شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

بهار و خواب زمستان


بهار و خواب زمستان

یک شب به خواب دیدم دنیا ست نابسامان
از حال و روز د نیا گردیده ام پریشان
در گوشه ای ز گیتی مردم سوار گاری
در جای دیگر ی هَم خودرُو بود فراوان

یک شب به خواب دیدم دنیا ست نابسامان

از حال و روز د نیا گردیده ام پریشان

در گوشه ای ز گیتی مردم سوار گاری

در جای دیگر ی هَم خودرُو بود فراوان

باشد دلار یک سو , با رنگ سبزِعالی

در جای دیگری کو یک برگِ عکس شیطان

در شهر شادکامان دیگر نمی سرایند

با این سکوت گشتم بیچاره یا که بی جان

شوری به سر ندارم , گویا گرفته حالم

دردی است از سیاست , آن را مباد درمان

در پایتخت باشد یک جمع در رقابت

از اهل بختیاری تا مردی از خراسان

آمد بهار و دل خوش , گفتا که زنده بادا

ما را چه فرق باشد بر گفته های ایشان؟

چشمم سراب بیند یا حال من خراب است

شاید که شب بیاید شیخی ز شهر کرمان

حقٌا که گر بیاید با ایده های عالی

هم سکٌه گردد ارزان ,هم پسته شادو خندان

ما را چه خوش خیالی ,در این بهار عالی

بیدار کس نگردد از خواب در زمستان

هرگز نگفته بودم اشعار اینچنینی

حالا که گفته آمد , گشتم به کل پشیمان

سروده ی طنزی است از علی اسلام نیا مرتبط با انتخابات که در روزنامه ندای هرمزگان چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۹۲ شماره ۱۹۵۲ منتشر شده است

علی اسلام نیا