پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
گفتاری درباره حج از منظر عارفان
به این اعتبار، حج از دل انگیز ترین مناسک دینی است.آنچه از پی می آید متن مکتوب و پیراسته ای است
از سخنرانی دکتر آرش نراقی ـ پژوهشگر عرصه الهیات و محقق در دانشگاه کالیفرنیا ـ در جمع گروهی از ایرانیان آمریکا که به مناسبتعید قربان القا شده است. نراقی این مقاله را در کنار مطالب و مقالاتی دیگر هم اینک بر روی پایگاه اطلاع رسانی شخصی خود گنجانده است .و «ایران» به اعتبار قوت مقاله، آن را به نقل از این سایت منتشر می کند.
در میان عبادات حج بیش از هر عبادت دیگری «خلاف آمد عادت» است. و آنچنانکه حافظ به ما می آموزد در «خلاف آمد عادت» سری نهفته است که فرد را به مراد دل می رساند:
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
اگر کسی می خواهد روحش طراوت ولطافت بیابد و با عالم معنا ارتباط برقرار کند، باید در «خلاف آمد عادت» بکوشد، یعنی از چارچوبهای تکراری، کلیشه ای و ملال انگیز زندگی هر روزینه فراتر برود. این تجربه روح فرد را نو و پر طراوت می کند. در حج «خلاف آمد عادت» بسیار است. در این مراسم نحوه زندگی فرد از اساس متحول می شود. او برخلاف روند متعارف زندگی هر روزینه اش در نوع دیگری از زندگی که بر محور باطن نگری و توجه مدام به محبوب است، به نحوی نمادین مشارکت می ورزد. و این البته خود تجربه ای طراوت بخش است. در این فرصت، مایلم به اختصار معنای «حج» را از منظر عارفان و بویژه حضرت مولانا توضیح دهم. اما پیش از آن مایلم به اختصار بیان کنم که چرا اصولاً در حوزه دین و در سپهر عالم معنا پاره ای آداب و مناسک وضع شده اند و از ما آدمیان خواسته شده است از آن شعایر و مناسک پیروی کنیم، و اصولاً ماهیت این آداب و مناسک که در قالب انواع عبادات ظاهر می شوند چیست.
از امام علی(ع) نقل شده است که ایمان سه رکن دارد: یک رکن آن تصدیق قلبی است؛ رکن دوم «اقرار به لسان» است، و سرانجام رکن سوم عبارتست از «عمل به جوارح». از این حیث تجربه ایمانی مانند تجربه عاشقی است. شما وقتی عاشق می شوید حال خوشی را در صمیم جان و دل خود احساس می کنید. اما عاشق تاب مستوری ندارد، یعنی دیر یا زود می باید راز دل خود را بامحبوب خود، و بلکه با عالم و آدم در میان نهد. عاشق صادق حتماً باید عشق خود را دست کم به محبوب خود به زبان اظهار کند. گفتن «دوستت دارم» بخشی از فرایند عاشقی است. ولی این پایان ماجرا نیست. عاشق صادق باید عشق خود را در عمل هم نشان بدهد.
عشق باید در مقام عمل هم متجلی شود، و خود را در جوارح و نحوه زندگی نیز نشان دهد. ماجرای ایمان هم همین گونه است. وقتی نوری بر باطن فردی تابیدن گرفت، و پری رویان بستان خداوند نقاب از رخ بر گرفتند، و فرد خود را یکباره دلباخته یافت، این حال خوش درونی او را به اظهار پاره ای حقایق بر می انگیزد و بعد از آن البته نحوه زندگی او به تبع حالی که براو دست داده تحول می پذیرد. در واقع سرچشمه و مبدأ پیدایش مناسک و شعایر دینی را باید چیزی از این نوع دانست: ولی ای از اولیای خداوند (که در صدرشان پیامبران خداوندند) واجد احوال وتجربه ای بسیار عمیق و استحاله بخش می شود که ما از آن به « تجربه خطاب و حیانی» تعبیر می کنیم. وقتی این فرد الهی کام جانش از این تجربه شیرین می شود، بر این احوال به زبان شهادت می دهد. و بالاتر از آن، آن حال بر جوارح او هم ظاهر می شود و شکل خارجی می پذیرد. ترجمان خارجی آن حال در قالب نوعی منسک یا شعیره نقش می بندد. یعنی مناسک و آداب دینی از یک حیث تجلی و ترجمان طبیعی احوالی است که بر دل نبی یا ولی الهی دست می دهد.
برای یک پیامبر یا ولی خداوند آداب و مناسک ترجمان حالت دل انگیزی است که بر وجود آن شخص لطیف عارض شده است... بنابراین به تعبیری ساده سرچشمه و اصل مناسک و شعائر دینی چیزی نبوده است جز تجلی طبیعی آنچه در قلب بنیانگذار دین گذشته است.
