جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شعبده بازی کارگردان نخبه


شعبده بازی کارگردان نخبه

نگاهی نمادگرایانه به جدایی نادر از سیمین

اگر بخواهیم از زاویه نمادگرایانه به فیلم " جدایی نادر از سیمین" نگاه کنیم می توانیم به نتیجه های شگفت انگیزی برسیم: استفاده فرهادی از راه پله و طبقات ساختمان در فیلم معرکه است. سیمین در راه پله بر سر ۱ طبقه اختلاف با کارگرها چانه می زند. آنها میگویند که اینجا ۳ طبقه است، ولی سیمین میگه ۲ طبقه است. این بحث سر "اختلاف طبقات" باعث میشه که سیمین در نهایت پول رو به کارگرها بده و در نتیجه بعدا راضیه به خاطر تهمت دزدی برگردد و توسط نادر به بیرون پرت شود. یعنی تمام این ماجراها سر "اختلاف یک طبقه با طبقه دیگر است". یا مثلا سیمین را در برابر طبقه کارگر (در هنگاه بردن پیانویش) در موضع پایین میبینیم (زاویه سر پایین دوربین هم این مساله را تشدید می کند). ولی نادر را در موضع بالا می بینیم. وقتی که برای بازپرسی به راه پله آپارتمان میآیند نادر بالا و راضیه و حجت و بچه شان پایین هستند. به این صورت شخصیت سیمین و کوتاه آمدنش و نادر با موضع برتر و مغرورش علاوه بر همه نشانه های دیگر در فیلم نمود بصری هم دارد.

یک مساله دیگر هم صحنه بازی کردن سمیه با شیر اکسیژن پدربزرگ است. باز هم از همان دید نمادگرایانه سمیه را می توان نماد نسل آینده دید که در زنده نگه داشتن سنتهای گذشته و قدیمی (پدربزرگ) تردید دارد. چون مدام شیر اکسیژن را کم و زیاد می کند. مساله قدیم و جدید و سنت و مدرنیته به شکلی فوق العاده در این صحنه به نمایش درآمده. و چه خوب که زمینه سازیاش هم قبلا شده. یعنی با نشان دادن کنجکاوی سمیه از قبل که از مادرش (نسل حاضر) می پرسه "این چیه"؟ جالب اینکه پدربزرگ هم دقیقا چند لحظه بعد همین سوال را از راضیه می پرسد و این ارتباط قدیم و جدید را بخوبی نشان می دهد. این ارتباط را در نشستن سمیه روی ویلچیر پدربزرگ هم می توان دید. یادم هست که آقای امیر پوریا به نکته فوق العادهای درباره تشریح وضعیت بیماری آلزایمری در فیلم اشاره کرده بود. این که تنها با یک دیالوگ کوتاه این وضعیت تمام و کمال به نمایش در اومده: پدر نادر بعد از دیدن یک زن جدید در خانه به نادر میگوید "بابا، علی زن گرفتهها!" علی حتما از آدمهای قدیمی است که نادر او را نمی شناسد ولی می دانیم که بیماران آلزایمری گذشته ها را خوب به یاد میآورند. ولی نادر بدون اینکه بفهمد میگه: "آره علی زن گرفته". با همین دیالوگ بسیار کوتاه فرهادی در توصیف وضعیت پدر نادر شاهکار می کند. میتوان حالا حالاها از این جزئیات معرکه فیلم را گفت و تمامی هم ندارد.

در همان صحنه که اشاره کردم نادر اول از سمیه می پرسد: "تو برای اون روزنامه میخونی یا اون برای تو؟" اون ارتباط بین قدیم و جدید اینجا هم مشخص است.یه نکته رو هم بگم به کسانی که می گویند چرا فقط "جدایی..." موفق شد و "درباره الی..." موفق نبود باید بدانند که همیشه فیلمهای عالی شانس دیده شدن و موفقیت را پیدا نمی کنند. "درباره الی..." بدلیل نبردن خرس طلا از اول شهرت کافی بدست نیاورد (که همان سال هم منتقدان آلمانی به تیلدا سوئینتن رئییس هیئت داوران اعتراض کردند که خرس طلا حق اصغر فرهادی بوده) و بعد هم نه تنها پخش کننده فوق العاده ای مثل سونی پیکچرز پیدا نکرد، بلکه همان پخش کننده متوسطی که داست ورشکست شد. و گرنه الی هم شاهکاری بی نظیر بود که استحقاق تمام این جوایز را داشت. "جدایی..." اما شاهکار دیگری از فرهادی است که موفق شد دیده شود، با بردن خرس طلا و حضور رییس کمپانی سونی پیکچرز در برلین این پخش کننده معرکه را بدست آورد و توانست به این موفقیت خیره کننده برسد. من از این خوشحالم که حالا نه تنها فیلم های قبلی فرهادی بسیار مورد توجه قرار می گیرند، بلکه فرهادی برای تمامی فیلم های بعدیش هم سونی پیکچرز را بعنوان پخش کننده خواهد داشت. فرهادی به صف اول فیلمسازان مطرح جهانی پیوست.

نویسنده : کسری کرباسی