دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

فیلم ها به من نگاه می كنند


فیلم ها به من نگاه می كنند

ژان میشل فرودون در سخنرانی كه به بزرگداشت سرژدنی منتقد صاحب نام سینما و سردبیر مجله كایه دوسینما در دهه ۷۰ اختصاص داشت به یك مفهوم اساسی در باره رابطه منتقد و فیلم اشاره كرد هرچند این مفاهیم اختصاصاً در باره سرژدنی گفته شده اند اما در معدود مواردی تأویل پذیر هم به نظر می رسند

ژان میشل فرودون در سخنرانی كه به بزرگداشت سرژدنی منتقد صاحب نام سینما و سردبیر مجله كایه دوسینما در دهه ۷۰ اختصاص داشت به یك مفهوم اساسی در باره رابطه منتقد و فیلم اشاره كرد؛ هرچند این مفاهیم اختصاصاً در باره سرژدنی گفته شده اند اما در معدود مواردی تأویل پذیر هم به نظر می رسند. فرودون می گوید: «سرژدنی یتیم بود، با مادرش زندگی می كرد و همیشه خلأ حضور پدر را حس می كرد و در نهایت سینما را جایگزین پدر كرد. فرودون سپس دست به یك بازی زبانی در زبان فرانسه می زند و به جای كلمه phile به معنی دوستدار در لغت cine phile به معنی سینمادوست می گوید «Cine Fils» یعنی «پسر سینما» و به همین دلیل سرژدنی توانست به رابطه ای شخصی با سینما برسد و واژه «من» در نقدها و نوشته هایش به اساسی مفهوم بدل شود. خود سرژدنی گفته بود: من به فیلم ها نگاه نمی كنم؛ این فیلم ها هستند كه به من نگاه می كنند.

قطعاً تعریف چنین رابطه ای با سینما كار هركس نیست. پرده سینما حائلی است میان ما و دنیای فیلم؛ همیشه این فاصله وجود دارد و فانتزی واردشدن به دنیای پرده سینما فقط و فقط با حضور مری پاپینز ممكن می شود. خوش خیالانه ترین كار ممكن شاید پیروی از فرانسوا تروفو باشد: نشستن در ردیف اول صندلی های سینما، در نزدیك ترین فاصله با پرده تا تازه ترین تصاویر به چشم ما برسد.

وقتی قرار شد كسی دراین فاصله پشت به پرده بنشیند موظف به رعایت كردن آدابی است كه شاید در دیگر نقاط سالن اجباری نباشد. دیگر نمی شود لاقید و بی خیال بود؛ نمی شود لجوج و بهانه گیر بود، نمی شود گردنكش و یاغی بود و به امید مچ گیری به پرده سینما چشم دوخت. احترام ، خضوع و شوق نخستین شروط حضور در آن مكان است.

اگر بخواهیم نمونه ای در دسترس برای چنین رویكردی ارائه دهیم «سفر شخصی با مارتین اسكورسیزی در سینمای آمریكا» بهترین نمونه است كه حتی در عنوان نیز تأكید بر شخصی بودن دارد. «سفر شخصی...» نقد فیلم نیست چون نقد فیلم نیاز به نگاه با فاصله دارد، نیاز به تعقل، اندیشه كردن و حسابگری دارد؛ نباید گول خورد، نباید كلاه سر آدم برود و ... همچنان كه خود اسكورسیزی در مقدمه كتاب گفته:«از همان اول قرار نبود فیلم من تاریخ جامع سینمای آمریكا باشد، بلكه همان گونه كه از نام فیلم پیداست قرار بود نگاه شخصی ام باشد به تعدادی از فیلم های آمریكایی كه دوستشان دارم و در بسیاری از موارد تأثیر ژرفی بر كارهای خودم نهاده بودند... همیشه فیلم ها را راهی برای بیان خودم تلقی كرده ام». اگر قرار بركشف خویشتن در سینما باشد دیگر صفت هایی مثل خوب، بد، متوسط و ... صفاتی كلی گو، نابسنده و غیركاربردی هستند چون در این شرایط دیگر فیلمی مورد قضاوت قرار نمی گیرد، فیلم مهم یا فیلم بی اهمیت زمانی وجود دارد كه نگاه با فاصله و عبوس یك منتقد را روی كاغذ ببینیم، اما در اینجا اهمیت فیلم ها را با معیار دیگری باید سنجید: میزان اثری كه بر «من» می گذارند، آنچه «من» بر پرده كشف می كنم و ... اصولاً نقد فیلم برخوردی با واسطه است، زبان یا نوشتار واسطه این ابراز ارادت به سینما هستند . لفاظی ، انتخاب لغت و ... می تواند به حس اولیه لطمه بزند، چیزی از آن كم یا زیاد كند و در آخر كیفیت ناب و بكر حس اولیه را مخدوش كند، اما « سفر شخصی ...» از خود سینما مدد می گیرد.

اسكورسیزی گاه و بی گاه در فیلم های خودش و یا دیگران ظاهر می شود، راننده تاكسی كه آشكارترین و معروف ترین صحنه است . در فیلم Round midnight تاوارنیه نیز اسكورسیزی وقتی از شهر محبوبش نیویورك حرف می زند فراموش نشدنی است. در كازینو در یك لحظه در نقش یكی از كارمندان رابرت دونیرو بر پرده ظاهر می شود و ... اما اینجا در «سفر شخصی...» فیلمی می بینیم كه اسكورسیزی نقش اول را به خود داده، بی پروا مقابل دوربین ظاهر می شود، در حقیقت این فیلم دو بازیگر در نقش های اصلی دارد: اسكورسیزی و تاریخ سینمای كلاسیك آمریكا. یكی از ویژگی های اصلی فیلم های اسكورسیزی نریشنها و گفتارهای روی متن فیلم های اوست. در فیلم سفر شخصی این گفتار متن عامل پیشرفت داستان است. در فیلم با اسكورسیزی در طول تاریخ كلاسیك سینمای آمریكا قدم می زنیم و او آنچه را كه كشف كرده با سخاوت و گشاده دستی در اختیار ما قرار می دهد. در حقیقت هنگام تماشای فیلم «سفر شخصی...» و حتی خواندن كتابش ما به تماشای یكی از بهترین آثار اسكورسیزی نشسته ایم. اسكورسیزی همچون كودكی كه به دنیای عجیب و فانتزی های كودكانه اش ناگهان راه پیدا كرده، هیجان زده و بی تاب ما را با خود همراه می كند. او خود بدون كمك مری پاپینز به دنیای سینما و حقیقت روی پرده راه پیدا كرده و حالا می خواهد مری پاپینز همه ما باشد.

