پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

گفتگو با داریوش حسینی: تجربه یک نقاش جوان



      گفتگو با داریوش حسینی: تجربه یک نقاش جوان
مرضیه دافعیان

داریوش حسینی متولد ۱۳۴۸ سال عضوء هیئت علمی گروه نقاشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، از اساتید جوان و فعال در زمینه هنر نقاشی است.  ایشان در سبک های مختلف نقاشی دستی توانا دارد با این حال سبک کاری ایشان بیشتر نقاشی آبستره و فیگوراتیو است.  آثار داریوش حسینی تا به حال در نمایشگاه های گروهی و انفرادی بسیاری به نمایش در آمده است و علاوه بر این هنرجویان بسیاری نیز از وسعت آگاهی نظری و عملی ایشان چه در دانشگاه و چه سایر مراکز هنری استفاده می برند. مصاحبه ی زیر که در آتلیه ی ایشان توسط نگارنده انجام شد، شرحی از زندگی و روند رشد و سبک کاری ایشان در عرصه ی نقاشی است که به شکلی روان و قابل تآمل بیان شده است.



-    مرضیه دافعیان : در مورد تجربیات شخصی تان در عرصه نقاشی برایمان بگویید.  اینکه چه شد هنرمند شدند و به هنر نقاشی روی آوردید؟

به راحتی، می توانم در مورد تجربیاتم در خصوص هنر نقاشی صحبت کنم.   چراکه به تجربه ی زیسته و زندگی ام در این حوزه بر می گردد.   به طور خیلی دقیقی می توانم بگویم این تجربیات منطبق است با موقعیت هایی که در تاریخ هنر اتفاق افتاده است.  بنابراین همیشه احساسم این است که اگر یک مرتبه دیگر به دنیا بیایم و قرار باشد نقاشی بکنم باز هم همین مسیر را پیش می روم. برای فهمیدن این انطباق با آن چیزی که در تاریخ هنر اتفاق افتاده لازم است یک مقدمه چینی کوتاهی بکنم. ما الآن در شرایط زمانی خیلی خیلی خاصی بسر می بریم.   هنر، به ویژه هنرهای تجسمی که در واقع با قدمت ترین هنرها محسوب می شود، از زمان های خیلی خیلی قدیم، حتی از زمان غارها و بعد، با فاصله های چند ده هزار ساله تا الآن ، به شکل خطی حرکت نکرده است.  یعنی می توانم برایش یک نمودار دایره مانند را در نظر بگیرم. از یک جا شروع شده، مدام دور شده، بعد حرکت های جانبی زیاد داشته است. الآن هنر تجسمی  به یک موقعیتی رسیده که تقریباً خیلی خیلی مشابه است با آن قرار دادهایی که در واقع به طور کلی در هنر باستان وجود داشت.  اینکه مثلاً هنر می خواست از حد و حدود، فقط زیبایی شناسی فراتر برود، وارد امور دیگر، مثلاً بحث های آیین و اخلاق، سیاست و اجتماع و...بشود.  هرچند امروزه بحث هنرمندها، تک هنرمندها یا کلکسیونرها، خیلی پر زرق و برق دارد بهش دامن زده می شود.  