چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
عکس مستند، نگاه مستند
از آن زمان که آدمی با نقش شکار بر دیوارههای غار، بر این باور بود که می تواند بر تن و جان شکار خویش مسلط شود. هزارهها و سدهها می گذرد اما شگفت آنکه شیدایی نقش همچنان دلمشغولی اوست.
انسان معاصر نیز همچون سلف خویش نیاز به نقشافکنی از خود دارد. نیاز به ثبت و حفظ نقش "افکنده" از خود دارد. نیاز به دگرگون ساختن نقش "افکنده " از خود دارد.
اگر هر آنچه را که انسان فراچنگ آورده بود بر سنگ و چوب و پوست و کاغذ نقش نمیکرد چه معرفتی از گذشته بر جای میماند؟
انسان با نقشها به عرصههای تازهای از استیلای بر شکار (یعنی بر هر آنچه فراچنگ آمدهاست) قدم میگذارد.
با نقشهاست که " دانستهها" حفظ و دگرگون میشود. با نقشهاست که به "داشتهها" افزوده میشودو آیا میتوان به تعبیری "عکس" را هم "ثبت داشته" تلقی کرد؟
از سوی دیگر آیا نقش واقعیت، نقش واقعه ( همچون عکس واقعیت، عکس واقعه) تنها نوعی یادآوری است؟ نوعی خاطره است و (محتملا در عالی ترین شکل خود) نوعی ثبت تجربه از جهان؟ تنها همین؟ بیشتر یا کمتر؟
مفاهیمی مثل نقش، تصویر و عکس همواره به نحوی به بیش از یک جانب و یک سو نظر داشته است. آنان که نقش می آفرینند، تصویر میسازند، عکس میگیرند؛ به مخاطب یا مخاطبانی می اندیشند.
آنان می خواهند مخاطب را شریک خود کنند، مخاطب را از نقش خود بهرهمند کنند، مخاطب را از حضور خلاق خود آگاه کنند میخواهند مخاطب را از تجربه، اندیشه و عمل خود باخبر کنند.
پس نقشافکنی به هر صورتی، برای احراز رابطه است.
آدمی ناگزیر است به حسب مورد، از یک یا چند واسطه برای "بیان" و"افکندن" خویش بهره گیرد.
اعداد، اشکال، واژهها، اصوات، نشانهها، و هرگونه نقش و تصویر و عکس، مناسبات خاص، واقعیتها و رویدادها را بازتاب میدهند.
و در این میان، تصویر، بازتاب خیالپردازانه جهان و عکس، بازتاب واقعیت پردازانه آن است.
ما با واسطههای بیانی تنها خود و تجربیات عملی و نظری خود را منتقل نمیکنیم. عواطف و ادراکات و دانستههای خود را انتشار نمیدهیم ما با اینها، تواناییهامان را هم بسط میدهیم.
برای مثال: تصویر هنرمندانه، بسط توانایی تخیل است همچنان که گفته می شود. تلویزیون (به عنوان یک رسانه دیداری-شنیداری) بسط توانایی دیدن است و چاپ، بسط توانایی تکثیر است و در اینجا آیا عکس، بسط توانایی یادآوری نیست؟ بسط امکان ثبت و نگهداری نیست؟
ما با عکس میگوییم "این گونه هستیم" ما با عکس میگوییم "چه بودهایم"، "چه داشتهایم" ،"چه کردهایم" و(محتوما) "چه میتوانیم بکنیم".
عکس از نوع زیباترین و پسندهترین گزینش اسنادی از واقعیت است.
ما با واسطه عکس، بیآنکه واقعیتهای پیرامونمان را از هم متلاشی کنیم، شاخصترین، گویاترین و موثرترین بخش از واقعیتها را به دلخواه و با آگاهی برمیگزینیم. برای بهتر و زیباتر دیدن هر آنچه که گزینش کردهایم آن را "بزرگ" می کنیم.
برای گسترش دایره رابطهها در امر انتقال، آن را در شمار کم یا زیاد"چاپ" میکنیم.
تا دامنه آنچه که به آن انتقال آگاهی می گوییم گسترده شود.
انسان همواره طی تاریخ تحول اندیشه و کار، در تکاپوی تثبیت خود و فرآوردههای خود بوده است.
به اعتباری، عکس، نوعی تثبیت واقعیتهای جهان است با گزینش آگاهانه. واژه وسوسه انگیزی است این "عکس برداری" که واژهایاست زبانزد و راست است. ما با نگاهمان از واقعیت "برمیداریم"، "جدا میکنیم"، "برش میزنیم" و در این "جداسازی" به ناچار تعیین میکنیم، کادر میبندیم، عمقیابی میکنیم و از واقعیت "برمیداریم" یعنی " عکس بر میداریم" و آنگاه مصداق واقعیت را و (مسامحه) خود واقعیت را از آن خود میسازیم.
در تفاوتگذاری میان نقش در نقاشی، تصویر در سینما و عکس در عکاسی، تنها عکس است که از نیروی انتقال اطلاعات مستقیم و مطمئن برخوردار است.
عکس در بیان اطلاعات خود، اسیر حداقل تقید، نشانه و رمز است و شگردهای آلاینده اطلاعاترا ندارد. از این رو شوق و انگیزه سالم، ساده، رودررو و واقعیتری را در آدمی پدید میآورد.
و در این نقطه است که به وادی شریف عکس مستند میرسیم.
عکس مستند همچنان که در ابتدا جهانی را بازتاب میدهد خود نیز به جهانی مستقل (اما به مصداق) بدل میشود.
همچنان که ما در گزینش از واقعیت، آن را تجزیه نکردهایم، با عکس نیز برخوردی جز این نمیتوان داشت.
تجزیه عکس، تخریب عکس است.
ما با کمترین دانش و ابزار، به آسانی، ناممکن را ممکن میکنیم. ما زمانرا همچون مکان در سطحی دو بعدی به بند میکشیم. بخشی از واقعیت بیرونی را بی آنکه کمترین خدشهای به کل آن وارد آوریم برمیگزینم و زمان را که از ازلیت به ابدیت در حرکت است به دلخواه متوقف میکنیم.
در دیگر هنرهای بصری مانند نقاشی و سینما، همواره و ناگزیر، مقید به بازسازی واقعیت و واقعه هستیم از این رو انطباق اسنادی با واقعیت تنها در محدوده احتمال، قابل تصور است نه قطعیت. در حالی که عکس از مصداقش جدا نیست. عکس، خودش است. رویدادی است خالص، یکه، خاص و قطعی.
در نقاشی و سینما(جدا از نوعی از سینمای مستند) باید که از ذهن خیالپرداز مدد گرفت، ذهنی که یا به توهم و یا به تخیل متکی است.
اما عکس و در اینجا عکس مستند، خاستگاهش، واقعیت بیرونی است و بس و چه باورکردنی و لذت بخش است این واقعیت بیرونی.
در عکس نمیشود دروغ گفت، حتی زیباترین و ترکیببندی در یک عکس، خارج از حیطه واقعیت نیست. حتی عالیترین کاربرد نور، رنگ، خط و تمامی عناصر واقعی که یک عکس را زیبا و "زیباترین" میکند خارج از حیطه واقعیت نیستند پس چگونه است که میتوان یک عکس "زیبا" را از یک عکس "نازیبا" متمایز کرد؟ در اینجا ما با مقوله و مفهوم پیوستهای به عکس مستند برمیخوریم: "نگاه مستند" در جوار "عکس مستند".
تردیدی نیست که عکس،حاصل جمع عمل دو واقعیت مستقل است. نگرنده و نگریسته شده: انسان و واقعیت.
انسان در تعامل با جهان به "نگاه"، برخورد متمرکز، حساس، آگاهانه و تعمیق یافته به جهان واقعیت است. جملهای از آندره ژید را که حدود سی و پنج سال پیش در کتابش: "مائدههای زمینی" خوانده بودم. تا همین سالهای پیش نصب عین داشتم: "باید که اهمیت در نگاه تو باشد نه در آنچه مینگری".
ولی حالا نمی توانم منکر شوم که سخت است یکی را با اهمیتتر از دیگری بدانم. نگرنده را و نگریسته شده را؟
اهمیت "نگاه" شاید در این باشد که بهترین جایگاه را در برخورد با واقعیت بیابد.
ما برای "نگاه" کردن، به معرفت لازم در مورد واقعه یا موضوع نیاز داریم.
ما در "نگاه" کردن به هر چیز (حتی سختترین و زمختترین پدیدهها) میباید و میباید از نیروی عاطفه، اخلاق و درک زیبایی برخوردار باشیم.
ما در "نگاه" کردن نمیتوانیم از خواندن، نوشتن، دیدن و تجربه کردن غفلت کنیم.
"نگاه" از هیچ چیز غفلت نمیکند و همواره از خرد به کلان و از کلان به خرد، درآمد و شد است.
صاحب نگاه، جستجوگر و تشنه همیشه است و سرانجام اینکه "نگاه" اگر "به روز" نباشد از واقعیت پس میماند.
اگر چه عکس (همچون فرآوردهای منتج از دو فرایند فیزیکی و شیمیایی) یک فرآورده فنی است اما نباید تردیدی به خود راه داد که پدیده عکس بدون حضور خلاق انسان تصورش ناممکن است.
در اینجا بنا نیست که در مورد انواع عکس و انواع نگاه در عکاسی سخنی به میان آید.
گمان بر این است که عکس مستند و نگاه مستند. خود به تنهایی میتواند حرکتی و شیوهای مستقل و مهم در انواع عکس انگاشته شود.
عکس مستند، نگاه مستند، جهانی پیش رو دارد که مرزی برای آن متصور نیست. هر آنچه که در جهان واقعیت رخ میدهد و تمامی جهان، موضوع عکس مستند و نگاه مستند است.
عکس مستند یک شناسنامه است. نقل خالص واقعه است. دروغگو نیست. شاهدی منصف است.
وقتی یک متن گزارشی از یک رویداد به مدد واسطه دیگری مثل "کلمه" بیان میشود اگر آن متن گزارشی (چه فنی، چه اجتماعی، چه ورزشی و چه و چه) با عکس مستند همراه نباشد. برای خوانندهاش ارضا کننده و اقناع کننده نیست؛ زیرا که متن، هر اندازه فنی و دقیق باشد گاه ممکن است تاویلپذیر و دارای جنبههای توصیفی اغراق آمیز باشد.
یک بار دیگر به مضمون جمله شروع صحبتم برمیگردم؛از نقش انسان غارنشین بر دیوارهای غار(نقش تن حیوان برای تسلط بر جان حیوان که هر دو واقعی پنداشته میشد)تا پدیده عکس در دوران معاصر، فاصله چندانی نیست. آنچه فاصله را میان این دو دور، متفاوت و شکوهمند میکند،"نگاه" است.
از "نگاه" انسان ابتدایی تا "نگاه" انسان معاصر، فاصله بسیار است.
عکس، حاصل نیاز مبرم در مقطعی از تاریخ حیات آدمی است که در آن، خلق "ابزار ماندگاری و نگهداری" مصرانه حس شده است.
عکس، حاصل نیاز آن جامعهای است که در آن رویدادها ( در عرصههای دانش، هنر و فرهنگ) پی در پی در حال وقوع است و در آن، زندگی، کار و تجربه از حرکت باز نمیماند.
جامعهای که در طلب معرفت دائم است، به "داشته" قناعت نمیکند. به "تحول داشته" میاندیشد و به آینده نظر دارد. در چنین جامعهای، عکس فقط"یادگاری" نیست. فقط برای زینت آلبوم خانه نیست. سرگرمی نیست. سندی برای عزیز از دست رفته و یا جوانی از کف رفته نیست. سندی برای موقعیتها و فرصتهایی که فقط"بود" نیست.
سرانجام اینکه از تولد عکاسی در جهان، بیش از یک و نیم قرن و از تولد عکاسی در ایران یکی دو دهه کمتر میگذرد.
امروزه دیگر کسی از "هنر" یا "فن" بودن و یا "یادگاری" و "ماندگاری" بودن عکس حرف نمیزند. از دریچه این ابزار نازنین، هزاران هزار "نگاه" عبور میکند و در هر عبور، تمدن دیداری یک جامعه، یک ملت و شاید جهانی، بارورتر میشود.
عکاسی در این نزدیک به دو قرن، فرآیند دردناکی را از سر گذرانده است. هیچ یک از مصائب (چون بیماری، فقر، جنگ، مهاجرت، نژادکشی، گرسنگی، بی عدالتی و تمامی ناهنجاریهای اجتماعی و سیاسی در پهنه این جهان) که انسان معاصر گرفتار آن بوده و هست از نگاه " خانه بهدوشان صاحب نگاه" پنهان نبوده و نیست. همچنین ما به واسطه عکس، جهان مصوری از دستاوردهای فراچنگ آمده آدمی در عرصههای دانش و هنر و فرهنگ را زنده و پایدار در کنار خود داریم.
آیا می شود به جهان بریده از گذشته و منفصل از آینده دل خوش کرد؟
ما میراث بر گذشتگانیم و آیندگان نیز، میراث بر ما.
و عکس، قدرت این را دارد که ما را به گذشته و آینده را به ما پیوند دهد.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران روز دختر دولت سیزدهم دولت رئیس جمهور مجلس شورای اسلامی رافائل گروسی انتخابات سید ابراهیم رئیسی رهبر انقلاب حجاب انتخابات مجلس
قتل تهران پلیس هواشناسی شهرداری تهران سلامت بارش باران آموزش و پرورش سیل شهرداری قوه قضاییه سازمان هواشناسی
گاز نمایشگاه نفت مالیات خودرو قیمت طلا قیمت خودرو مسکن قیمت دلار حقوق بازنشستگان ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون فضای مجازی محمدمهدی اسماعیلی کتاب سینمای ایران سریال دفاع مقدس تئاتر موسیقی سینما
اینوتکس دانشجویان دانش بنیان
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل جنگ غزه فلسطین رفح حماس آمریکا روسیه حمله به رفح نوار غزه طوفان الاقصی
فوتبال استقلال پرسپولیس رئال مادرید لیگ برتر دورتموند ذوب آهن بازی باشگاه استقلال لیگ برتر ایران نساجی لیگ برتر فوتبال ایران
تبلیغات عیسی زارع پور اینترنت اپل سامسونگ ناسا آب گوگل مایکروسافت
سرطان سنگ کلیه هندوانه کبد چرب کمردرد اعتیاد ناباروری بیماران خاص بیمه سبزیجات