جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
در پایتخت فراموشی
به جرأت میتوان مدعی شد کمتر ایرانیای را میتوان سراغ گرفت که به اندازه محمدحسین جعفریان با افغانستان آشنایی داشته باشد. او سالها در آن کشور زیسته، مدتی بهعنوان فیلمساز و پژوهشگر و مدتی هم بهعنوان رایزن فرهنگی ایران، با بیشتر شخصیتهای سیاسی و فرهنگی آنجا دمخور بوده و از دوستان نزدیک احمدشاه مسعود بوده، تنها خبرنگاری است در دنیا که موفق شده با ملامحمد عمر مصاحبه حضوری بکند، بسیاری از کوهها و ریگزارهای آنجا را با پای پیاده گز کرده، تا آنجا که یک پایش را بر روی مینهای کار گذاشته شده در آنجا از دست داده است. به این موارد میتوان لیست بلندبالای دیگری هم افزود که خواندنش برای کسانی که با جعفریان و عشق و علاقهاش به افغانستان آشنا نیستند، شگفتآور است.
مهمترین خروجی این حضور و فعالیتهای جعفریان در افغانستان، مستند چند قسمتی «حماسه ناتمام» است که درباره زندگی و مبارزات شیر دره پنجشیر، احمدشاه مسعود ساخته است. فیلمبرداری این مجموعه در تیرماه 1380، یعنی حدود یک ماه پیش از شهادت احمدشاه انجام شد که جعفریان همه این مدت را مهمان این چریک مبارز بود. همین مستند جعفریان و فعالیتهایش در حوزه افغانستان را چه در ایران و چه بهویژه در افغانستان شناختهشدهتر کرد.
یکسال پس از شهادت این مبارز و در حالیکه افغانستان از دام طالبان رهایی یافته بود، دولت این کشور مراسم سالگردی برای وی میگیرد و برای این برنامه از مهمانان و چهرههای بینالمللی متعددی نیز دعوت به عمل میآورد که جعفریان هم به واسه فعالیتهایش در افغانستان، دوستیاش با احمدشاه مسعود و بهویژه مستند مشهور «حماسه ناتمام»، یکی از این مهمانان است. هرچند در این سفر بهروز افخمی که در آن زمان نماینده اصلاحطلب مجلس نیز بود، به او پیوسته و سفرشان تا پایان دو نفره است. یادداشتهای این سفر را جعفریان در قالب کتابی به نگارش در میآورد با نام «در پایتخت فراموشی».
جعفریان، محمدحسین (1391)، در پایتخت فراموشی، تهران: سوره مهر. چاپ دوم.
نگارنده سفرنامهاش را در شش فصل تنظیم کرده است:
فصل اول: «از تهران به کابل». جعفریان در این فصل که مانند همه فصلهای دیگر، با بخشهای کوچکتری تقسیمبندی شده است، از چگونگی و چرایی دعوتش به نخستین سالگرد احمدشاه مسعود، دلخوریاش از این دعوت دیرهنگام (و البته احترام فوقالعادهای که سفارت افغانستان در هنگام دعوت از او به عمل میآورد)، همراه شدن بهروز افخمی با او و پروازشان با هواپیمایی آریانا (متعلق به افغانستان) به کابل مینویسد.
فصل دوم: «کابل: چند ماه پس از خروج طالبان» نام دارد که بخش عمده آن به اولین دیدار جعفریان از کابل، پس از سرنگونی و خروج طالبان میپردازد و آن را با کابلی که بارها در جریان جنگهای داخلی افغانستان دیده بود، مقایسه میکند. هرچند این مقایسه را در فصلهای دیگر کتاب نیز به وفور میتوان دید.
فصل سوم: «سمینار آغاز میشود» نام دارد که همانگونه که پیداست، درباره همایشی سخن میگوید که هدف اصلی جعفریان از این سفر، حضور در آن است. حضور مهمانان و خبرنگاران بینالمللی از سراسر دنیا، کابینه وزرای افغانستان و نیز حامد کرزی، رئیسجمهور وقت که با تدابیر امنیتی بسیار به همایش وارد شد، دیدار جعفریان در حاشیه همایش با بسیاری از دوستان قدیمیاش که عموما از یاران و نزدیکان احمدشاه بودهاند، عدم حضور یک هیئت رسمی از سوی ایران در این همایش که باعث سرافکندگی میهانان ایرانی شد (اینها میهمانان گزینش شده توسط سفارت افغانستان در ایران بودند و قرار بود هیئتی جداگانه از سوی ایران به همراه پیام رئیسجمهور وقت ایران در این همایش نیز شرکت کند)، سخنرانیهای متعدد در همایش درباره احمدشاه مسعود، اتلاف وقتهای زیاد توسط مجری برنامه، و نهایتاً شعرخوانی جعفریان در رثای «آمر صاحب» (لقب احمدشاه مسعود) که اشک مهمانان و های های بسیاری از آنان را در آورد.
فصل چهارم: «از کوهسنگی تا پارک زرنگار» نام گرفته و شرح رویدادها و دیدارهای مهمانان پس از همایش، بهویژه مهمانانی که از شعر جعفریان خوشششان آمده و تازه فهمیده بودند سازنده آن سریال مستند معروف درباره احمدشاه، صاحب همین شعر است با جعفریان، عصبانیت جعفریان از سخنرانی چنگیز پهلوان، گشت و گذار مهمانان در کابل و برخی برنامههای جانبی دیگر که در روز پایانی همایش برای مهمانان در نظر گرفته شده بود را در بر میگیرد.
فصل پنجم: «سفر به پنجشیر»: شرح ماجراهای روز سوم همایش است که البته صرفا سفر به پنجشیر و زیارت آرامگاه شیر دره پنجشیر را در بر میگیرد. در این فصل همینطور موقعیت ژئوپلتیک دره و منطقه پنجشیر و چرایی عدم فتح آن توسط روسها و طالبان تشریح شده است.
فصل ششم و پایانی هم «بازگشت به کابل و حکایت آخرین روزها» است، از مهمانی سفارت ایران در کابل برای جعفریان و افخمی گرفته تا حضور گروه ایرانی (از جمله جعفریان) در خانه احمدولی مسعود (برادر احمدشاه) و مصاحبه با وی و بالاخره پرواز و بازگشت به ایران را به نگارش در آورده است.
در لابلای صفحات کتاب، اطلاعات سودمندی درباره برخی رهبران مجاهدین، جنگهای آنها با شوروی و نیز جنگهای داخلی، وضعیت جغرافیایی برخی نقاط همچون پنجشیر یا وضعیت کابل در سال نخست پس از طالبان، حضور نیروهای ائتلاف خارجی در این کشور و...، آن هم به قلم کسی که نزدیکی و اشراف بسیاری به این سرزمین داشته و بسیاری از نقاط، رویدادها و شخصیتهایی که توصیف میکند را از نزدیک دیده، بیان شده و همینها آنرا جالب توجه کرده است.
زبان نوشتار، طنز است و همین باعث میشود علیرغم آنکه هر کجا خاطرات احمدشاه مسعود بازگو میشود، بهویژه وقتی جعفریان شعر خودش را در رثای آمر صاحب میخواند:
«...آمر صاحب!
دلم برایتان تنگ شده است.
در کوچههای کابل میچرخم
تا به عکسهای امیدوارتان بر چهارراهها سلام کنم،
به عکسهایی که با شادی مردم لبخند میزنند
و غرور افغانستان را تکثیر میکنند.
چقدر مرهم صدایتان در خیابانهای زخمی این شهر کم است!
آمر صاحب!
چقدر جایتان خالی است!» (ص: 143)؛
باز هم خاطرات سفر را جعفریان به گونهای روایت میکند که لبخند و اشک پی در پی بر چهره و لبان خواننده بنشیند.
جعفریان به درستی به «رنگین بودن سیاست» جمهوری اسلامی در قبال افغانستان اشاره میکند (ص: 120) که علیرغم آنکه این همه خدمات هم به مهاجرین و پناهجویان داده و هم به رغم همه حمایتهایش از مجاهدین در برابر ارتش شوروی و نیروهای طالبان و کمکهای نقدی و غیرنقدی به این کشور، اما گاهی برخی رفتارهای نسنجیده سیاسیون کشورمان در معادلات سیاسی افغانستان باعث ایجاد شک و شبهههایی هم در بین افغانستانیها و هم در بین خود ایرانیها میشود. این امر تا آنجا پیش میرود که در حالیکه ایران اصلیترین پشتیبان احمدشاه مسعود و نیروهای تحت امرش بود، از سوی برخی افغانستانیها بهعنوان دشمن احمدشاه معرفی شود (ص: 147).
گرچه جعفریان هرچه از نزدیکیاش به احمدشاه مسعود و خدماتش به افغانستان بگوید، باز هم کم است؛ اما شیوه روایت نقش خودش در لابلای صفحات به گونهای است که خواننده بهویژه ناآشنا احساس میکند نویسنده مدام در حال تعریف و تمجید از خود است. این نکته را به نظر میآید خود نگارنده هم فهمیده و به آن هم البته با زبان طنز اشاره میکند: «خلاصه در این خصوص هرچه از خودم تعریف کنم، کم است» (ص: 155).