لذا هنرمند خیلی راحت تر می تواند، تصمیم بگیرد و به آن عقبه و سابقه ی هنری نگاه کند، خودش را بهتر بشناسد و بتواند جایگاه خودش را تبیین بکند.  حالا وقتی به شرح تاریخچه زندگی خودم بپردازم می توانید آن انطباقی که به آن اشاره کردم را خوب متوجه شود. نقاشی های من قبل از دبستان بر خلاف بچه هایی که به سبکی کودک وار کار می کنند و به شکل اغراق آمیز می کشند که بیشتر جنبه ی روانشناختی درونش مطرح می شود، به یاد نمی آورم که هیچ وقت به آن شکل نقاشی کرده باشم.  در اثر یک اتفاق شروع کردم نقاشی کردن، تشویق شدم و از همان روز اول مثل بزرگسالان نقاشی می کردم.  از همان اول تمایل داشتم همه چیز را واقعی ببینم. نسبت ها را خیلی راحت تشخیص می دادم، بدون اینکه معلمی داشته باشم و تمایل داشتم که رنگ پدیده ها را به همان صورتی که هست، منعکس بکنم. یک سری آموزه هایی که  از رسانه به من می رسید، باعث شد تا من اطلاعات بیشتری در این حوزه کسب بکنم،  مثل قضیه پرسپکتیو، فقط با دیدن یک شکل، در یک لحظه ی کوتاه، حتی از یک سریال انیمیشنی که از تلویزیون پخش می شد، متوجه بودم، این آدمی که از روبه رو بهش نگاه می کنیم و به سمت ما می آیند، چه شکلی هست. در آن دوران هم تمایل زیادی به کشیدن حیوانات داشتم چراکه کتاب هایی با موضوعات حیوانات زیاد در اطرافم بود. انگار همیشه به ثبت لحظه ها علاقه مند بودم. حتی به یاد دارم که یکبار تلویزیون صحنه ی شکار آهوی یک شیر رانشان داده بود و من سریع آن را نقاشی کشیدم و چون فضای اجتماعی ما در ایران، فضای واقع پسند بود، طبیعتاً نقاشی هایم همیشه مورد تشویق اطرافیان قرار می گرفت.  در دوره ی دبستان نیز، طور دائم نقاشی می کشیدم و به خاطر دارم که هر زمان می شد، همیشه با گچ پای تخته بودم و هر سوژه ای که بچه ها می دادند را می کشیدند. مخصوصاً آن زمان ها دوران انقلاب بود و موضوعات هم مثلاً یک سرباز، یک مبارز و سوژه های دیگر.  اما دوران راهنمایی و دبیرستان کاملاٌ از نقاشی جدا شدم، انگار یک دوران خاموشی مطلق برایم اتفاق افتاد. در این دوران مثل سایر پسر بچه ها مشغول ورزش و فوتبال  شدم و البته در ورزش هم بسیار موفق بودم. در واقع وارد هر حوزه که می شدم خیلی موفق بودم تا اینکه برای کنکور با مشورت و راهنمایی خانواده تصمیم می گیرم در کنکور هنر شرکت کنم.   از همان ابتدا و قبل از اعلام نتایج دانشگاه یک چیزی به من می گفت نقاشی قبول می شوند، در این حوزه موفق هستم. حتی دانشکده صدا و سیما نیز قبول شدم اما نرفتم.   