یكی از اصلی ترین وجوه تفاوت كار اسكورسیزی با منتقدان سینمایی همین است. منتقد به زمین و آسمان چنگ می زند ، شاهد می آورد ، قیاس می كند، ادله رو می كند تا چیزی را اثبات یا نفی كند و یا در خوشبینانه ترین حالت «توضیح » بدهد. اما اسكورسیزی در پی اثبات و یا نفی نیست، بلكه تنها آنچه را كه خود یافته به ما نشان می دهد. اسكورسیزی هیچ فیلمی را قضاوت نمی كند، بلكه تنها در پی كشف رازی است كه فیلم پس از دیده شدن از خود به جای می گذارد. حتماً به همین دلیل بوده كه حتی فیلم فاجعه آمیزی مثل « ABC آفریقا » هم موردتوجه او قرار گرفته است. اسكورسیزی خود فیلمساز بزرگی است، او را بزرگترین كارگردان زنده دنیا می دانند، میزان اثرگذاری او بر شكل فیلمسازی دنیا به خصوص پس از دهه ۸۰ وصف ناپذیر است . اسكورسیزی از جهتی بسیار به كارگردانان كلاسیك سینمای آمریكا ـ كسانی كه خود اسكورسیزی آنها را استادان قدیمی می نامد ـ شبیه است. او در هر ژانری فیلم ساخته، آخرین موزیكال شبیه به كارهای استودیویی، كمدی ، نوار ، ملودرام و... درست مثل مایكل كورتیز یا رائول والش مثلاً فیلم كازینو یك روایت مذهبی از سقوط یك جامعه فاسد است مانند فیلم های سی سیل ب دومیل، اسكورسیزی بارها و بارها در مصاحبه ها و سخنرانی ها گفته تحت تأثیر چه صحنه ای مثلاً فلان صحنه را كارگردانی كرده است . به عنوان مثال صحنه ای از فیلم گاو خشمگین با روانی هیچكاك، یا در تدوین فلان صحنه به فیلم رزم ناو پوتمكین فكر می كرده و ... اسكورسیزی با آنكه شبیه ترین كارگردان به «استادان قدیمی» است اما در فضای پس از سقوط استودیوها و در دوران رشد سینمای مستقل آغاز به كار كرد. او سینما را با سینما آموخته، بی واسطه و اكنون بازهم با سینما آموخته ها را با ما قسمت می كند با نجوایی از سر ادب و احترام، خاضعانه و خالصانه، اگر وجه «لاكانی» تعریف «پدر» در مورد سرژدنی و سینما را در نظر نگیریم، برای اسكورسیزی هم «سفر شخصی ... » بیان یك رابطه پدری‎/فرزندی با سینماست. برای همین انتخاب بهترین و بدترین برای او وجود ندارد، اسكورسیزی با گنجینه غنی و غبطه برانگیزی از حافظه سینمایی در رأی گیری های هر۱۰ سال یك بار مجله ساید اند سایت غایب است (برنارد تاوارنیه هم همین طور) چون امكان پذیر نیست درچنین رابطه نزدیكی كسی بتواند دست به انتخاب بزند(وقتی اسكورسیزی چنین موضعی انتخاب می كند ناخودآگاه به یاد جدول ستاره ها، انتخاب۱۰ فیلم و ... می افتم، آیا با جدول ارزش گذاری و ستاره دادن و یا با افتخار و گردن نیمه افراشته، دایره سیاه دادن ، به روح سینما خیانت نكرده ایم) معمولاً فیلمسازان بزرگ در مصاحبه ها و سخنرانیها، زندگینامه ، بیوگرافی و... سعی در توضیح دادن شیوه كارشان دارند و معمولاً هم چنین مصاحبه های عمری در اواخر دوران زندگی یا كاریشان اتفاق می افتد.

فیلمسازان اروپایی معمولاً در چنین شرایطی همه چیز را در حد یك جلسه روانكاوانه برگزار می كنند: این تصویر از آن رؤیا آمده، این صحنه اتفاقی در كودكی ام بود و یا مانند فلینی به بازی «دوست دارم ، دوست ندارم» تن می دهند: انتظار در ایستگاه قطار را دوست ندارم، پنجره بی كركره را دوست ندارم، صدف دوست ندارم ، دوچرخه سواری در صبح را دوست دارم، قهوه دوست دارم و ... همه اینها تلاشی است برای ورود به دنیای كارگردان؛ برگمان ، بونوئل، آنتونیونی، یانچو، برتولوچی، پازولینی و ... همه دست به همین كار زده اند، اما شیوه اسكورسیزی متفاوت است ، خود دست به عریانی روح و اندیشه و دنیای خود می زند، افشاگرانه از اهمیت سینما در زندگی اش می گوید و فیلم هایی كه بر او اثر گذاشته اند. اسكورسیزی همان طور كه خود را در فیلم ها پیدا می كند در اینجا هم بی واهمه خود را «لو » می دهدو در سینمایی ترین وجهش زندگی اش را در سینما تفسیر می كند. در فیلم «سفر شخصی...» سینما و سینماگر در هم ادغام می شوندو دیگر نیازی به واسطه ای مثل روانشناسی، خاطرات و ... نیست، خود سینما گره گشاست.

«سفر شخصی...» نگاهی از «بیرون» به «دیگری» نیست، بلكه نگاهی از «درون» به «خود» است و این درست همان كیفیت نابی است كه سرژدنی از آن سخن می گفت: این فیلمها هستند كه به من نگاه می كنند.

كاوه جلالی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.