جعفریان در بیان دیدگاهش نسبت به همسفران و سخنرانان و... رو راست است و بدون محابا حرف دلاش را میزند:
«من بعد از سالها سفر به افغانستان و زندگی در اینجا، این بار تصمیم گرفتهام سفرنامه بنویسم تا نگاه مردم کشورم به این سرزمین از روی نوشتههای دوستان بزرگوار خودم نظیر حسین دهباشی که ده روز به افغانستان آمده و برای همان چند روز چند کتاب نوشته و حتی موسسه هم راه میاندازد نباشد» (ص: 245).
اما به نظر میآید گاهی فراتر از اعتدال عمل کرده و حملاتی فراتر از نقد میکند. برای نمونه در توصیف شاعر تاجیکستانی مینویسد: «نامش مهرالنساء و دکتر ادبیات است. شعری میخواند که به درد عمهاش میخورد!» (ص: 128). در واکنش به مجری برنامه که از مهمانان متعدد اروپایی برای سخنرانی درباره مسعود دعوت میکند، مینویسد: «هر ننه قمری را که از آن ولایات در سالن نشسته، پشت تریبون میبرد» (ص: 130).
در کنار همه شخصیتهایی که انتقادهای جعفریان در زبان طنز یا جدی به آنها وارد شده، دو شخصیت به نظر میآید در زیر این انتقادات مستقیم و پی در پی له شده باشند؛ یکی مجری برنامه، مسعود خلیلی، پسر استاد خلیلالله خلیلی، شاعر مشهور افغانستانی است؛ مجری برنامه گویا به درد بسیاری از مجریان دیگری دچار بوده که همه ما در همایشهای گوناگون آنها را دیدهایم که چگونه عمده وقت همایش را در راه نشا دادن توانمندیهای خودشان به هدر میدهند. حالا مجری همایشی که برای احمدشاه مسعود برگزار شده تلاش دارد هم زیاد سخن بگوید و هم به دو زبان فارسی و انگلیسی؛ و همین خشم جعفریان را در سراسر همایش در پی دارد و این خشم به صفحات بسیاری از سفرنامه منتقل شده است.
مغضوب دیگر، دکتر چنگیز پهلوان است که هم برای ما انسانشناسان چهرهای شناخته شده است (فارغ از بحثهایی که درباره میزان وفاداریاش در کتاب «فرهنگشناسی» در میان است) و هم بهواسطه کارهای زیادی که درباره افغانستان کرده، برای علاقمندان به این کشور.
«چنگیز پهلوان هم در حالیکه انبوه خبرنگاران و مقامهای افغانی مرا دوره کرده و به خاطر شعری که خواندهام تحسین و سپاسگزاری میکردند، چندبار عبور کرد، اما زورش آمد او هم از هموطنش تشکری بکند [...] چقدر بعضی آدمها کوچکند. هرچه هست، این فامیل و نام و نام خانوادگی اصلاً به این بابا نمیآید» (ص: 152).
البته گویا یک دلیل کینه جعفریان از پهلوان، موضوع سخنرانی وی بوده که بنابر نوشتههای کتاب، پهلوان در سخنرانیاش «مدعی شد ایران تا مدتها مخالف مسعود بوده و بردن نام مسعود در ایران و داشتن تصویری از وی جرم محسوب میشده است» (ص: 175). همین ادعای دروغین کافی بود تا جعفریانی که احمدشاه مسعود و روابطش با ایران را از هر ایرانیای بهتر میداند، داغ کند.
نگارنده نمیتواند کینهاش نسبت به امریکاییها را پنهان کند و در صفحات بسیاری نمودش نمایان شده است.
او با اطمینان قتل احمدشاه مسعود را به گردن امریکاییها میاندازد (ص: 130). هرچند این فرضیه را بسیاری از افراد (همچون خود من بهعنوان نویسنده این سطور) قوی میپندارند، اما برخلاف گفته جعفریان چنین چیزی «مثل روز روشن» نیست.
همچنین عمل پسرکی که وقتی میفهمد جعفریان هوس انگور کرده، در حالیکه انگور نمانده و بنابراین ظرف انگورها را از جلوی سربازان امریکایی که مشغول خوردن بودند، بر میدارد و روی میز جعفریان میگذارد، از شدت تأثر و هیجان، مو بر بدنش راست شده و کیف میکند (ص: 216).
غلطهای املایی متعدد که در بسیاری از صفحههای کتاب جا خوش کرده، آن هم نه در چاپ نخست، بلکه در چاپ دوم آزاردهنده است.
بههرحال سینه جعفریان پر از خاطرات، یادها و دانستههای بسیار است درباره افغانستان و مردمانش. امیدواریم به نگارش در آوردن این حجم گسترده اطلاعات توسط وی متوقف نشده و بهویژه آنگونه که در این کتاب قول داده شده، «چکر در ولایت جنرالها» هرچه زودتر به دست علاقمندان برسد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست