پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

نقدی بر نظریات ِ آقای هاوکینگ


نقدی بر نظریات ِ آقای هاوکینگ

می گویند عقل سالم در بدن سالم ولی این مطلب مستلزم آن نیست که حتما ً باید عقل سالم در بدن سالم باشد چون در زندگی , واقعیت های اجتناب ناپذیری زیادی وجود دارد که خلاف ِ این خواسته ی آرمانی را تحمیل می نماید

می گویند : " عقل سالم در بدن سالم " ولی این مطلب مستلزم آن نیست که حتما ً باید عقل سالم در بدن سالم باشد چون در زندگی ، واقعیت های اجتناب ناپذیری زیادی وجود دارد که خلاف ِ این خواسته ی آرمانی را تحمیل می نماید یعنی عقل سالم می تواند در بدن ناسالم باشد و یا عقل ناسالم هم می تواند در بدن سالم باشد و این دو نافی و ناقض همدیگر نیستند البته اگر عقل سالم در بدن سالم باشد خیلی بهتر است چون این دو به کمک همدیگر ، بهتر می توانند ایفای نقش نمایند ، ولی با وجود این واقعیت ها ، اگر مغز متوهم ، احساسی ، عقده ای و در عین حال فعال و متفکر ، در بدن سالم و یا ناسالم باشد ، در هر دو حالت می تواند در کنار فوایدی که دارد ، مضراتی هم برای خود و جامعه بشری به همراه داشته باشد که نباید از آن غفلت نماییم .

سالهاست که شخصی به نام " استیون ویلیام هاوکینگ " با طرح نظریاتی در مورد تابش ِ سیاه چاله ها و همچنین با نوشتن کتابهای عامه پسند توانسته است نظریات پیچیده ی فیزیکی را با زبانی ساده تر و قابل فهم تر به میان مردم ببرد که بسیار ارزشمند و خوب است ، البته مطرح کردن نظری در مورد تابش سیاه چاله ها که به تابش هاوکینگ معروف شده است با تمام ارزش و اهمیتی که دارد ولی چندان شق القمری نبوده است که از آن با تعریف های اغراق آمیزی یاد می شود چون تمامی ذرات ، اجسام ، سیارات و ستارگان جهان ، تابش های دارند و نورهای از خود ساطع می کنند که عاملی بر عمر محدود آنهاست و لذا بالاخره به واسطه همین تابشها ، روزی از بین خواهند رفت لذا چگونه می توانستیم سیاه چاله ها را با آن همه عظمت و کنش های گرانشی که دارند ، فاقد تابش و در نتیجه با عمری بی نهایت در نظر بگیریم ؟ البته ما نمی خواهیم از اهمیت و ارزش این گونه نظریات بکاهیم بلکه می خواهیم عنوان نمایم که این گونه نظریات در حدّ و اندازه ی نظریات مهم و بنیادینی نیستند که توسط افرادی مانند : آلبرت اینشتین ، جان میشل ، پیر سمون لاپلاس و کارل شوارتز شیلد و امثال آنها در مورد سیاه چاله ها مطرح شده بود البته نظریات متعدد دیگری هم در مورد سیاه چاله ها مطرح شده است که به نظر می رسد مطابق واقع نیستند مثلا ً : " تئوری تکینگی " که یک تئوری بسیار اغراق آمیزی است و مطمئنا ً موجب خنده ی آیندگان خواهد شد ، از این گونه نظریات می باشد ، چون نمی شود جایی در فضا و زمان ، در نظر گرفت که چگالی در آن بی نهایت و حجم صفر باشد و این مسئله به هیچ وجه قابل قبول نیست چون سیاه چاله های مرکز کهکشانها ، در واقع گردبادهای بسیار بزرگ فضایی هستند که تمامی ستارگان را در داخل خود جای داده اند .

آقای هاوکینگ دهها سال پیش عنوان کرده بودند که « علم کیهان‌شناسی به انتهای خودش رسیده است و فقط اندازه‌گیری بعضی از کمیّت‌ها باقی مانده است که اگر این کارها هم انجام بشود، ما دیگر مشکلی در کیهان‌شناسی نخواهیم داشت » که این مسئله همواره موجب خنده ی دانشمندان فیزیک شده است البته ایشان بعضی وقتها به اشتباهات خودشان هم پی می برند و به آن اعتراف می کنند که این مسئله ارزشمند است و نباید آن را نادیده بگیریم مثلا ً ایشان در سال ۲۰۰۴ میلادی بالاخره پذیرفتند که برخی اطلاعات ، از سیاه چاله ها خارج می شوند در حالی که مدتها قبل عنوان کرده بودند که اطلاعات از سیاه چاله ها خارج نمی شوند .

ضمنا ً ایشان زمانی با دریافت مشاهدات ماهواره دبیلیومپ از تابش زمینه کیهانی ، گفته بودند که " بشر راز خلقت جهان را گشوده است " که این بیانات ایشان برای دانشمندان برجسته فیزیک ، بسیار عجیب و شگفت آور بوده است ، حالا با این اوصاف ، یعنی کسی که از کشف تابش زمینه کیهانی ، این چنین ذوق زده می شوند و از سر شوق و هیجان ، حرفهای اغراق آمیزی بر زبان می آورد ، چگونه می تواند خود را بزرگترین دانشمند دنیا بداند و در مورد خداشناسی ، حرفهایی بزند که شایسته یک دانشمند نیست .

البته ایشان با مشاهده زنان هم چنان شگفت زده می شوند و عنان اختیار خود از دست می دهند که آنها را از عجایب عالم عنوان می نمایند مثلا ً ایشان گفته بودند : " زنان سراسر وجودشان راز است " و زن را بزرگترین راز هستی عنوان کرده بودند بدون آنکه جایگاه مردها را معین نمایند ، البته حق ِ کسی که در برابر خداوند سرکشی می کند و سخنان کفر آمیزی بر زبان می آورد ، همین است ، یعنی خداوند او را بنده ی بتهای گوناگونی قرار می دهد که زنها هم می توانند یکی از آنها باشند چون هیچ کسی نمی تواند با خواسته های فطری خودش ، برای همیشه مقابله کند و آنها را سرکوب نماید چون خدا پرستی ، بزرگترین خواسته فطری ، در وجود هر انسانی است که هیچ کسی نمی تواند آن را نادیده بگیرد و لذا هر کسی به هر دلیل و شیوه ای که بتواند از خداپرستی عدول نماید ، بدون تردید گرفتار بت پرستی های های گوناگونی خواهد شد که گریزی از آنها نیست ، و لذا شخصیتی با اوصاف مذکور هرگز نمی تواند در برابر بتهای گوناگونی که وجود دارند سر تعظیم فرود نیاورد ، البته ایشان در آثار اولیه خودشان به وجود خداوند اشاره داشته اند مثلا ً در کتاب " تاریخچه مختصر زمان " می نویسند : « اگر ما بتوانیم فرضیه‌های لازم برای توضیح هر پدیده و ماده موجود در هستی را کشف بکنیم این کشف، یک پیروزی نهایی برای خردِ انسانی خواهد بود برای اینکه ما می‌توانیم فکر خدا را بخوانیم » اما بعدها در کتاب " طرح عظیم " به این مطلب اشاره می کنند که برای توضیح عالم هستی ، نیازی به آفریدگار نیست و به صراحت گفته بودند : « اعتقاد به وجود بهشت و یا نوعی از حیات ِ پس از مرگ ، در حقیقت افسانه‌ای است برای مردمانی که از مرگ می‌هراسند او با صراحت گفته بود که پس از آخرین فعالیت مغز انسان ، دیگر حیاتی برای وی وجود ندارد او هم چنین اعتقاد دارد که بشر در دوره ای به علت ترس و جهل و چون دلیل وقوع حوادث وپدیده های جهان را نمی دانست به ناچار تصور می کرد که حوادثی مانند زلزله, طوفان ,سیل و رعد و برق ، کار خدایان است و بعدا ً به یک خدا اعتقاد پیدا کرد » .

تعجب آور است که ایشان در حالی که از خواندن فکر زنان عاجز هست و آنها را بزرگترین راز هستی می خواند ، چگونه می خواهد فکر خدا را بخواند و نیز گویا ایشان نمی دانند که خداوند ، آفرینش جهان هستی و اداره آن را با اسباب و علل انجام داده و اداره می کنند و لذا گمان می کنند که اگر ما به چگونگی آفرینش جهان هستی پی ببریم ، دیگر نیازی به وجود خداوند نخواهیم داشت این قضیه مثل این است که کسی با کشف نیروی های درونی زمین ، ادعا بکند که چون زلزله ها ناشی از حرکت و شکسته شدن صفحات زیرین زمین است پس خداوند در وقوع زلزله ها هیچ نقشی ندارد یعنی فراموش می کند که خداوند ، تمامی جهان هستی و اسباب و علل حاکم بر امورات آن را آفریده است بطوری که حتی اگر ما بتوانیم جسم انسان را در آزمایشگاه بسازیم بدون تردید روح انسان در او دمیده خواهد شد و این مسئله ربطی به انکار خداوند ندارد .

به نظر می رسد که ایشان با این تناقض گویی های که مطرح کرده اند شایسته استادی ِ کرسی ریاضیات لوکاس دانشگاه کمبریج انگلستان را نداشته اند و این کرسی ، به ناحق به ایشان تعلق گرفته بود چون این کرسی ، زمانی متعلق به دانشمندان بزرگی چون اسحاق نیوتن بوده است که خدمات بزرگ او بر ما پوشیده نیست البته واقعیت این است که به مدد رسانه های ماجراجو و نیز با توجه به وضیعت جسمانی خاصی که ایشان دارند ، و نیز از روی حسّ ترحّم و تحسینی که عده ای نسبت به ایشان داشته اند ، این عناوین و مسندها به ایشان بخشیده شده است که مسلما ً اشتباه بزرگی بوده است ولی در هر صورت کسی که می خواهد با روشهای مبتدی ، فکر خدا را بخواند و یا با copy paste کردن محتویات مغز انسان او را جاودانه سازد ، نمی تواند شایسته القاب و عناوینی باشد که به ایشان داده اند ضمنا ً ایشان با این اظهارات غیر واقع بینانه ای که مطرح کرده اند بخوبی نشان داده اند که اولا ً انسان شناس نیستند دوما ً از توانایی های کامپیوتر ، به عنوان یک ابزار ، آگاهی کافی ندارند و در عین حال از توهّمات عجیب و غریبی رنج می برند که شایسته یک دانشمند نیست .

کسی که گمان می کند اعتقاد به بهشت و حیات ِ پس از مرگ ، افسانه ای است برای کسانی که از مرگ می هراسند و این باور را محصول کسانی می داند که علت حوادث طبیعی ، مانند زلزله ، طوفان ، سیل و رعد و برق را نمی دانستند ، باید توجه داشته باشد که ایمان به خداوند و حیات پس از مرگ را کسانی برای ما آورده اند که در زمان حیات خودشان ، از بهترین ، صادق ترین ، عاقل ترین و شجاع ترین افراد روزگار بودند و با معجزات روشنی به میان مردم آمده بودند و عملا ً ثابت می کردند که از مرگ و و حوادث طبیعی هراسی ندارند و آنها را از آیات خداوند می دانند و برای ترویج عقاید و رسالتشان ، مزدی از مردم نمی خواستند و فقط به فکر ایمان و سعادت دنیوی و اخروی آنها بودند و ضمنا ً آنان کسانی بوده اند که عالیترین معارف و مفاهیم متعالی را به میان مردم آورده اند کسانی مانند ابراهیم (ع) که حاضر بودند در آتش افکنده شوند ولی از ادعای خود دست برندارد و یا چون موسی (ع) که حاضر بودند دل به دریا بزنند ولی از رسالت خود دست برندارند و یا چون عیسای روح الله (ع) که حاضر بودند رنج های بسیاری را تحمل نمایند ولی از دعوت خود دست برندارند و یا چون پیامبر اسلام (ص) که حاضر بودند از ماه و خورشید صرف نظر کنند ولی از دعوت و رسالت خود صرف نظر ننمایند و یا چون امام حسین (ع) که حاضر بودند از تمام هستی خود دست بشویند ولی هرگز از اطاعت خداوند دست بر ندارند بنابراین ما با وجود چنین ستارگان پرفروغی در سپهر هدایت و خداپرستی ، دیگر هیچ نیازی به ارشادات و راهنمایی های افرادی معلوم الحال و ملوّن الفکری امثال هاوکینگ نخواهیم داشت .

زمانی آقای " رنه دکارت " ریاضی دان و فیلسوف فرانسوی گفته بود که : " من می اندیشم پس هستم " یعنی اگر کسی به وجود خودش شک بکند خیلی نادان است و البته نادان تر از آن کسی است که به وجود خداوند شک بکند ، چون او اولا ً به وجود خودش که از روح ِ خداوند می باشد شک می کند ثانیا ً به آفریدگار خودش ، با وجود آنکه می داند و یقین دارد که خودش مخلوق است ، شک می کند .

همت کمیلی