چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

زنده باد عدالت خواهی


زنده باد عدالت خواهی

جنبشی که مرد, جنبشی که زنده شد

هفت دهه از عصر ما سپری شده است. چندی است که بسیاری بر جایگاه آسیب شناسی دهه اخیر جنبش دانشجویی تکیه زده اند و در پی راهنمایی ما برآمده اند. مگر از میانه دهه ۷۰ تاکنون چه بر ما رفته است آیا ما حلقه تعامل فعال «حکومت ـ دانشگاه»،

«مردم ـ حکومت» و «دانشگاه ـ مردم» بوده ایم

خاطره عدالتخواهی انجمن های اسلامی و دیگر تشکل ها در آغاز دهه ،۷۰ در نیمه راه رنگ می باخت. انجمن اسلامی که خود از معترضین لیبرالیسم اقتصادی آن دوران بود و همچون دیگران از فضای بسته دانشگاه رنج می برد با انتخابات هفتم ریاست جمهوری ستایشگر لیبرالیسم همه جانبه دولت اصلاحات شد. انجمن که خود زاده تقابل با عصر چپ گرایی مارکسیستی ـ سوسیالیستی دانشجویان در دهه ۵۰ بود، اگرچه بیانیه تغییر ایدئولوژی نداد اما ردپای تفکرش در سال های قبل را پاک کرد تا تنها پسوندی اسلامی از خویش باقی گذاشته باشد. گرچه در مرامنامه اش از دو غایت عدالت و آزادی سخن گفته بود اما مطالبه عدالت را شایسته رئیس جمهور سازندگی دانست و اینک آرمان آزادی را شایسته رئیس دولت وقت.

و انجمن «اسلامی»، دموکراسی بی پسوند می خواست. چون موتور ایدئولوژیک لیبرالیسم پشتوانه ایدئولوژی زدایی شده بود.

بی تردید تا همین دهه اخیر، تاریخ جنبش دانشجویی هیچ گاه شاهد میدانداری جریان لیبرال دانشجویی ـ بخوانید راست ـ نشده بود. سه دهه محوریت دانشجویان مارکسیست ـ بخوانید چپ ـ در دهه ۵۰ خاتمه یافته بود و از آن پس این طیف دانشجویان مسلمان بودند که تا نیمه دهه ۷۰ میداندار تحولات بودند. اما طیف لیبرال از ریسمان کسانی بالا رفت که از یک سو در رده های بالای امنیتی و از دیگر سو در دانشگاه جای گرفته بودند. دولت سازندگی چاره «خودروشنفکردانی» این کسان را در دو چیز دیده بود. یکی بورسیه هایی که در حکم نخود سیاه بود و دیگری نهادی به نام مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری به مثابه جایی برای اشتغالات انتزاعی و فلسفی. اما چنین نشد. این دو، حلقه های بحث و نقد روشنفکرانه ای شد که یکی به استادی غربی ها و دیگری به استادی غرب رفته ها پیش می رفت با این تفاوت که همچون دیگر محافل تجددخواهی، در برج عاج انتزاعات بی حاصل سکنا نگزیده بود؛ چه اعضای آن تجربه ساختار اجرایی و روحیه سیاست کاری و نیز حضور در دانشگاه را با هم جمع کرده بودند. گردش و پشیمانی از سابقه انقلابی در همان جایی رخ داد که برای سرگرمی های روشنفکرانه مهیا شده بود؛ محفلی در نزدیکی دفتر رئیس جمهور با میانداری استادی که امروز خارج نشین شده و رفته است تا شاید وقتی دیگر در ردای استراتژیست و با انبانی از سوغات نظریه هاباز گردد.

پوشاندن تئوری جامعه نازیستی، مارکسیستی و فاشیستی اروپای قرن بیستم بر قامت ایران سده پانزدهم هجری، لوازم فراوانی داشت که فقط یکی از آنها فراخوانی و رادیکالیزه کردن حرکت های دانشجویی به مثابه یکی از نهادهای واسط بود.

پس ضرورت شد که سیاست از دولت و احزاب دولت ساخته به دانشگاه پمپاژ شود.

تحکیم پشتیبانی می شد و می شورید تا فرضیه حاکمیت دوگانه، لباس نظریه بر تن کند و به سرانجامی یگانه واصل شود. این گونه بود که تحرکات دانشجویی مانند قتل ها و روزنامه های زنجیره ای از منطقی سهم خواهانه سرمشق می گرفت.

البته پرچم عدالتخواهی بر زمین نماند و این تشکل های اسلام گرا بودند که پیگیر مطالبات از دستگاه قضا و سازمان صداوسیما و دولت وقت بودند. اما طیف لیبرال به استقبال و عیادت زندانی های سیاسی می رفت و به دیدار علمای ناخشنود از حکومت می رفت تا از خشنودی اهل تحجر نیرویی برای اهل تجدد برساخته باشد تا این که حتی مجلس ختم شهدای جعلی ۱۸ تیر را نیز برگزار نمود.