-    کسی از اقوام شما به کار هنری اشتغال داشت؟  بله، یک دائی ام هنرمند بود. حرفه یشان گچ کاری و خطاطی بود.  مثلاً اگر یک خانه ای فضایی مثل فضای اینجا را داشت، عاشق این بود که بیاد دور دیوار را طرح بدهد، مخصوصاً به طور مشخص طراحی اطراف شمینه و .. را می کردند. خانه ی همه ی اقوام پر بود از کار های ایشان. همیشه من را تشویق می کردند. وقتی هم بچه بودم و نقاشی هایم را دیدند. من را پیش چند تا از دوستانشان بوردند که به همین کارها و با سبکی بازار پسند اسشتغال داشتند و ایشان هم کار آنها را تماشا می کردند. سال های اول دانشگاه هم زیاد پیش ایشان می رفتم.

-    -نظر ایشان در مورد کارهای انتزاعی شما چه بود؟

خوشبختانه هیچ وقت کارهای انتزاعی من را ندیدند ولی خب خیلی من را قبول داشتند و می گفتند که مطمئن هستند یک روز یک چیزی می شوم.  سال های ابتدای دانشگاه موقع جنگ  بود و دانشگاه وضع به سامانی نداشت. اغلب هم کلاسی هایم سنشان زیاد بود و ارتباط عمیقی هم نمی توانستم با این افراد پیدا کنم.  تا سال های 72 و 73 دانشگاه هنرهای زیبا، فقط کارهای رواقعی را می پسندید.  و همین باعث شد تا به طور شخصی و طبق علاقه ی خودم به کتابخانه بروم و آثار بزرگان نقاشی را مطالعه کنم و در همین فضا مسیر خودم را پیمودم.   در اینجاست که می بینم، به طور نا خودآگاه همان اتفاقی که در سیر تاریخ هنر افتاد در زندگی هنری من نیز روی داد. همان طور که می دانید در رابطه با یک سری بزرگان هنرنقاشی مثل پیکاسو و ... خودشان در ابتدا سبک واقعگرا کار می کردند و چون چندین سال به آن شیوه کار کرده بودند و همه ی زوایای آن را می دانستند زمانی که به کارهای انتزاعی آن هم در آن ابعد وسیع پرداختند سبک و آثارشان مورد توجه ویژه قرار می گیرد.  تا حدی زیادی به همین شکل برای من اتفاق افتاد، یعنی در ابتدا بسیار واقعی کار می کردم بعد به کشیدن سبک های مختلف روی آوردم به همین دلیل نیز در دوران ابتدای کار حرفه ایم تجربه ی  فضاها را داشتم.  


-     -سبک کار و موضوعات نقاشی هایتان چه بود؟

آثارم تراژیک می شد یا خیلی دکوراتیو  و یا به سمت اسطوره ها و فضاهای باستانی می رفت.  گاهی هم خیلی رمانتیک می شد و یا حتی به سمت آبستره می رفت.  سپس به سمت تجربه تلفیق سبک ها را رفتم.  به طور مثال در بحث اسطوره ها چون ما انسان های امروزی هستیم، نهایتاً به طور ناخودآگاه این تلفیق صورت می گیرد که بعضی وقت ها کاملاً دستاوردهای تکنیکی برای من داشت و آن  تصاویر سیاه و سفید با چاپ و کلاژ بود، ترکیبی از اتفاق و آن چیزی که شما کنترل اش می کنید. از جمله دیگر کارهایم، فیگورهای معلق در هوا بود که حالتی برزخی و آخرالزمانی داشتند و ترسی در این فیگورها وجود داشت.  این کارها کاملاً ذهنی انجام می شد.  همه ی اینها متعلق به سال های 77 و 78 یعنی دو ، سه سال بعد از دوران دانشجویی ام بود.  
-     - مهمترین کارها و آثارتان در چه سالی به نمایش در آمد؟

بعد از همه ی تجربیات  در حوزه ی سبک ها و فضاها در تابستان 1383 اولین نمایشگاهم را برگزار نمودم.  به طور اتفاقی یک نقاشی را شروع کردم که سیاه و سفید و با ترکیب پاستل و اکلریک بود و انقدر این کار را تکرار کردم که از داخل آن نقاشی ویژه ای را پدید آوردم که اولین کار تماماً انتزاعی ام بود و زمانی حدود 2، 3 ماه روی آن کار کردم.  ابعادش یک متر و نیم در یک متر و بیست سانتیمتر می شد. به این کار بسیار علاقه داشتم، به خاطر اینکه هر کس آن را می دید یک تعبیری از آن داشت و از من که می پرسیدند من نمی دانستم این دقیقاً چه چیزی است.   این تجربه وقتی تمام شد کار بعدی با همین شکل انجام گرفت با همین رویکرد کاملاً آبستره و بافت حصیرگونه ولی خب حالت فضا کاملاً تغییر کرد و وقتی کنار هم بگذارید یک اشتراکی بین معانیشان، احساسی که ایجاد می کنند و حتی فرم و ساختارفضایشان می توانید پیدا کنید.

