چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

حکومت از پایین


حکومت از پایین

این مقاله به وضوح نشان دهنده توجه نسلی از روشنفکران ایران به عرصه عمومی و جامعه مدنی, در عین تعامل آنان با قدرت و رویکرد انتقادی ایشان به اوضاع اجتماعی سیاسی است

● مقاله منتشرنشده از مهندس مهدی بازرگان*

نوشته ای که می خوانید، متن ویرایش شده دست نوشته ای است از زنده یاد مهندس مهدی بازرگان که «برای نخستین بار» منتشر می شود. این مطلب، در تیرماه ۱۳۳۵ نوشته شده و در اختیار دکتر احمد صدرحاج سیدجوادی قرار داشته است. ارزش و ویژگی این نوشتار، به ویژه با توجه به شرایطی که نگاشته شده است (سال های سخت پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲) دوچندان می شود.

به ویژه از آن جهت که این متن در روز هایی نگاشته شد که بازرگان تجارب مشروطه و نهضت ملی را مورد ارزیابی قرار داده است. این مقاله همچنین به وضوح نشان دهنده توجه نسلی از روشنفکران ایران به عرصه عمومی و جامعه مدنی، در عین تعامل آنان با قدرت و رویکرد انتقادی ایشان به اوضاع اجتماعی- سیاسی است. بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان این متن را در اختیار ما قرار داده است.

همگی شنیده ایم و خوانده ایم و فهمیده ایم که حکومت دموکراسی، یعنی حکومت مردم بر مردم، بهترین شکل حکومت و شاید تنها صورت قابل قبول آن است. این طرز حکومت است که بهتر می تواند ضامن استقلال مملکت و موجب اصلاح و سعادت و ترقی ملت باشد.

در منطق ادیان و اسلام نیز، همیشه حکومت های خودسرانه و تسلط جابرانه سلاطین بر خلق خدا مردود بوده، ملک و حکم از آن خدا گفته شده، امر به قسط و عدالت و مساوات و حق شده است و به حکم «ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعضی لفسدت الارض»، دفع ظالمین و غاصبین به دوش خود مردم واگذار شده، قیام انبیا غالباً توأم و گاهی به منظور مبارزه با خودخواهی ها و سرکش ها و فرعون ها بوده است که تملک و تحکم بر اهل زمین را به حدود خدایی می رسانند و برتری جویی و فساد در زمین به مصداق «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الأرض ولا فساداً» محکوم و مانع رستگاری اعلام شده است.

بنابراین از هر جهت که نگاه کنیم چاره ای و راهی برای اصلاح حکومت و سیاست جز استقرار دموکراسی و تأمین آزادی نمی بینیم و خواسته های مردم را در سایه چنین حکومتی باید جست وجو کرد. حکومت مردم بر مردم که لازمه آن در دست گرفتن حکومت به وسیله ملت و متصرف شدن دولت و قدرت است از دو راه می تواند تامین شود؛ از بالا یا از پایین؛ به عبارت دیگر، از خارج یا از داخل.

تعریف حکومت از بالا یا از خارج، آن است که مقامات اساسی و موثر اولیه مملکت از طرف افراد و قوای ملت احراز شود (مانند سلطنت، نخست وزیری، وزارت، وکالت، ریاست های عالیه، فرماندهی قشون، ریاست بانک و غیره)، و بعد با در دست داشتن پست های بالا، اعمال نفوذ روی پست های پایین و کلیه شئون و امور کشور به عمل آید و بدین طریق، استقلال و حیثیت و مملکت حفظ شود.

طریقه دوم- که بعداً توضیح بیشتری در زمینه آن داده خواهد شد- این است که تصرف از جزییات امور و آحاد عناصر کارها که به دست تک تک افراد ملت گردانده می شود شروع گردد. وقتی پست ها و کارهای کوچک مملکت، بر طبق برنامه منظم مرتبط، در دست ملت قرار گرفت اولاً صف مقاومت محکم نفوذناپذیر در برابر هیات حاکمه غاصب تشکیل خواهد شد و ثانیاً تصرف عمومی کلی، به طور یکجا و طبیعی عملی می گردد.

غالب مردم و مصلحین و رهبران و احزاب شق اول را که به نظر سریع تر و مستقیم تر و مؤثرتر می آید در نظر گرفته اند و هدف خود را احراز قدرت از طریق نفوذ در مجلس و دولت قرار داده اند. شاید بتوان گفت از صدر مشروطیت به این طرف، هر نهضت و اقدامی در ایران شده، تنها در این جهت بوده.

البته احزاب اروپا و امریکا نیز از همین راه عمل می کنند ولی در آنجا مرحله مقدماتی اساسی و زمینه ملی قبلاً تأمین شده، در صورتی که در ایران مختصری هم که در قدیم بوده، تضعیف گردیده است.

به نتیجه نرسیدن این اقدامات در ایران، علل زیادی داشته و دارد اگر گاه گاهی روی تصادفات روزگار و تعارض های سیاست های خارج یا داخل، مردم تکانی خورده و ارکان دستگاه های حاکمه را تکان داده اند، عامل دیگری که همان علت دوم است، عرض اندام کرده به زودی موفقیت را منجر به شکست و حرارت و امید ملت را برای مدت درازی مبدل به ترس و یأس کرده است. این علت و عامل مهم عدم آمادگی و ضعف لیاقت مردم است که در کلیه جنبه های فکری، اداری، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی بارز می باشد.

دو شاهد مثال زنده، موضوع را روشن خواهد کرد؛ یکی انقلاب مشروطیت و دیگر نهضت ملی اخیر ایران؛ در هر دو مورد ملت فداکاری و حمیت کرد، موفق هم شد ولی به زودی با وضع بدتری مواجه گردید. در صدر مشروطیت به طوری که می دانیم پس از دو بار برانداختن استبداد و مستقر کردن مجلس، چون هیچ گونه تدارک فکری و مخصوصاً اجتماعی و اداری در میان مردم نشده و توده ملت و رهبران مشروطیت در مکتب دموکراسی و تمدن امروزی، عامی و ناشی بودند و خود به این امر وقوف و اقرار داشتند، روی صداقت و خلوص نیت، زمام امور و اختیار و نمایندگی خود را به دست یک عده فرنگ دیده به ظاهر باسواد دادند.

به کسانی که اکثر آنها همان اعیان و اشراف زاده ها یعنی سلطنه ها و دوله ها و تجاره ها و تولیه های نازپرورده دربار قاجاری و دست چین شده های هیات حاکمه قدیم بودند. تقریباً همگی نادرست یا ناتوان و متعلق به طبقه پوسیده فاسدشده بودند؛ کوچک ترین شباهت و سنخیت با توده رنج دیده کارکشته تشنه آزادی که انقلاب مشروطیت را به دوش کشیده بودند نداشته و کمترین صلاحیت و حقانیت را برای دفاع از حقوق ملت و احراز حکومت و دموکراسی حائز نبودند. نتیجه چه شد؟

نتیجه این شد که تمام پست ها و مقامات پس از یکی دو دست گشتن و یا چند تغییر عنوان و لباس، مجدداً در دست همان رجال درباری استبداد و امثال و اعقاب آنها افتاد. با ظاهر قانونی همان مظالم و مفاسد به وجه شدیدتر و عمومی تر رایج گردید.

تجربه دوم و شاید مثال تازه تر، نهضت ملی اخیر که توأم با پیروزی درخشان ملی شدن نفت و حکومت ملی سه ساله دکتر مصدق است، می باشد. در این مورد می توان گفت که ملت و تعداد زیادی از جوانان برخاسته از خانواده های کاسب و کارگر تشخیص فکری و علمی و اداری نسبتاً کافی پیدا کرده وارد مجلس و دولت شده بودند، اما متأسفانه تشخیص واقعی و رشد اخلاقی مناسب با زندگی اجتماعی نیافته، تربیت و تمرین همکاری را که شرط اساسی و دموکراسی است فاقد بودند.

کج سلیقگی، تکروی، اصرار بر اعمال عقیده شخصی، جاه طلبی، اغراض شخصی و معایب دیگری که فروع و محصولات خودخواهی و منافی با دموکراسی است به وجه بسیار زننده ای از ابتدا جلوه گری کرد. صفوف رهبری یکی بعد از دیگری در بحبوحه شدت مبارزه و ضرورت اتحاد و همبستگی پاره شد. هر کس به سی خود می رفت و علم مخالفت برمی افراشت... حریف بدون آنکه زحمت و انتظار زیادی کشیده باشد، شاهد پیروزی را با لبخند دعوت در آغوش کشید و وقتی در ۲۸ مرداد غ۱۳۳۲ف با تمام ترس و لرز شبیخون به خیمه های خواب رفته ملت زد، سنگرها را خالی دید، چرا؟

برای اینکه ملت به همان صورت متشتت و متفرق، مسلوب الاختیار سابق بود. دموکراسی نه در بالا، در جبهه ملی و نه در پایین، میان طبقات مردم ریشه ندوانده و حتی فهمیده نشده بود. مردم در دست خود مشاغل و مواضعی نداشتند و بازار که قدیمی ترین و ریشه دارترین قلعه مقاومت ملی است نتوانست بیش از چهار، پنج روز اعتصاب و اعتراض را ادامه دهد. احتیاج به آب و نان و اسارت در دست دولت، او را وادار به تسلیم نمود.

به احتمال قریب به یقین، اگر تحریکات مخالفین و کودتای ۲۸ مرداد غ۱۳۳۲ف هم پیش نمی آمد، رژیم نوجوان ملی ما دیر یا زود، بر سر اختلافات و اغراض متصدیان و بیکارگی و پرتوقعی مردم، خود به خود متلاشی می گردید،

چه خوب بود اگر این حقیقت را مردم ایران و حتی خود ما که نام مان را ملیون گذارده ایم می فهمیدیم و معتقد می شدیم که دموکراسی یک لفظ یا یک روپوش یا تابلو نیست که تا بر سر چیزی یا جایی زدند از حالت و خواص قدیم به وضع جدید درآید.

اگر تمام مردم مملکت در یک رفراندوم آزاد طبیعی جمع شده تومارها امضا کنند که ما طرفدار دموکراسی و آزادی هستیم باز هم تا واقعاً و عملاً عوض نشده باشند آن حکومت و مملکت، دموکراسی نخواهد شد.

دموکراسی در جنبه اخلاقی و اجتماعی آن یعنی اینکه مردم حقیقتاً به یکدیگر علاقه و احترام داشته برای سایرین از صمیم قلب حق نظر و آزادی و مخصوصاً ارزش قائل باشند، و به این نکته وقوف یافته باشند که تا همفکری و همکاری عمومی نباشد و افراد دست از خودبینی و خودخواهی برندارند موفقیتی نصیب اجتماع و افتخاری نصیب شخص نخواهد شد.

این از جنبه اخلاقی و اجتماعی مساله بود که بسیار دقیق و عمیق است و مع ذالک کافی نیست. از جنبه عملی و اداری یعنی اینکه هر کس سهیم و مسوول و مشغول به وظایف باشد و تنها مملکت و دولت نباشد که یک واحد دموکراسی تشکیل داده چشم و دست همه به سوی اوامر و الطاف او دراز باشد، بلکه هر قسمت و هر جزیی از کشور، به نوبه خود تکرار و مظهری از تشکیلات دموکراسی بوده ولایات و شهرها برای خود واحدهای دموکراتیک تشکیل دهند و در شهرها، هر محله و هر صنف و هر دسته و هر اداره و موسسه، باز به دست مردم آن قسمت با روح همفکری و همکاری و خدمتگزاری بر اساس آزادی و احترام و انضباط اداره شود. چنین اجتماعی یک اجتماع صددرصد دموکراتیک و یک توده پیوسته مستحکم مغزداری خواهد بود که پاینده و زاینده خواهد شد. اجتماعات دموکراسی اروپا و امریکا تا اندازه ای این طور است.

چون در ایران، مردم به این مطلب توجه و تأمل نکرده یا کم توجه می کنند و در هر حال حوصله و حمیت فکر اساسی و کار حسابی را نداریم، همیشه از روی عجله و هوس تقلیدمآبانه خواسته ایم خلع ید را با عوض کردن تابلو انجام دهیم و کاری به داخله و پایه و ریشه کار نداشته باشیم؛ طبیعی است که باید شکست خورده باشیم.

حال بیاییم تاکتیک را عوض کنیم و کار را از یک آمادگی عمیق و تدارک و تمرین قبلی شروع نماییم؛ دموکراسی را از داخل ایجاد نماییم و حکومت را از پایین تعریف کنیم.

در دنیا هم دموکراسی و حکومت های ملی همین طور درست شده است. در یونان و روم که پدران تمدن مغرب زمین و پایه گذاران حکومت های ملی می باشند، مردم قبلاً در محیط خانواده و قبیله و دهکده و مدینه مسوولیت مشترک و همکاری و انضباط اجتماعی داشته، ورزش های بدنی و مشق های نظامی و تشریفات مذهبی و حتی غذا خوردن ها را به طور دسته جمعی انجام می دادند؛ در کارهای خانوادگی و شهری و جنگی و کشوری، به مباحثه و مشاوره و اخذ رأی می پرداختند و نمایندگانی برمی گزیدند. و بعد، نتیجه این آرا و زبده این نمایندگان بودند که مجالس مهم تر را تشکیل داده به سنا می رفتند یا کنسول و سردار و رئیس جمهور می شدند. دموکراسی از پایین و از داخل ملت درست شد نه از بالا.

*بخش هایی از این مقاله حذف شده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.