستگی اجتماعی» انسانشناسی اجتماعی قرن بیستم است. یک واکنش مخالف در برابر این هدف نهایی که من شنیده ام (و برای خودم استفاه می کنم) این است که بسیاری از کارهای هنری – نقاشی های جکسون پولاک، شاید تجربه های دادائیستی جان کیج، فیلم های دهشتناک– به این گرایش دارند که عملاً میزان از خود بیگانگی بشر را، نسبت به بالا بردن درجه همبستگی، افزایش دهند؛ با این حال آنها هنوز هم به عنوان نمونه هنری واقع می شوند. دیسانایاک این را تصدیق می کند ولی او تلاش می کند توجه خواننده را روی دهها هزار سال نمایش های آیینی و هنر مشارکتی که قبل از مدرنیسم وجود داشته اند، متمرکز کند. او ادعا می کند تئوریهای هنر معاصر همانند تلاش زمین شناسان برای فهم عمق لایه پوسته زمین از طریق کاویدن چند میلی متر گرد و خاک است. گرد و خاک واقعی است؛ وارهول و دوچامپ هم همینطور؛ اما آنها در لایه های بسیار پایین تر هستند. هنرها با زندگی آیینی، که همانند هنرها گرایش دارند به اهمیت و تمرکز دادن به واکنش های هیجانی، به وجود آمده اند. برای مالزیایی ها که در گروهای کوچک تقریباً بیست و پنج تایی به خانه شان نقل مکان می کنند، ارواح، مناسک، آیینها و ساخت متمایز در نگهداری از قدرت گروه تعیین کننده بود. بنابراین (کتاب) انسان زیبایی شناس منش نمایی کرده است از طریق گرایشهایی «برای بازشناختن یک چیز غیر عادی در مقابل اهمیت عادی تجربه کردن – برای در واکنش به عدم قطعیت (چیز نامعلوم)، عمداً کنش کردن به جای دنبال کردن برنامه های غریزی و غیر ارادی جنگیدن و کوچ کردن یا ثابت ماندن در مکان - برای ساختن چیزهایی مهم مثل ابزارها، سلاحها و تحولها مخصوصاً به وسیله تغییر شکل دادن آنها از عادی به غیرعادی (اغلب در جشنهای آیینی) – و داشتن ظرفیتی برای تجربه کردن یک وضعیت هیجانی تحول پذیر یا خود-ماورایی». این اساس رفتار زیبایی شناختی است، یک پشت صحنه جهانی و طبیعی برای پدیده های جهانی هنر. بسیاری از این رسوم آیینی به منظور کنترل یک جهان تهدیدآمیز و نامعلوم از طریق تکنولوژی سحرآمیز تدبیر شده است. البته انسانها از طریق استفاده از ابزارها مراحل سیر تکامل را پیمودند اما آنها باز هم پیش رفتند؛ «مطمئن شدند که تکنولوژی شان از طریق تقویت کردن عمدی آن با به طور احساساتی انجام دادن جزیئیات و شکل دهی متمایز (یا خاص)، مؤثر واقع شد». بنابراین در تاریخ نوع انسانی، این فقط توسعه زبان یا ابداع وسایل تولید تکنولوژیکی نیست که ما را بی شباهت یا منحصر به فرد ساخته است. اختراع ما و به کار گماردن چیزی که می تواند «وسایل افزایش (بالا بردن)» یا «وسایل پالایش» - برای بیکرانی از کارها و موضوعات ممکن - نامیده شود، به طور برابری مؤثر و عمیقاً در طبیعت بشر دیرینه است. در فصل هنرها «هنرها به عنوان وسایل بالا بردن (متعالی سازی)»، دیسانایاک مثالهایی را فراهم می آورد تا « احساسات معمول» ما را آهسته براند. مردم واهگی (Wahgi) از گینه نو تعدادی از غیرعادی ترین نمایش آذین بندی بدن در جهان را نمایش می دهند. برای آنها تزیین و آرایش بی معنی نیست بلکه به شدت بر سیاست ، مذهب، ازدواج و اخلاق دلالت می کند. مزین بودن نه فقط به طور بصری مؤثر، بلکه طبیعی تر از یک شخص در حالت طبیعی هم هست. در فصل «جامعه بعد از جامعه» دیسانایاک می گوید : «ما آدابی را پیدا می کنیم که اعتبار داده شده به خلاف رفتار یا ظاهر طبیعی و خودانگیخته را نشان می دهند؛ اشراف در همه جای جهان خودشان را به وسیله نشانه های عمومی کف نفس، سیستم پیچیده آداب معاشرت و جزئیات غیرطبیعی رفتار و گفتار تمیز می دهند». دیسانایاک سبک موی پیچیده (و زرق و برق دار!) Temne آفریقای غربی، نقاشی های رنگارنگ مردم آبلام (Abelam) گینه نو، هنر آوایی مسجع (وزن دار) بومیان استرالیا، سنگ نشانه های اسکیموها را توصیف می کند. «دیسانایاک به نویسنده ای شبیه است که نام او در هیچ جایی اشاره نشده است»: جان دوی [John Dewey]. او نیز می خواست نشان داهد که هنر، اگرچه بسیار مهم و قابل توجه است، اما در خصوصیاتش منحصر به فرد نیست به طوریکه طوفانی در دریا، یک غذای فرانسوی یا صعود به نوک قله می تواند یک تجربه زیباشناختی و اختصاصی باشد. به همین منظور دیسانایاک بر این باور که بیشتر زندگی فرهنگی بشر بر اساس تشریفات و مراسم هایی است که تجارب احساسی و زیباشناختی را امکان پذیر می کند، مجدداً تأکید می کند. اما تأکید وی بر بیان، آرایش و تزیین، دکوراسیون و دیگر رفتارهای ارتقا دهنده از نظر زیباشناختی، یک احساس نهفته منفی در بحث و دیدگاه وی را نیز آشکار می سازد. دیسانایاک شرکت در مراسم تشییع جنازه یکی از دوستانش در انگلستان را اینطور توصیف می کند که در آنجا عزاداران برای خواندن یک سرود بی ربط و مدح و ستایشی که توسط مرد غریبه ای که اصلاً فرد وفات شده را نمی شناخت انجام می شد، در کلیسا جمع می شوند. تابوت در پشت یک پرده پلی استر سُر می خورد و همگی باید کلیسا را ترک کنند، سوگواران برای انجام مراسم بعدی سرگردان هستند؛ اما او این مراسم پوچ و بی معنی را با مراسمی که در سریلانکا شرکت کرده بود مقایسه می کند و می نویسد: «من در شگفتم آیا دیگران نیز مثل من احساس می کنند که از ما (و فرد متوفی) حقی ضایع شده است، یا این نیز مانند موسیقی، کتابها، سرگرمی ها و هنرهایی که زندگی مدرن را تشکیل می دهند، فقط تجربه ای است که باید انجام گیرد و کمتر به آن توجه می کنیم چون مجبوریم به دنبال چیز جدیدی برویم و به آن بپردازیم؟ دیسانایاک با شرایط فرهنگ معاصر اروپایی مانند هنر، ادبیات و مخصوصاً نقد و نظریه تغذیه شده است؛ همانطور که در فصل آخر کتابش می گوید: «آیا نویسندگی، هنر را از بین می برد؟» نظریه کنونی تحت تاًثیر دیدگاه «رونوشت محوری» [scriptocentric] قرار گرفته است که منکر سالهای سال فرهنگ کلامی است که گونه های تکامل یافته بشر امروزی را ساخته است. او اجازه نمی دهد که داروینیسم به عنوان یک مکتب فرا روایتی دیگر، و نه یک سبک واقعی نوافلاطونی یا کنفسیوسی، کنار رود. یک خصوصیت بیولوژیکی وجود دارد که زیر بنای هنر و ابعاد دیگر زندگی ما را می سازد و ما از آن در خطرات برای بقا یا برای فهم مان از هنر غافلیم. این یک خصوصیت بیولوژیکی است نه یک خصوصیتی که خود انسان آن را ساخته باشد. به عقیده من دیسانایاک با گردآوری بسیاری از شواهد میان فرهنگی و با نگاهی به انسان ماقبل تاریخ، به هدف خود در ساخت تثبیت های هنر پست مدرن و نظریه ادبیات پساساختاری که گاهی اوقات به نظر پیش پا افتاده می آیند، دست یافته است. من این کتاب را با ایده تجدید شده ای از گستره و انواع هنر و ادبیات در زندگی بشر به پایان بردم و برآورد تفکر پست مدرن را کاری بی ارزش می دانم. دلمشغولی بی حد و حصر نظریه پردازان پست مدرن با زبان نوشتاری «مانند جیوه در ماهی یا ددت در شیر مادر، به طور مخفیانه و بی سرو صدا در تمام افکار غربیان قرن بیستم رخنه کرده و به طور گسترده ای مسئول این زیاده روی است ...گاهی اوقات به نظر می رسد بیشترین چیزی که لازم است از این کتابه یاد بگیریم این است که زندگی قبل از به وجود آمدن این کتابه چگونه بوده است». ما همانطور که دیسانایاک می گوید باید از ایدئولوژی پدید آمده با میانجیگری زبان دوری کرده و به قابلیتهای که میلیونها سال است با آنها تکامل یافته ایم، توجه کنیم همانند سنگها، آب، آب و هوا، کارهای دوست داشتنی انجام شده با دستهای بشر، صداهای احساس بشر، عمیق، اسرارآمیز و ابدی. در سالهای اخیر، نظریه پساساختاری به عنوان مرکز اصلی ضداستعماری و لغو تسلط فرهنگی و سیاسی بر ارزشهای غربی پذیرفته شده است. برخلاف این دیدگاه به ظاهر ستودنی و رضایت بخش، به نظر می رسد نتیجه گیری الن دیسانایاک به این مطلب اشاره دارد که نظریه پساساختاری بزرگترین شغل امپریالیست هاست. حامیان داستان پردازی های عنان گسیخته آن حتی قادر نیستند به تنهایی معنایی که هنر از عصر پارینه سنگی برای اکثریت مردم در طول زندگی شان داشته است را بفهمند و درک کنند. کتاب انسان زیبایی شناس ما را به انقلابی فکری در باب هنر می خواهد، می نامد و فرامی خواند و این خبر به جا، تحریک آمیز و بی اندازه با ارزش است. منبع: Denis Dutton, in, Philosophy and Literature,18 (1994): 204-210. روی اینترنت: www.ellendissanayake.com www.denisdutton.com