 
-    روند کاریتان بعد از این نمایشگاه به چه شکل ادامه پیدا کرد؟

بعد از سال 83 فقط با اکلریک کار می کنم، چون دائماً لایه لایه، همین طور رنگ روی هم می گذارم. مثل کسی که دارد همین طور زمین را می کند تا برسم به آن فضایی که باید باشد، اینکه چه زمانی می فهمم این کار تمام شده است، دیگر به خود تجربیات نقاشانه بر می گردد.  به هر حال بعد از این من تجربه ام را در همان فرم آبستره حفظ کردم و ادامه دادم.  من خودم را هیچ وقت درگیر کار قبلی نمی کردم. وقتی آن تمام می شد، من احساسم این بود که در واقع یک کار تازه ای شروع شده است.  از این تجربیات آبستره که من دستم باز بود همین طور رنگ ها و فرم ها را تغییر دهم. این ها همه بدون اینکه من بدونم دقیقاً چی می خواهم بکشم انجام می شد. فرم ها کاملاً کوبیسمی است و رنگ ها از آن دوره های اکسپرسیونیسمی و فوویستی بیرون می آید. اینکه من همه را دارم از روبه رو نگاه می کنم احتمالاً به خاطر تاثیرات نگارگری است که خیلی بهش علاقه مند هستم.  ولی روی هم رفته در آن دوره من نمی داستم دارم چه کار می کنم چون من فقط با ناخودآگاهم، یک رنگی را می گذاشتم و همین طور می رفتم جلو، این تابلو زمانی که یکی از دوستان من دیدش کاملاً سفید بود، به من گفت انگار یک سری استخوان از بالا می بینیم، انگار که یک سری استخوان از بالا ریختند روی زمین جمع شده است ولی خب این نظر من نبود برای همین مدام تغییرش دادم. همچنین رفته رفته،  به سمت این رفتم که یک سری انگاره ها را از طبیعت بگیرم. مثلاً می گفتم حالا این دفعه می خواهم روی سایه ها کار کنم. این تعبیر من از سایه بود. سایه، حرکت، پلان هایی که خیلی مشخص نیستند، کدامشان جلو یا عقب هستند.  نه تنها فضا بلکه رنگ های هر کدام از تابلوها با هم تفاوت دارد. می توان گفت حاکمیت رنگ هایشان فرق می کند. ولی من پیش از اینکه به خودم بگویم موضوعم دقیقاً چیست برای من یک شکل است و برخورد آبستره گونه در آن مشهود است. برای من همیشه سبک نقاشی مهم تر است. موضوع همیشه باید منطبق و هماهنگ با سبک باشد. لذا در بعضی کارها پس از طرح اولیه سعی کردم تابلو را به سمت چیزهای واقعی ببرم و گاهی به سمت طبیعت بردم و یکدفعه فیگوراتیوش نکردم.  چون طبیعت به یک فرم نقاشی انتزاعی نزدیک تر است و در این فکر بودم که خودم را محدود نکنم به فرم آبستره گونه.  سپس طبیعت ها را کم کم بردم به سمت اینکه کمی رئالیستی تر بشود. زمانی که من نمایشگاه گذاشته بودم، یک نفر به من می گفت این تابلو، صحنه ای است که  دقیقاً من دیدمش در واقعیت. بعد از آن دوران طبیعت ها می بردمشان به سمت کارهای فیگوراتیو.  در همان دوره ی کار نمایشگاه اولم، من به ارزش نقش مایه ها پی بردم.  اینکه هر انسانی درون خودش به یک سری شکل هایی گرایش دارد که تمامی بار زیباشناسی معنا را می توان در آن شکل ها دید.  مثلاً به شما بگویند مربع دوست داری یا مثلث، که شما مثلاً بگویید مثلث، شاید من بگویم دایره. ولی نقش مایه ها و موتیو ها چیزهایی هستند که ما با تاثیراتی که از طبیعت گرفتیم یا دور شدن از طبیعت و چیزهایی که در ناخودآگاه جمعی ما هست، آمیخته می شود و این نقش مایه های شخصی ایجاد می شود.   همیشه به این اعتقاد داشتم که وقتی شما در کارهای همه ی نقاشان بزرگ نگاه کنید، تابلوهایشان قبل از آنکه یک فیگور یا فرم انتزاعی باشد، یک نقش مایه هست.  


-     -این فرایند ساخت و تولید اثر هنری، در نقاشی هایتان بسیار جالب توجه است.  تجربه ی رشد و حرکت شما در این سبک ها بسیار جالب و قابل تآمل است.   امیدوارم بتوانیم در فرصت بعدی پیرامون این نکات و سایر جنبه های هنر نقاشی به گفتگو بنشینیم. 

من هم از دقت شما متشکرم که در بسط مسائل و زوایای هنر نقاشی به گفتگو می پردازید.