حال آن که هنوز در خاطره ها هست که چگونه مردم کوچه و خیابان به آن آشوبگران درس تدبیر و سیاست دادند. به اشاره ای، در ۲۳ تیرماه همچون سراسر تاریخ معاصر ایران متن مذهبی قدرت اش را به رخ چند استراتژیست و سیاستکار کشید که آتش بیاری کرده بودند. این معنا را یکبار دیگر در سال های صدر انقلاب تجربه نمودیم. دانشگاه های پرآشوب سال های پس از انقلاب، با حضور دانشجویان انقلابی و مردم در خیابان ها و دانشگاه ها آرام تر شد و سخن از انقلاب فرهنگی به میان آمد. گاهی بخش هایی ازجنبش دانشجویی ، جنبشی که باید مسائل و معضلات مردم را نمایندگی می کرد، از ریسمان سیاسیون دولتی و روشنفکران دانشگاهی بالارفت، بر نامطمئن ترین بخش پازل فرهنگ و سیاست در ایران تکیه کرد و این گونه از دامن کم بنیگی تئوریک خویش به ورطه سیاست زدگی فرو افتاد. سیاست و سیاست زدگی هیچ گاه سوخت دائمی هیچ جنبش مستمر دانشجویی نبوده است و این بار نیز سرخوردگی و افول تدریجی حرکت اینان را در پی داشت؛ اگرچه برای رادیکال ترها پروژه ای را تعریف می نمود که متضمن عبور ازدولت بود. سیاست، آنگاه که مَرکب حرکت دانشجویی شده، زود خسته شده و سوارش را زمین زده است. موجی که بی بهره از زمینه سازی تئوریک و جولان فکری برخاست، به هیجان عواطف سیاسی زمین خورد.

اگرچه جریان غالب نیمه اول دهه اخیر، افول کرد اما آنچه باقی ماند «آرمان خواهی» بود ؛ درس همه دهه های جنبش دانشجویی آن است که «واقعیت ها تغییر می کند اما این آرمانخواهی است که می ماند.» «ضد آرمان»، هنری نیست و واقعیت گرایی ردی از خویش برجانمی گذارد. چه، هویتِ «بی آرمانی»، بحرانی است و هویت بحرانی نقشی نمی زند، بلکه نقش می پذیرد و بازیچه دوگانگی های درونی اش می شود. آنکه آرمانخواهی کند و هویت اش را بازیابد، خویشتن و سپس دیگران را بازخواهدیافت. جریان اسلام خواه دانشجویی نیز در طی همین دهه، از همین پایه از نو خودسازی نمود و در نیمه دوم دهه اخیر بیشتر به میدان آمد.

با این مبنا، باید چشم ها را به روی حرکتی که در طیف اسلام گرا شکل می گرفت، باز کنیم. دانشگاهیان اسلام گرا را یک بار دیگر هم در تاریخ دیده ایم که سربرآورده است؛ زمانی که انجمن های اسلامی در پاسخ به سیطره غیرقابل تصور توده ای ها بر دانشگاه دهه های ۳۰ تا ،۵۰ شکل گرفتند.

۱۳۲۲ دانشکده پزشکی تهران انجمن اسلامی را تأسیس می کند اما تا ظهور امام خمینی(ره) و شکست خوردن فاز مسلحانه چپ ها و پیدایی اندیشمندانی همچون شریعتی و مطهری ، تقریباً سه دهه طول می کشد تا در میانه دهه ۵۰ تفکر اسلام خواهی در دانشگاه فراگیر شود.

اما این بار نه از آن غلبه جریان بدیل خبری هست و نه از آن کندی گسترش تفکر اسلامگرا، مهم تر این که چپ گرایی دانشجویان توده ای، معاصر مُد جهانی چپ در دانشگاه های دنیا و حتی کشورهای اسلامی است اما اوج گیری راست گروی دانشگاهی - بخوانید ایدئولوژی لیبرالیسم- در دهه اخیر با تأخیر زمانی زیادی نسبت به مدجهانی رخ می دهد.

به هرروی اگرچه در سال های ابتدایی این دهه - بویژه دو سه سال پس از دوم خرداد - همه توجهات نیروهای مسلمان به پاسخگویی سیاسی معطوف می شد اما طولی نکشید که در سال های پایانی همین دهه، آرام آرام گرایشی به بازیابی هویت فکری انقلابی ایجاد شد. بیش از همه توجه به عقبه نظری و عملی انقلاب اسلامی، بازجست تفکرات امام و هدایت های رهبری و خصوصاً بهره مندی از دو دهه فعالیت نظری جریان های داخلی تفکر انقلاب اسلامی کارساز شد.

وجه دیگر «بازگشت به خویشتن» را باید در طراحی و اجرای دسته جمعی و خودجوش «مطالعات انتقادی نسبت به فرهنگ و تمدن غرب» دانست. تکثیر این فعالیت ها در قالب دوره های تابستانی ، نوعی گریز از تفکرات غربزده حاکم بر فضای فکری دانشگاه، خصوصاً در دانشکده های علوم انسانی بود. اینگونه دهه اخیر آبستن تولد جریانی بوده است که به آرمان انقلاب اسلامی خود آگاهی می یابد و از تقویت مبانی نظری تا ظهورات سیاسی و اجتماعی را تجربه می کند. حضور پررنگ و مؤثر این گروه ها درحماسه انتخابات نهم از اثرات این زمینه های چندساله بود.

پاسخ رهبری در سال ۱۳۸۱ به نامه نخبگان نسل دوم انقلاب، خود آغاز فصل دیگری در احیا و گسترش تفکر انقلاب اسلامی در دانشگاه ها بود. توجه عمومی به نهضت تولیدعلم از همین جا شروع شد. در آغاز پرسیدیم آیا ما حلقه تعامل فعال «حکومت - دانشگاه» ، «مردم - حکومت» و «دانشگاه - مردم» بوده ایم اکنون می توان پاسخ روشن تری داد.

توجه به «دانش » به عنوان بهترین میانجی تنظیم قدرت حاکمیت و جامعه و نیز تعیین جهت آن، می بایست از سوی دانشگاه رقم می خورد. موانع برعهده گرفتن این وظیفه از سوی دانشگاه در جای خود گفته شده است. به نظر می رسد دهه ،۸۰ دهه احراز صلاحیت جنبش دانشجویی در به دوش گرفتن این وظیفه است. در تاریخ ایران جنبش دانشجویی هیچ گاه استقلالی تام نیافت و در ساختارها حل شد. یا در ساختار دانشگاه یا در ساختار اداره و اجرا و یا در ساختار زندگی و دغدغه های نام و نان. پس کارکرد اجتماعی خویش را گم کرد و از زاویه سیاست به دانش اقبال یا ادبار نمود. این گونه بودکه پس از چندی خویش را ناتوان از تحقق آرمانها شناخت، کمر خم کرد و کناره گرفت.

به نظر می رسد کارکرد اجتماعی جنبش دانشجویان اسلام گرا در دهه های آتی آن است که همچون حلقه وصلی برای «دولت - دانشگاه - مردم» ره بپیماید. ترجمه کردن نیازهای جامعه به زبان مغلق دانشگاه، مسأله های فکری نخبگان دانشگاهی را تغییر خواهد داد تا در پی مسأله ها و راه حل های بومی برآیند. این از مواردی است که بیش از همه از اندیشه و دست و زبان جنبش دانشجویی برخواهدآمد. از سوی دیگر مطالبه گری عدالت از حکومت و دولت موجب خواهد شد تا فاصله های جامعه و حاکمیت از میان برود.

اکتفا به آرمانخواهی و مطالبه گری از نوع فشار و چانه زنی سیاسی مسأله ای است که جنبش دانشجویی را به عنصری صرفاً منتقد و نهایتاً منزوی تبدیل خواهد کرد. به این معنا لازم است تا جنبش دانشجویی در سطحی فراتر به تولیدنرم افزاری و اجرای ساختار تحقق عدالت یاری رساند. این همان عاملی است که گسل «دانشگاه - دولت» را با میانجیگری رفع خواهد نمود.

با این وصف می توان طرحی از جنبش دانشجویی در نقطه آرمانی به دست داد. پس جنبش دانشجویی عرصه خودسازی و سپس ایجاد همگرایی میان ساختارهای عمده تمدنی در وضعیت فعلی انقلاب است: گوشزدکردن آرمان های مردم به صاحبان کرسی های خدمت یا قدرت؛ دانش اندوزی برای بازکردن کلاف نیازهای فرهنگ و سیاست و اقتصاد انقلاب اسلامی؛ دوری گزیدن از فضای سیاست زدگی کودکانه بی فکر؛ بازیچه روشنفکران و سیاستمداران نشدن و به این واسطه بازسازی پایه های استقلال فکری از جریان های افراطی آشیانه کرده در دانشگاه.

همه این ها یک جمله است: نمایندگی کردن آرمان صاحبان پابرهنه بهمن ۵۷ تا یافتن پاسخ معضلات امروز آنها. عدل، آرمانی همگانی و همیشگی است. پس آنچه می ماند آرمانخواهی و عدالتخواهی است. آنچه زنده می ماند، جنبشی است که بر این پایه جایگاه خویش را می شناسد و سپس برمی خیزد و می سازد.

قدر جنبش دانشجویی به قدر همت اوست. انسان، تاریخ را می سازد و تاریخ، انسان را. اما بی تردید تاریخ انسان در شهر عدل پایان می گیرد و ما در راه رسیدن به آن هر یک سهمی داریم. همه منتظر آن روزیم و از پیش گرامی اش می داریم. جنبش دانشجویی زنده است. زنده باد عدالتخواهی!

مهدی فاطمی