این آداب و مناسک دست کم دو نقش مهم برای فرد صاحب تجربه ایفا می کند:
یک کارکرد و نقش این مناسک این است که از سرّ درون آن ولی الهی خبر می دهد، و بر باورمندی او نسبت به آن حقیقت لطیف گواهی می دهد. یعنی دست کم به نحو نمادین از تجربه و باور عمیقی که در وجود او شکل پذیرفته حکایت می کند. مولانا می گوید:
این نماز و روزه و حج و جهاد
هم گواهی دادن است از اعتقاد
فعل و قول آمد گواهان ضمیر
زاین دو بر باطن تو استدلال گیر
این گواهی چیست؟ اظهار نهان
خواه قول و خواه فعل و غیر آن
این نشان زر نماند بر محک
زر بماند نیک نام و بی ز شک
این صلات و این جهاد و این صیام
هم نماند، جان بماند نیک نام
در واقع این عبادات برای شخصی چون نبی اقرار به زبان و عمل به جوارح است. مثل میوه ای است که به طور طبیعی بر شاخسار درختی سر بر می زند. گویی باطن به مثابه یک دانه است. وقتی بهار در می رسد، آن دانه می روید، جوانه می زند و به گل می نشیند. این سبزی و گل و طراوت در واقع ترجمان سرّ آن دانه است. وقتی دانه را بکاریم نمی دانیم گل سرخ است و یا درخت سیب، ولی دانه سرّ خود را، یعنی آنچه را که در دل نهفته دارد، در بهاران به طور طبیعی آشکار می کند. پس اعمال و مناسک دینی برگ و گیاهی است که از دانه باطن ولی الهی می روید.
نقش دوم آداب و مناسک منانند نقش یک صدف است. همانطور که صدف در و گوهر را در دل خود از گزند آفات حفظ می کند، آداب و مناسک هم گوهر گرانبها و بسیار لطیف تجربه های ایمانی را در دل خود از گزند آفات ایمنی می بخشد. این که تو کسی را دوست می داری کافی نیست. رفتار عاشقانه، نه فقط عشق را اظهار می کند، بلکه آتش عشق را گرم و فروزان نگه می دارد. آداب و مناسک دینی اگر به درستی فهمیده و اجرا شوند همین نقش را ایفا می کنند، یعنی به شعله و آتشی که در درون ما افروخته شده است، نفت می افشانند تا این شعله نمیرد. بنابراین، آداب و مناسک دینی دو نقش عمده و اصلی را در روح سالک ایفا می کنند: اولاً _ ترجمان طبیعی حال درون مؤمن هستند؛ و ثانیاً _ آن حال را در دل خود صدف آسا ایمن نگه می دارند.
آنچه گفته شد حال یک ولی و بنیانگذار دین و شریعت است. وقتی پیامبر دعوت را ابراز می کند و می گستراند، این آداب و مناسک صبغه جمعی می یابد. یعنی امتی که دعوت آن نبی را پذیرفته اند و او را پیشوای خود قرار داده اند از او در این آداب و مناسک پیروی می کنند، و این موجب پدید آمدن یک سنت در بستر تاریخ می شود. ما امروز میراث دار یک سنت تاریخی دینی هستیم. سنت مانند یک رود جاری است و افراد از مواضع متفاوتی می توانند از این رود جرعه برگیرند. در واقع آدمیان از دو منظر می توانند با این سنت دینی موجود و جاری مربوط شوند. گروهی از افراد به تعبیر عارفان جزو «مجذوبان» هستند. یعنی بختیارانی هستند که چاه ناکنده آب برایشان می جوشد. این افراد به واسطه روح فوق العاده لطیف و حساسی که دارند احوال معنوی و مواجیدی را که بر روح نبی دست داده، به قدرت ظرفیت خود، می آزمایند و شریک الاذواق نبی می شوند. مولانا به ما می گوید:
به معراج برآیید گر از آل رسولید
رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
اگر شما خود را پیرو پیامبر می دانید باید در همه زمینه ها از پیامبر پیروی کنید از جمله در تجربه معراج او. اگر کسی شریک الاذواق نبی شود یعنی در آن احوال دل انگیز مشارکت ورزد، نسبت او با آداب و مناسک دینی همچون نسبتی است که شخص نبی با آن آداب و مناسک دارد. یعنی همانطور که پیامبر در نیمه های شب مشتاقانه برمی خاست و به شوق به نماز می ایستاد تا اشتیاق درون و آتش فراق از محبوب را از طریق مناجات با محبوب آرامش بخشد، عارف مجذوب نیز به صرافت طبع و به داعیه شوق درونی به انجام عبادات بر می خیزد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست