پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

تقابل ارزش های ذاتی


تقابل ارزش های ذاتی
● نگاهی به کثرت گرایی عینی در آرای آیزایا برلین
در پایان زندگی ام می خواهم بیشتر از آن چه در آغاز می دانستم، بدانم و نتوانستم آن را از فلسفه دریافت کنم.
۱) با مطالعه عقاید برلین، می توان نتیجه گرفت که روش او نسبت به تاریخ عقاید، بویژه عقاید اخلاقی و سیاسی او، عمیقا تحت تاثیر شخصیت فلسفی او بوده است. برلین متفکر تمام علوم بود که روش های همه علوم بشر را ترکیب کرده به امید اینکه راه حلی برای سردرگمی و بحران بشر و فقدان آزادی بیابد. بنابراین کسی نمی تواند بسادگی اخلاقیات برلین، سیاست اجتماعی و ابعاد فلسفی او را از هم جدا بپندارد. در واقع می توان پی برد که دفاع او از لیبرالیسم با عقاید اخلاقی او و همچنین شیفتگی و گرایش وی به طبیعت و نقش ارزش ها در زندگی بشر رابطه ای تنگاتنگ دارد.
مفهوم ذهنی او از «ارزش» یا «تکثرگرایی عینی»، که در مرکزیت عقاید و تفکرات اخلاقی او قرار دارد، به این موضوع ربطی ندارد. به نظر می رسد ادراک او از فلسفه در اثر مراجعه او یا پس زدن او، از آرمان گرایی و فلسفه عملی و منطقی شکل گرفته باشد. او تمایز شدیدی بین علوم طبیعی و انسانی قائل است و فلسفه را علمی از علوم انسانی می پندارد، اما حتی آنجا هم موقعیت ممتاز و یکتایی را برای آن قائل است. فلسفه در نظر او نوعی پرسش و پاسخ است که نمی تواند ابژه دانش تجربی باشد.
سئوالات فلسفی آنهایی هستند که از کوشش های مردم برای معنادار کردن تجربیاتشان برمی انگیزند و مفاهیم و گروه هایی را شامل می شوند که از طریق تجربه توضیح داده می شوند.
برخلاف کانت، حداقل بعضی از این دسته بندی های شکل دهنده برای برلین متفاوت، ناپایدار و انعطاف پذیر هستند. اما همه آنها کاملاً مقدم یا مستقل از تجربه نیستند. عقایدی که ما با آنها دنیایمان را معنا دار می کنیم، ارتباطی تنگاتنگ با تجربیات ما دارند. آنها آن تجربیات را شکل می دهند و توسط آنها شکل می پذیرند، تجربیات و تصورات پایه ای بر اساس مکان و زمان متفاوتند. یعنی بشر در عین حال که یک محصول است، سازنده تاریخ خود نیز هست.
در حالی که برخی از این دسته بندی های تجربیات بشر در طول زمان تغییر می کند، برلین نتیجه گیری می کند که حداقل بخشی از فلسفه تا حدودی تاریخی است. بنابراین، فلسفه، با اینکه همیشه تجربی و اغلب رمزآلود است، فعالیتی مهم است که به نیاز حیاتی و جدایی ناپذیر انسان پاسخ می دهد و دنیایی از تجربه را توصیف و تشریح می کند.
برلین تفاوت و پیچیدگی شگرف واقعیت را دریافت. واقعیات در یک حرکت رفت و برگشت در سطوح مختلف همزمان بر هم نفوذ می کنند و تلاش برای پاداش دادن به اجزای مشخص آنها غیرممکن به نظر می رسد».
بنابراین، قطعیت مطلق ایده آل غیرممکنی است و همه چیز نمی تواند یا نباید به یک ایده آل منفرد، الگو، نظریه یا استاندارد متعلق باشد یا کاهش یابد. این نظرگاه فلسفی برلین دیدگاه او را از زبان و دانش مرکزیت می بخشد. به عبارت دیگر، او همواره از فلسفه به سیاست اجتماعی حرکتی رفت و برگشتی دارد.
برلین با ایجاد تمایز بین علوم طبیعی و انسانی، به مرحله ای دست یافت که در آن روش های متفاوت، استانداردها و اهداف همگی با هم مناسب و سازگار هستند.
۲) علوم انسانی دنیایی را مطــالعه می کند که خود بشر آن را برای نفس خود آفریده و در آن ساکن است، در حــالی که علوم طبیعی دنیای مادی طبیعت را مورد مطالعه قرار می دهد. ما طبیعت را از «بیرون» و فرهنگ را از «درون» مطالعه می کنیم. برای مطالعه زندگی انسان، لازم است که از فهم خود از دیگر افراد بشر آغاز کنیم، چیزی که انگیزه ها و احساسات را دربرداشته باشد. بنابراین، ادراک ما از تاریخ بر پایه دانش ما از انسانیت بناشده است. برای مثال، این انگیزه ها و احساسات، و این دانش، از تجربه مستقیم نشات گرفته است، نه تنها از درون بینی، بلکه از ارتباط با دیگران. این پایه ای برای ادراک تخیلی است.
بنابراین، تجدید بنای تاریخی و توضیح شامل وارد شدن به انگیزه ها، مبانی و اصول، افکار و احساسات دیگران است. به اعتقاد آرمان گرایان علم می تواند آینده جامعه را ترسیم کند، بخصوص که به سوء تفاهمی از زندگی سیاسی می انجامد.
جوامع بشری آزمایشگاه نیستند که در آن نظریات علمی بوسیله مشاهده و آزمایش انجام شود؛ مشاهده و آزمایش که به وسیله آن فرد می تواند قوانین و قواعد اخلاق بشریت را کشف کند و از این طریق عمل انسان را(فردی یا گروهی) پیش بینی کند. اگر اخلاق انسان، تابع قوانین انعطاف ناپذیر و ثابتی باشد، بحث درباره آزادی بشر اتلاف وقت است.
تصور اینکه صاحب یک نظریه علمی تقریباً ما را به فهم، تجزیه و تحلیل و پیش بینی اخلاق انسان هدایت می کند، کج فهمی ذهن آرمان گرایان است. عقاید جدید محافظه کارانه درباره پایان تاریخ و فاتحیت جهانی کاپیتالیسم به اندازه هر عقیده پرورش یافته متفکران چپ، آرمان گرایانه است. این مکاتب بدون شک، نوشدارویی برای بیماری های نوع بشر نبودند.
در نظام های اجتماعی بشری، بویژه در سیاست، هیچ قانون جهانی ای وجود ندارد و ما عموماً با انتخاب میان بدی ها، مواجه هستیم. به عبارت دیگر، تمام آرمان گرایی ها خطرناک هستند. برلین معتقد است که بیشترین تباهی ها در دنیا از ایده آل گراها حاصل می شود.
به عقیده برلین، متفکرانی همچون «هلیوت»، «روسو»، «فیخته»، «هگل»، و حتـی «سنت-سیمون»، کـه بسیار درباره آزادی بحث کردند و آن را به عنوان عنصری فوق العاده خوب ستایش کرده اند، گرچه ناآگاهانه، برای قرن بیستم وحشت زده مضطرب در معرض جنگ های دائم، مسئول بوده اند. چگونه یک عشق آزادی خواهی می تواند به توتالیتاریسم و کشتار بیانجامد؟ برلین برای پاسخ به این سئوال، بیشتر عمرش را در تفکر، سخنرانی و نوشتن گذراند.
برلین پیشرفت علمی عصر جدید را تحسین می کرد، اما نسبت به مثمرثمر بودن تکنولوژی های مدرن و ایده هایی برای مرتفع کردن نیازهای انسان تردید داشت. او شاهد چگونگی به استثمار کشیدن تکنولوژی و ایده های معاصر برای مرتکب شدن جرایمی که در گذشته به مقیاسی ناشناخته وجود داشتند بوده است.
برلین به مطالعه و بررسی متفکران نامدار دوران معاصر پرداخت، او قدرتمندانه تلاش کرد که اثبات کند چگونه، بر خلاف میل متفکران، آنها عقایدی را پرورش دادند که ممکن است در واقع به کاهش آزادی بشر کمک کند. مثلاً او به ما نشان داد که چطور فیلسوف فرانسوی معتقد به فلسفه عقلانی، «کلاد آدرین هلویت»، از عامل و منشأ مستقیم سودمندگرایی مدرن است، و چطور عقاید او زمینه را برای دیکتاتوری کمونیستی مهیا کرد. برلین همچنین دریافت که روشنفکری به عنوان پروژه ای موضوعی، می تواند نتایجی را درست متضاد خود به بار آورد.
روسو هم مانند برلین، به افراد متخصص، دانشمندان و روشنفکران بی اعتقاد بود و چیزی که او را به فکر وامی داشت آزادی شخصی بود. اما بر خلاف برلین، او آزادی را به عنوان آزادی برای مرتکب شدن اشتباهاتی که عقلا هم مرتکب می شوند، قلمداد نمی کرد. روسو آزادی را چنین پنداشت؛ توانایی و گرایش به انجام چیزی که طبیعی، خوب و موزون است. در نظر او، کسانی که انتخاب های سالمی ندارند، «آزاد» نیستند. شاید قبول این نظریه بود که روسو را به نتیجه مهمل نما هدایت کرد که «افراد باید برای صلاح خودشان مجبور به آزادی باشند ».
۳) انتقاد برلین از هگل حتی از اساس محکم تری برخوردار است. موضع هگل از تاریخ به عنوان ظهور یک قدرت معنوی غیرقابل انعطاف به جنگ، کشتار، ناراحتی و شورش هایی ختم می شود. (چنین دورنمایی در دید برلین، طبیعتا به توجیه کردن فتوحات تاریخی گرایش دارد در حالی که کمی از آن را انجام می دهد اگر هیچ دلسوزی یا ترحمی باشد برای آنان که به حد کافی ناکام بودند که قربانیان آن قرار بگیرند.) انتقاد زیرکانه برلین از این متفکران نشان می دهد که چطور هر خط مشی به ظاهر سودمند می تواند در طول زمان رهروانش را ناامید کند.
خارج از این نوع دید فیلسوفانه برلین به نتیجه علم سیاست می رسد، بخصوص درباره «دو مفهوم از آزادی» و «کثرت گرایی عینی». برلین ایده آل گرایی و همچنین معنای عمومی فلسفه عملی را رد کرد، و خود را از هم سو شدن با گرایش های فلسفی متداول در آن دوران مبرا داشت و تمام طول زندگی اش را با متفکرانی چون «ویکو»، «هرزن»، «تولستوی»، «ماکیاولی» و موضوعاتی چون «آزادی»، «اراده»، «نسبیت گرایی»، «تاریخ گرایی»، «ملیت گرایی» و «کثرت گرایی» سپری کرد.
۴) پیش از اینکه به بررسی ادراک برلین از کثرت گرایی بپردازیم، لازم به نظر می رسد که چند کلمه ای راجع به درک او از طبیعت انسان بگوییم. زیرا، به اعتقاد من، کثرت گرایی او و ادراک کثرت گرایی او از مفهوم آزادی بر اساس فهمش او از سرشت آدمی که به نظرش کثرت گرا و همان طور نامحدود است، سرچشمه می گیرد.
علی رغم تفاوت های شگرف فرهنگی، برلین اعتقاد داشت که مبانی اساسی اخلاقی مشخصی وجود دارد که مشترکا توسط اکثریت وسیع نژادهای مختلف و در تمام زمان ها و مکان ها ایجاد می شود. این مبانی توسط تمام نظام های اخلاقی، عقاید اخلاقی عمیقاً مشترک نام دارد. این ریشه ها افقی را تعریف می کنند که در آن ارزش های اخلاقی بیشتری باید قرار گیرند.
برلین همواره درباره ارزش های اخلاقی جدید در جوامع انسانی بحث می کند. اگر مدعا این باشد که ارزش های جدید به هسته تعلق دارند، سپس سئوال این خواهد بود که چگونه ممکن است که برخی ارزش ها که اخیراً ظهور کرده اند، در گذشته های دورتر ناشناخته بودند؟
یکی از پاسخ های احتمالی این است که ما نباید توقع داشته باشیم که تمام حقایق اولیه را درباره خودمان از همان ابتدا بدانیم. پاسخ دیگر که فکر می کنم پاسخ برلین هم بوده، آن است که ما نمی توانیم تضمین کنیم که طبیعت بشر تغییر نمی کند. بنابراین مسئله غیر ممکنی در این رابطه وجود ندارد. سئوال این است که آیا سرشت آدمی موضوعی طبیعی و ثابت است، یا در مرور زمان از طریق اعمال آگاهانه یا ناآگاهانه بشر تغییریافته است؟برداشت برلین از طبیعت آدمی می تواند بین این دو گزینه ظاهراً متناقض قرار گیرد (یعنی کشف یا ایجاد ارزش ها، یا یکتاپرستی و نسبیت گرایی). به این معنا که شاید طبیعت، ما را موجوداتی ارزشمند ساخته است. طبیعت ما به گونه ای است که در گذر زمان احتمال پیدایش ارزش های هسته ای مشخص در یک ترتیب معین وجود دارد، در حالی که پیدایش ارزش های مرکزی تصادفی خواهد بود.
به عبارت دیگر، تمام تلاش ها برای پیدا کردن راه حلی ویژه در مورد سئوالات اخلاقی که نوع بشر با آن مواجه است بر اشتباهی شگرف درباره ذات ارزش های انسانی استوار است. این دیدگاه در مورد ریشه ارزش ها در دفاع برلین از ارزش آزادی نقش دارد. به اعتقاد او آزادی در تفکر، بررسی و تخیل بدون محدودیت و یا ترس ارزشمند است، زیرا انسان به آزادی روانی نیاز دارد و نفی آن نفی سرشت آدمی است.
به بیان دیگر، جست و جوی آزادی برای اندیشیدن و انتخاب بخشی از طبیعت انسان است، و کسانی که این آزادی را محدود می کنند، مخالف طبیعت انسان هستند. بنابراین، ارزش هایی که انسان ایجاد می کند در سرشت کسانی ریشه دارد که آنها را دنبال می کنند. یعنی، ارزش هایی که انتخاب می کنیم، جزئی واقعی از سرشت بشر هستند، نه ابداعات ذهنی که به نیازهای مشترک ما ارتباطی ندارند (آنچه که نسبیت گراها به آن معتقدند).
بنابراین آزادی در انتخاب میان ارزش های متعارض و ناسازگار ایده ای است که می گوید انسان می تواند که به ارزش های اساسی تضمین جدیدی بدهد. به عبارت دیگر، آزادی چیزی نیست که یک بار و برای همه بدست آورید.
ارزش ها متکثر هستند و تکثر آنها بر سرشت انسان استوار است، پس دفاع برلین از کثرت گرایی می تواند به عنوان دفاع او ا ز ذات بشری تعبیر شود. کثرت گرایی در نگاه برلین همان عقیده سیاست است؛ به این دلیل که افراد، برداشت مشابهی از زندگی، درستی و نادرستی ندارند.
کثرت گرایی برلین یعنی اینکه ارزش های اساسی می توانند باهم تقابل داشته باشند. ارزش هایی چون آزادی خواهی و عدالت، آزادی و نظم، انصاف و بخشش در تناسب با دیگری نخواهند بود. اهداف مطلوبی که ما دنبال می کنیم بسیارزیاد هستند. او ثابت کرد که دنیای تعدد مسحورتر از دنیای وحدت است. این امر به یاد یک ضرب المثل آلمانی می اندازد که «دو نفر که شبیه هم فکر می کنند، یکی از آنها خود چند نفر است». وی اعتقاد داشت که «برخورد ارزش ها ماهیت چیستی آنها و چیستی ما است».
کثرت گرایی برلین همچنین همان عقیده آزادی خواهی است. از نظر او، آزادی خواهی تنها یک ایدئولوژی سیاسی بین دیگر ایدوئولوژی ها نیست، بلکه ما را به ریشه ها و ماهیت یکسانی از سیاست، هدایت می کند، یعنی روند تصمیم گیری که قدرت عقاید چندگانه را شامل می شود.
به عبارت دیگر، این نوع کثرت گرایی ارتباط بین عقاید و نیروهای اجتماعی را در بر می گیرد. عقاید ممکن است بدون انعکاس نیروهای اجتماعی در نطفه خفه شود، اما نیروهای اجتماعی برای معنا بخشیدن سمت و سویی ندارند. معنای جامعه در خود جامعه نیست، بلکه در یک فرآیند انعکاسی درباره جامعه است.
آزادی خواهی برلین در حمایت از گوناگونی است نه ترویج خودمختاری . برلین قدرت ذهن را در فهمیدن تحسین می کرد، اما از قدرت ذهن در متحد کردن می هراسید.
به عبارت دیگر، کثرت گرایی او در ابتدا، اعتقادی به رهایی یافتن از دخالت ها بود (یعنی آزادی منفی)، بخصوص توسط کسانی که فکر می کنند بهتر می دانند، کسانی که فکر می کنند انتخاب روشنفکرانه تری از ما برای خودمان دارند.
پذیرفتن دیگران برای فکر کردن در امورمان به معنای قبول این مسئله است که وجود ما بر تفکر دیگران پایه ریزی شده است. یعنی به جای استفاده از فرضیه دکارت که می گوید «من فکر می کنم، پس هستم»، از فرضیه آشنای مطلق گرایان استفاده می کنیم «تو فکر می کنی، پس من هستم».
سیاست بدون وجود عقاید، در حد یک تکنیک کاهش می یابد. این عقیده سنت سیمون و همچنین رویای کمونیست ها و سوسیالیست ها است که «مجبور نیستیم که خود را با عقاید درگیر کنیم، اما باید از ابزار لازم برای حل مشکلات استفاده کنیم». شاید به همین علت است که از دید برلین، فلسفه سیاسی « شاخه ای از فلسفه اخلاقی» محسوب می شود. بدین معنا که علم سیاست ارزش هایی را در خود بوجود می آورد که ما باید آنها را انعکاس دهیم.
به هر حال، از آن جایی که کثرت گرایی ماهیت سیاست است، «تفکر سیاسی» لبه های نامشخصی دارد؛ تا هنگامی که در یک محیط کثرت گرا هستیم، هیچ نمونه رضایت بخشی وجود ندارد و هر حقیقتی محدودیت های خود را دارد. حتی درک و تعریف آزادی جمعی است و هیچ تعریف روشنی از آن در دست نیست.
در حالی که طبیعت انسان کثرت گرا و بی انتها ست، ما باید دقت کنیم که آزادی به هر تعبیر آن هرگز آزادی نیست. این بدان معناست که ما باید به خود یادآوری کنیم که دموکراسی همواره یک تجربه ناتمام است، که ظرفیت هر نسل را برای زندگی آزاد و با شرافت می سنجد. همان طور که «جان فیل پات کوران» می گوید، «آمادگی همیشگی، بهای آزادی است».
حمید عضدانلو
منبع : روزنامه کارگزاران