جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

روش های زندگی در سرای سالمندان



      روش های زندگی در سرای سالمندان
ایزابل مالون برگردان محمد باغی

اسکان در سرای سالمندان همیشه شوک آور بوده و غالبا با دیگر گسست های حیاتی همراه  است. با این وجود  راهبردهای انطباق با زندگی در سرای سالمندان بر اساس خلق و خو و خصوصیات روانی افراد  تغییر می کند و موفقیت در آن به مسیر زندگی و اطرافیان هر فرد بستگی دارد. ورود به سرای سالمندان همیشه موجب شوک می گردد. نه تنها به دلیل تغییر نشانی های فضایی مکانی و تغییر شکل عادات زندگی و روابط اجتماعی که با هر نقل مکانی همراه است، بلکه به دلیل مواجهه دوگانه ای که در انتظار فرد تازه وارد است.

 

از یک سو، مواجهه با یک زندگی جمعی قانونمند، در جایی که برای بالاترین سطح ازکار افتادگی، نیازهای افراد مورد توجه بوده و مسئولیت آن پذیرفته شده است، و از سوی دیگر مواجهه با پیری؛  که البته نیازهای آن نیز مورد توجه قرار گرفته است، به این ترتیب در این نهادها تمامی اشکال پیری تحت پوشش قرار می گیرد، بویژه افراد کاملا از کار افتاده که در پایان زندگی، خانه سالمندان به محل مرگ آنها و دیگر سالخورگان ساکن در آن تبدیل می شود. این شوک آنچنان شدید است که با دیگر گسست های حیاتی که منبع ترس و اضطراب هستند همراه می شود. گاهی ممکن است مرگ همسر یا یک فرزند حامی، از کار افتادگی یا ابتلا به بیماری معلول کننده به شکلی متوالی در طول یک دوره، علت ورود به سرای سالمندان باشند، بنابراین تمامی افراد مسنی که به این نهاد وارد می شوند با دو مانع مواجه هستند: تطبیق خود با شرایط جدید و پرکردن اوقات. اما روش هایی که سالخوردگان به کمک یا بدون کمک نهاد برای رفع این چالش به کار می گیرند، در تداوم زندگی در منزل یا با گسست از آن متفاوت هستند. به این ترتیب به لحاظ اجتماعی، سه گونه متفاوت انطباق با زندگی در خانه سالمندان می توانند برجسته شوند.

به تعادل رسیدن، مهیا شدن برای پیری

برخی از ساکنان، از میان کم سن و سال ترها و غالبا از نوادگان طبقات پایین اجتماعی، قبل از هر چیز در سرای سالمندان تعادلی را در زندگی می یابند که گاهی در گذشته برایشان ناشناخته بوده است. آنها در این نهاد فرصتی را بدست می آورند تا به وضعیتی نا مطمئن و گاهی به بی ثباتی در زندگیشان پایان بخشند. در چنین شرایطی کم نیستند افرادی که  برای مراجعه  تاکتیکی به  خدمات  اجتماعی یا درمانی حاضر باشند: « من پیش یکی از دوست پسرهایم بودم ، وقتی در پانسیون بود، مشروب می نوشید. من بیکار بودم ، درآمد زیادی نداشتم، هرگز به من پولی نمی داد، او همیشه سرگرم  بود و همه چیز در این شرایط ... بنابراین، به  دکتر گفتم : " ببینید، انتخاب با شما: یا بی درنگ مرا در نوانخانه می گذارید، اما من آنجا نمی مانم ، برای آنکه آنجا چی و چی است، با او."» در چنین شرایطی خانه سالمندان «پناهگاهی است به بهترین معنای کلمه (...) جایی که فردی رنج کشیده و کاملا بی قرار، پناهگاهی می یابد که در آنجا دقیقا همین ترکیب نظم و آزادی که او به آنها نیازمند بوده به او تقدیم شده است[1]». این ساکنان، خودشان در ساختار سرای سالمندان مشارکت می کنند. این مشارکت به شیوه ای رسمی – برای مثال شرکت در شورای ساکنان، و یا به صورت غیر رسمی –  به عهده گرفتن فعالیت های توان بخشی  برای کمک به  دیگر ساکنان یا مشارکت در وظایف اجرایی بوسیله  فرد (باغداری- آشپزی- ظرف شویی ...) صورت می گیرد. آنان با این اقدامات مکان های مختلف را در اختیار خود می گیرند، همچنین  در فضاهای عمومی- کافه تریا- رستوران، کتابخانه ، سالن تلویزیون – مانند اتاق ویژه خودشان با رغبت مشارکت می کنند. گاهی نیز با ثبت نام در شبکه سراهای سالمندان، با دیگر ساکنین و بویژه با کارمندان ارتباط مداوم برقرار می سازند و از کلمات و شیوه بیان آنها در مکالمات خود استفاده می کنند.

گروه دیگرساکنین، یعنی دارندگان سرمایه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، هم آنهایی که بیش از همه تحت نظر فرزندانشان هستند، در آنجا زندگی شخصی خود را درتداوم زندگی شان در منزل می گذرانند. برای این گروه تصمیم به ورود به این نهاد تصمیمی راهبردی بوده که با انتخاب محل سرای سالمندان در نزدیکی منزل قبلی یا در نزدیکی منزل یکی از فرزندان اخذ شده است. البته تصمیم به سکونت در سرای سالمندان  بر خلاف راه کارهایی است که بوسیله سیاست گذاری های عمومی برای دوره  پیری ترسیم شده است،  راه کارهایی که بر طبق آن هنگامی که مرزهای حمایتی در منزل نقض شده اند، سرای سالمندان بعنوان آخرین سرپناه تعریف شده است. چنین تصمیمی  صرف نظر از تمامی تناقضاتی که با سلامتی دارد ، به منظور آمادگی برای پیری افراد اخذ شده است. برای رسیدن به « استقلال در مواجهه  با موقعیت های متنوع[2]». بهره  دیگر این نهاد برای ساکنین را می توان درفعالیت های آمرانه زندگی جمعی خلاصه کرد، مانند صرف غذا به صورت گروهی، احترامات، قواعد خوش اخلاقی. مشارکت ساکنین در توانبخشی های پیشنهادی سرای سالمندان انتخابی و زمانبندی شده است. برای بهره برداری از زمان در اندک فضاهای محدود، روابط قدیمی، خانوادگی، دوستانه و همچنین رابطه با همسایگان شکل می گیرد. این ساکنان ملاقات هایی دارند و  با خروج منظم از موسسه پاسخ متقابل آن را می دهند، آنها حتی تعطیلات آخر هفته یا مسافرت هایی دارند. حمایت خانوادگی کاملا در دسترس باقی می ماند، حتی اگر اشکال آن تغییر یابد. زندگی در این نهاد بدلیل محدودیت فضای خصوصی، و به عهده گرفته شدن وظایف زندگی جاری توسط آن[3]، بدنبال غیر مادی کردن روابط خانوادگی است. این زندگی بیشتر پیرامون گفت و شنودها سازماندهی می شود تا فعالیت ها،  به این ترتیب حمایت فامیلی به شیوه ای بسیار رضایت مندانه تر پا برجا می ماند، مکانیسم نهادی از تحمیل دغدغه های پیری بر فرزندان فرد سالخورده ممانعت بعمل می آورد. با این وجود، تلاش ها برای برقراری مجدد تعادل همیشه به موفقیت منتهی نمی شود. یک سوم و بخش بزرگی از ساکنین سرا به دلیل دشواری وعدم پذیرش الزام اولیه در ورود به نهاد و گسست بین خواسته های زندگی در پیری با شرایط  واقعی پیری شان؛ نهایتا به درونی سازی محدودیت های نهادی موفق نمی شوند.

تجربه یک نهاد «کامل»

هر چند که ساکنین سرای سالمندان ضرورت سکونت در سرا را درک نمی کنند، اما به منظور انطباق با دیدگاه ارائه شده بوسیله فرزندانشان یا سرویس های اجتماعی و درمانی؛ که نگهداری فرد تنها را در خانه خیلی خطرناک تشخیص می دهند، این راه حل را بدون مقاومت می پذیرند. پیرزنی 85 ساله که از دوسال پیش ساکن سرای سالمندان است در این مورد می گوید: « خوب چون به نظر می رسد که من را سه بار پشت سر هم ولو شده روی زمین پیدا کرده بودند (...)، دیگر نمی توانستم تنها بمانم.» به این ترتیب زندگی در سرای سالمندان از دیدگاه  ساکنین  در آن به مثابه «منطقی ترین»  راه حل تشریح می شود.

خشونت نمادین این تصمیم غالبا با سرعت عمل در اجرای آن تشدید می شود. افراد سالخورده به دلیل آن که فکر می کنند درجای خود نیستند، در اتاقشان منزوی شده و از برقراری ارتباط با دیگران خودداری می کنند. حمایت فرزندانشان به طریقی که آنها خود والدینشان را مورد حمایت قرار داده بودند یعنی با تقسیم محل زندگی یا با خدمتگذاری منظم به آنها صورت عملی به خود نمی گیرد. به این ترتیب آنها از یک سو به دلیل ترس از مشابهت با معلولترین افراد خیلی به نهاد اتکا نمی کنند، و از سوی دیگر نیز به دلیل قاعده استقلال نسل ها[4]، به فرزندانشان اتکا نمی کنند. معلولیت یا بیماری عوامل تشدید کننده دشواری تطبیق خود با نهاد هستند، چرا که برای این افراد؛ گفتگو و رابطه با پرستاری در دسترس به صورت حداقلی، ضروری می شود و تسلط زندگی جمعی بر زندگی فردی افزایش می یابد. از کار افتاده ترها ، بدون خانواده ها یا افرادی با خانواده ضعیف، نهادی «کامل[5]» را تجربه می کنند، احساس در تنگنا بودن و موقعیت های مغایر با شان انسانی، رفتارهای عزلت گرا یا مقاومت را در میان آنان موجب می شوند. بر این اساس می توان برخی از کنش های مبتنی بر بی تفاوتی را فهم و درک کرد؛ رفتارهایی مانند گوشه گیری در فضای خصوصی اتاق، یا برعکس کشمکش ها و جرو بحث های شایع که اشخاص طبقه عوام را به رویارویی با کارکنان سرا می کشاند. این رفتارها به دلیل قرار گرفتن در چهارچوب اصول بهداشتی پذیرفته شده در نهادها وعدم امکان ادامه زندگی به روال گذشته  یعنی سیگار کشیدن، مشروب نوشیدن یا بیرون رفتن، پیش می آید.

 

ایزابل مالون، Isabelle Mallon

جامعه شناس، استاد دانشگاه لیون 2- عضو "گروه تحقیق در جامعه پذیری" Groupe de recherche sur la socialisation (GRS).. کتاب او با عنوان "زندگی در سرای سالمندان، آخرین تنهایی" توسط نشر دانشگاهی رن، 2004.منتشر شده است.

 

مترجم : محمد باغی

http://anthropology.ir/node/25868

 

 

 

[1] - اولیوه ساکس، Oliver Sacks، مردی که زنش را کلاه می انگاشت، 1985، نشر مجدد، انتشارات سوی،2007

[2] - میشل دو سرتو، Michel de Certea، کاوش روزمره گی،ت.ال، هنر اجرا، انتشارات گالیمارد، 1980

[3] - ایزابل مالون Isabelle Mallon،«افراد مسن در سرای سالمندان : توصیف دوبارهء فضاهای خانوادگی»، فضا و جامعه، شماره 120-121، 2005. خانواده ها که در آنها جامعه پذیری «ناب» ترکیب محکمی از روابط می سازد کمتر در معرض گذار به سرای سالمندان قرار می گیرند.

[4] - نگاه کنید به رمی لونوآر Rémi Lenoir، « کاوشی در"سومین سن" و سازماندهی عرصه مامورین مدیریت پیری»، فعالیت های پژوهشی در علوم اجتماعی ، شماره 26-27، 1979، و آنماری گیه مار Anne‑Marie Guillemar، پیری و دولت، انتشارات پاف، 1980.

[5] - اروین گافمن Erving Goffman، سرپناه، تحقیقی بر شرایط اجتماعی بیماران روانی، 1961، نشر مجدد. انشارات مینویت، 2003.