دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
بحثی در تساهل نظری و عملی
آنچه در پی میآید، متن پیاده شدة سخنرانی حسن رحیمپورازغدی است که در اردیبهشت ماه سال جاری در دانشکدة مهندسی دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی تهران و در سالگرد شهادت استاد مطهری صورت پذیرفته و موضوع آن «تساهل نظری و عملی در منظر مطهری» بوده است.
این جلسه قرار بود بصورت گفتوگو و مباحثه میان وی و دکتر عطأا... مهاجرانی درخصوص بحث «تساهل»برگزار گردد که به علت عدم حضور وزیر ارشاد - علیرغم وعدة قبلی - تبدیل به سخنرانی سردبیر کتاب نقد شد:
عنوان بحث، «تساهل در حوزه نظر و عمل» از دیدگاه استاد مطهری است. تا برادر محترم آقای مهاجرانی تشریف بیاورند و از نظرات ایشان هم بهره ببریم، بنده جهت پرهیز از اتلاف وقت دوستان، بحث را سر میگیرم. قاعدتاً این بحث، صبغه نظری خواهد داشت و ما اینجا به دنبال پروژههای افشاگری عالیجنابی و این قبیل مسائل نیستیم. فقط در پی آنیم که گفتوگو در حوزه تساهل مقداری شفافتر شود و تکلیفمان را با کلمات دوپهلو تا حدودی روشن کنیم.
«از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف به شرط مواجهه صریح و روشن با آنها».
با این سخن استاد مطهری، دو گروه موافق نیستند: یکی آنها که گمان میکنند با تحکیم سکوت؛ تعداد موافقین ما زیاد میشوند و ساکت کردن را با قانع کردن، اشتباه میگیرند و گروه دوم، کسانی که از تبدیل «معاند» و «مخالف» به «موافق»، بحث میکنند اما بدون انتظار تغییر مواضع از ناحیه مخالفان و معاندان.
یعنی از آزادی دادن به افکار مخالف، بحث میشود اما بدون آن قیدی که استاد مطهری آورده که عبارت بود از «مواجهه صریح و شفاف با آنها».
دوستان گاهی جلوتر هم میروند و به جای آزادی دادن به مخالف، میشود از تقویت و تجهیز مخالفین و گرفتن دست موافقین و مانع شدن آنها از دفاع هم سخن گفت.
مطهری درعصری به عرصه آمد - و آن عصر همچنان ادامه دارد - که یک گرایش قوی در جامعه فرهنگی ایران، «دین» را به مثابه عنصری فانتزی و به عنوان دکور صحنه، وارد بحثها میکرد - و هنوز میکند - تا از ادبیات مذهبی، یک حاشیه امنیتی و توجیهی برای نشر دکترین غیردینی بسازد و این بیماری، عوارض بالینیش همچنان حتی بعد از شهادت آقای مطهری ادامه دارد و شاید به همین علت است که اتحادیههای معرفتی ای که در همان سالها علیه خط مطهری تشکیل شد اتحادیههای خیلی معنی داری بود. مطهری در برابر خط تحریف دین، خاکریزی زد که آنها از این خاکریز نمیتوانستند عبور کنند، یا باید او را از پا در میآوردند و یا راهشان را کج میکردند و برمی گشتند و آنها شق اول را برگزیدند. مطهری، خط تحریف دین را بر سر تضادهای دوگزینهای و سؤالهای گریزناپذیر قرار داد و نگذاشت به اجمال و ابهام بگذرانند و عبور کنند. مطهری نشان داد - و هنوز نشان میدهد - که در سطح محور جناحهای مارکسیستی یا لیبرالی که در بدنه روشنفکری دینی، نفوذ میکردند و میکنند، چه کسانی حضور دارند و چه اتفاقاتی دارد میافتد. بزرگترها شاید یادشان باشد که مطهری تا زنده بود، سیبل انواع حملات بود. علتش همین بود که عرض کردم. شهادت بود که مطهری را از زیر بمباران شانتاژ خلاص کرد. یک دورهای در همین کشور، کنار مطهری راه رفتن، هزینه داشت. یک عده دشمن با کینههای شتری که تمام نشدنی بود و یک عده دوستانی که هر کدام کار ده دشمن را میکنند و هیچوقت بدرستی نمیدانند بمبهایشان را کجا بریزند. ما نمیخواهیم با پیش کشیدن قصة مطهری که با خون دل او شروع شد و با خون سر او مُهر خاتمت پذیرفت، گذشته را عوض کنیم و به تاریخی که سپری شده، دستور بدهیم. ما میخواهیم به خودمان دستور بدهیم. به خودمان دستور بدهیم که تجربه مطهری را که تجربه مهمی بود و برای ما خیلی گران تمام شد، دوباره تکرار نکنیم. مطهری را به موزه نفرستیم و خود او را تبدیل به یک فانتزی و تعارف نکنیم. مطهری در شرایط جدید، در جامعه ما یک بار دیگر به کالبدشکافی احتیاج دارد. باید گلولهای که به سر او خورد از جمجمهاش بیرون آورده شود و درست مطالعه بشود که از چه اسلحهای و با چه استدلال هایی شلیک شد و باید روشن شود که نقطه عزیمت «خشونت» در صحنه گفتوگوی فرهنگی در این کشور در نیم قرن اخیر چه کسانی بودهاند.
مطهری در دوران اغفال، اغفال دینی، یک «کمیته هوشیاری» تشکیل داد. وقتی لیبرالها و مارکسیستها که آن دوران، فضای حاکم بر محافل روشنفکری دینی و لائیک ما در قبضه آنها بود، ذهن بچهها را در دانشگاهها شرطی میکردند که با شنیدن نام «دین»، به یاد خرافات بیفتند و از کلمه «جهاد»، به کلمه «خشونت» منتقل شوند و از «عرفان»، به تخدیر واز کلمة «تکلیف»، بوی تجاوز به «حقوق بشر» به مشامشان برسد و از «آزادی»، به «نفی شریعت» منتقل شوند و اسلام را تکه تکه میکردند و هر تکهای را متحجرین و روشنفکر مآبها با رویکردی مارکسیستی یا لیبرالی، در سردخانههای جناحی و خصوصی خود میگذاشتند تا یک وقتی مصرف کنند، در این شرایط مطهری سر رسید تا این کُدها را یک بیک بشکند و شکست. مطهری، اهل جدلهای مدرسی نبود ولی نمیگذاشت کسانی به نام نواندیشی، محتوای معرفتی ایمان را در هم بریزند. در عین حال نمیخواست به هر بهانهای، در درست کیشی دیگران، تشکیک کند و تعداد مرتدها را تکثیر کند یا کثیر، نشان بدهد. مطهری از سطح جماعت روشنفکر و مقدسمآب، یک گام فراتر گذاشت و یک تنه رستاخیز به پا کرد. البته آخوندهای قشری و کم دانی هم بودند که روزگارش را سیاه میکردند، کسانی که هر «اجتهادی» را «بدعت» و هر «عتیقهای» را «سنت» میدانند و «اصولگرایی» را با «طالبانگری» و تحجر، اشتباه میکنند. اینکه محافل روشنفکری دینی در دهههای چهل و پنجاه، چرا شدیداً درگیر تأویل دین و تفسیر به رأی در دین و سهل گرفتن امر تفکر در دین شدند فقط یک علت نداشت اما یکی از اهم علل آن، کم آوردن محافل روشنفکری دینی ما در مقابل گفتمان لیبرالی و مارکسیستی بود یعنی سر میز گفتوگو با مارکسیستها و لیبرالها کم آوردند و پا دادند. فقدان تئوریسینهای صالح دینی و خلاق، بحرانی است که هنوز هم روشنفکری دینی ما را رنج میدهد. فقر تئوریک در جامعه روشنفکری دینی ما باعث فقر نظریهپردازی شد و این باعث میشود که دستشان را برای تکدی به سوی سایر مکاتب دراز کنند و امروز به طور خاص، لیبرالیزم، آن هم از نوع قرن هجدهمی نه لیبرالیزم آغاز قرن ۲۱.
نسل دهههای ۴۰ و ۵۰ که امثال بنده، جوانترین آنها بودیم و حالا نسبت به شما پیرمرد محسوب میشویم. در آن محافل، علقه خانوادگی و شخصی به دین داشتند اما سرشان با دلشان همراه نبود یعنی هر چه در شبکه واژگانی وارداتی، درگیرتر و آکادمیکتر میشدند، سرشان سنگینتر و دلشان خالیتر میشد و سر از دل، بیشتر فاصله میگرفت. غافل از این که نمیشود سوار ترن «هگل» و «مارکس» شد، یا سوار ترن «جان لاک» و «پوپر» شد و به مدینه فاضلة اسلام و مدینةالنبی رسید. در یک چنین عصر و عرصهای بود که دو پدیده از خراسان ظهور کردند و تأثیراتی عمیق بر روشنفکری دینی گذاشتند. یکی مطهری بود که خدای دقت و انضباط فکری است و به صراحت میگفت که علیرغم بعضی تشابهات، یک جایی راه اسلام از لیبرالیزم جدا میشود، یک جایی راه اسلام از مارکسیسم و از فاشیزم جدا میشود و آنجا دیگر نباید از ترس متهم شدن به املی با کسی تعارف کرد و دیگری، شریعتی است که صدای ناقوس بیداری مذهبی بود گرچه عاری از دقت اما توأم با صداقت و نقدپذیری.
امثال ما البته بیشتر در آن زمان با ذهن و زبان شریعتی، محشور بودیم قبل از اینکه با مطهری و عظمتهای او آشنا بشویم. برای ما خیلی جالب بود که کسانی چون علی شریعتی و جلال آل احمد با چه شجاعتی دارند برخلاف مسیر رودخانه روشنفکری ترجمهای که از غرب، سرازیر شده، حرکت میکنند؛ دگمهای روشنفکری را یکی یکی میشکنند و جلو میآیند، دگمهایی که غالباً دفاع از غرب و غربگرایی بود، پرستشمدرنیته بود،تحقیر ملت خودوتفکیک دینازسیاست بودوشمابدانید علت تهاجم مجددی هم که الان در محافل روشنفکری دینی یا لائیک (ولی هر دو لیبرال) علیه شریعتی و آل احمد شروع شده، همین است.
علتش این است که این دو جرئت کردند و دگمهای روشنفکری وابسته را شکستند و علیرغم منافع و ایدههای غرب و سکولاریزم و استعمار، وضعیت گرفتند.
الان آقایان میگویند و مینویسند که آلاحمد چون غرب را نمیشناخت، علیه غرب و غربزدگی، کتاب نوشت و بحث کرد و به نقد روشنفکری پرداخت و از «خدمتها و خیانتهای روشنفکری» بحث کرد و همین سال گذشته در سالگرد مرحوم دکتر شریعتی در دانشگاه تهران، یکی از همین آقایان از قول مرادش گفت که علی شریعتی با این همه انتقادی که به لیبرالیزم و غرب و استعمار کرده، همین انصار حزبالله خودمان است و مطالب انتقادی دکتر شریعتی علیه نظام لیبرال سرمایهداری و غرب و سکولاریزم را قرائت کردند و گفتند که ایشان راست افراطی بوده است و دورة این نوع روشنفکری دینی که غربستیز و لیبرالستیز و استعمارستیز است سپری شده است چون شریعتی مخالف جامعة مدنی و دمکراسی لیبرال و پلورالیزم و نسبیگرائی است.
علت حمله به آل احمد و شریعتی، همین است. شریعتی البته با خیلی از کسانی که امروز خودشان را میراثدار او میدانند متفاوت بود. او قصد تقویت دین را داشت گرچه شتابزده، و من به یاد میآورم بخشی از جلسات او را که در مشهد و در منزل پدری من برگزار میشد و عمق نگرانی و سوزدل را در نگاه و صدای او میدیدم که گاه به دستپاچگی هم منجر میشد. اما مطهری، کاری کرد که قابل مقایسه با هیچکس، نه شریعتی نه آل احمد و نه هیچ کس دیگر، نیست. مطهری که من بعدها او و افکار او را شناختم تمام مطالعات و محاسبات قبلی را در ذهن ما به هم ریخت. ما کم کم دانستیم که مطهری بار دو غم را بر دوش دارد. از طرفی غم دفاع از اسلام در برابر مارکسیستها و لیبرالهای آرتدوکس که در محافل روشنفکری آن دوران، شلتاق میکردند و امروز بعضی از پیرمردهای آنها هنوز هستند و جزء منادیان اصلاحطلبی ویژهای در ایران هستند و کسی هم آن موقع جلوگیرشان نبود، از طرفی هم غم سنگینتر و غریبانهتر مطهری در دفاع از اسلام و توجیه و تبیین اسلام نزد بچه مذهبیهایی که مذهبی حرف میزدند اما مارکسیستی فکر میکردند و همین طور پیرمردهایی که ادبیات مذهبی، مصرف میکردند و نماز هم میخواندند ولی ذهنشان با گاوآهن لیبرالیزم، شخم و شیار خورده بود و هر آیه و روایتی که میخواندند یا میشنیدند، فوری باید وارد پارادایم لیبرالی میشد با محتوای لیبرالی، ویراستاری میشد سپس یا تأیید میشد یا رد میشد و یا تفسیر به رأی و تأویل و دچار تحریف میشد چون محکماتشان در لیبرالیزم بود نه اسلام.
مطهری میدانست که چون حوزه به قدر کافی اجتهاد نمیکند عملاً روشنفکری دینی به تلة التقاط میافتد. تحجر و التقاط در یک سیکل مشدد، یکدیگر را تقویت میکنند. وقتی اجتهاد نشد و تحجر، دامنه پیدا کرد. زمینه برای التقاط ایجاد میشود وقتی در التقاطها، افراط شد، زمینه برای تحجر بعدی آماده میشود. تنها یک کلید، این دو قفل را، قفل التقاط و تحجر را تواماً باز میکند و آن کلید «اجتهاد درست دینی» است. مطهری را به این مناسبت است که میشود شهید «نبرد تأویل» دانست. روایتی است از قول نبی اکرم(ص) خطاب به حضرت امیر(ع) که فرمودند: امروز (یعنی روز جنگ بدر و احد) ما برای «تنزیل» میجنگیم و وقتی من نیستم، تو باید با بعضی از همینهایی که امروز با هم در یک جبههاید یعنی اصحاب من، بر سر «تأویل» بجنگی. مطهری شهید «نبرد تأویل دین» است. کسانی، هنگام تنزیل دین یا تأسیس یک انقلاب، برای دفاع از موجودیت انقلاب شهید میشوند. کسانی هم لازم است هنگام تأویل و تفسیر به رأی و تحریف یک دین یا یک نهضت، برای دفاع از اصالتاش - نه موجودیتش - شهید شوند و فحش بشنوند چون به محض اینکه موجودیت یک نهضت، تثبیت شد تحریفش شروع میشود. کار مطهری به این دلایل، از شریعتی و آل احمد به نظر من پیچیدهتر و سختتر بود و به همین دلیل هم مطهری بیشتر تنها ماند. من به یاد میآورم محافل روشنفکری دینی آن دوره در مشهد را که نام مطهری را واقعاً با عصبانیت به زبان میآوردند. مطهری را سمبل یک آدم متحجر و امل که تاب قرائتهای جدید از دین ندارد، میشمردند عیناً در جلسات املها، مطهری متهم و به وهابیگری و گرایشهای روشنفکری میشد. برای اینکه میخواست یک خط سومی بین التقاط و تحجر باز کند و این کار را به قیمت خون خودش کرد و از هر دو طرف هم خورد. از مطهری، عصبانی بودند چون مطهری در فکر کردن و حرف زدن، دقیق بود. برای دین، یک هویت فکری مستقل، قائل بوده صریحاً میگفت خط مرزی اسلام و مارکسیسم را معلوم کنید. خط مرزی اسلام و لیبرالیزم را معلوم کنید. متشابهات کدامهاست؟ محکمات کدامهاست؟ تا کجا میشود پا داد و در عالم نظر، با دکترینهای لیبرالی یا مارکسیستی و فاشیستی، تسامح کرد و از کجا به بعد، دیگر نمیشود؟ تا کجا شما اگر حرف بزنید، دارید تفسیر دین و قرائت دین میکنید واز آنجا به بعد دیگر تکذیب و تحریف دین است و قرائت دین نیست؟ مطهری تحمل نمیکرد که دین، تبدیل بشود به مضمون تأویل یا ریشخند کسانی که از نقطه عزیمت غیردینی، به دین نگاه میکنند منتهی ادبیات دین را نیز مصرف میکنند برای این که مخاطبانشان بچه مسلمان هستند. البته آن دوره در محافل روشنفکری، بجای کلمة «قرائت»، کلمه «برداشت» رایج بود. در محافل روشنفکری دینی که جوانترها زمینخوردة مارکسیسم بودند و پیرمردها تمایلات لیبرالی داشتند، بحث از این بود که مطهری، برداشت امروزی از دین ندارد. منظورشان چه بود؟ منظورشان این بود که مطهری، تأویلات مارکسیستی از دین را پس میزند. تأویلات لیبرالیستی از دین را هم پس میزند و بالاخره هم یکی از همین محافل روشنفکری دینی این چنینی بود که اسلحه برداشت و مطهری را ترور کرد. گروه فرقان برای شما شاید ناشناخته باشد. گروه فرقان خود را به عنوان یک جریان نواندیش دینی، جریان روشنفکری دینی مطرح میکردند و معتقد بودند که قرائتی مدرن و امروزی از قرآن و از دین دارند و قرائت مطهری، قرائت آخوندی سنتی و واپسگراست و درست روشنفکرترین آخوندهایی که در این مملکت بودند، مطهری و بهشتی و امثال اینها را در لیست ترور قرار دادند و اولین گلوله خشونت، گلوله در جواب فکر و اندیشه، از همین محافل به اصطلاح نواندیشی دینی شلیک شد به سمت یک آخوندی که نه اهل تحجر است و نه اهل التقاط و تنها آمده تا دین را با استدلال، بیان میکند و شیطنتهای ژورنالیستی هم بلد نیست. حقهبازی هم نمیداند. اینها دست به خشونت علیه او زدند و او را از سر راه برداشتند. اما بعد از این که او را زدند تازه مطهری مطرح شد. گروه فرقان، رویکرد تفسیر به رأی قرآن با گرایشات چپ روشنفکری مذهبی بود، هر کسی، این را نداند، بدیهیات تاریخ دو سه سال اول انقلاب را نمیداند. آنها به صراحت در جزوههایشان آوردند که ما قرائت جدیدی از دین آوردیم و این قرائت، امروزی و مدرن است و با دین امثال مطهری نمیشود امروز جامعه را اداره کرد و حکومت تشکیل داد و انسان ساخت. البته خود مطهری قبلاً گفته بود که این قرائتهای جدیدی که بدون متدولوژی و بدون اصول، صورتبندی میشود اینها همان اندیشههای مادی چپ یا ماتریالیزم راست هستند که وارد پوست دین میشوند و با ادبیات مذهبی حرف میزنند تا از بین بچه مسلمانها در دانشگاه یا غیردانشگاه، سربازگیری کنند. خود مطهری در مقدمة کتاب «علل گرایش به مادیگری»، بحث ماتریالیزم در ایران و شگرد جدیدش را به عنوان یک معضل، مطرح میکند. از «الحاد نقابدار» حرف میزند و در آن سالها کم کم نام مطهری به عنوان تئوریسین برجسته ودقیق دینی و به عبارتی، سرویراستار تفکر دینی که بدون هیچگونه محافظهکاری، غلطگیری میکند و بدون استفاده از ادبیات چپ یا لیبرالی و خارج از پارادایم غربی و شرقی، از ارزشهای اسلامی، دفاع میکند کم کم در ذهن ما حک شد که باید به مطهری نگاه کرد و به او باید توجه کرد و حرفهای مطهری در آن وانفسای جوسازیهای محافل روشنفکری، ارزش شنیدن را دارد، گوش کنیم بینیم چه میگوید او خیلی هو شد. این چیزهایی که امروز شما در بعضی از روزنامهها علیه بعضی از افراد میبینید، یک دهم آن غوغاهایی است که علیه مطهری یا بهشتی در آن سالها میشد. همه جا میگفتند که جلوی آقای مطهری، دقیق و مستند، حرف بزنید، با معرکهگیری و هوچیگری نمیشود. یکی یکی جملههایتان را با دقت گوش میکند و به پرسش میگذارد. با هوچیگری نمیشود تحول در فکر دینی ایجاد کرد. دانش میخواهد و متد و امانتداری.
با شارلاتان بازی، نمیشود گفتمان جدید دینی ساخت. و باز به یاد میآورم جلسهای را که بعضی از سران سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که آن موقع مالک تمام عیار فضای روشنفکری دینی در ایران بودند و در آن دوران، هر کسی به اینها انتقاد میکرد یا به گفتمان اینها که مدعی نواندیشی دینی بودند انتقاد میکرد واقعاً در فضای دانشگاه و روشنفکری، له میشد و نمیشد جلوی اینها در آن شرایط ایستاد چون مارک مرتجع و فاشیست جزو ابتداییترین مارکهایی بود که به پیشانی آدم میخورد.
در جلسهای در مشهد من یادم هست که بعضی از سران مهم اینها بودند که الان خارج از کشور هستند تمام اصول مارکسیسم را در همان جلسه از قرآن استخراج کردند و با خوشحالی میگفتند که ما داریم به قرآن، خدمت میکنیم و این قرائت جدید از قرآن و دین است. جلسات دیگری هم مشابه آن بود که مقداری پیرترها بودند و آنها قرائتهای لیبرالی از قرآن و دین، سرهم میکردند هر چه در قرآن، جهاد بود، شهادت بود، آیات قتال بود، امر به معروف و نهی از منکر بود، آیات مربوط به تعزیر و قصاص بود، میگفتند متأسفانه نمیشود اینها را از قرآن بیرون کشید پس یک جوری باید اینها را ماستمالی کرد چون اینها مربوط به قرائت سنتی دین است. یعنی آنها که گرایشات چپ مارکسیستی داشتند، قرائت جدیدشان از دین این بود که هر جا صحبت از عبادت و تقوا و معرفت و آگاهی و قیامت و غیب و معاد بود، تأویل میکردند و میگفتند اینها نیست و دین، فقط سیاست است، اسلام یک فرقه سیاسی است اصلاً، اسلام دین شمشیر و خشونت است و در محافل لیبرالی میگفتند اصلاً اسلام ربطی به سیاست ندارد و آن شمشیر و تازیانههایی هم که دست پیامبر(ص) و علی(ع) بوده است، بیجا بوده است پارسال من در یکی از این مجلهها دیدم در تمثالی از حضرت علی(ع) که ذوالفقار در دست دارد، ذوالفقار را برداشتهاند و گل به جای آن گذاشتهاند. ذوالفقار را هم از دست علی علیهالسلام بیرون کشیدهاند و به جایش دسته گل گذاشتهاند! ذوالفقاری که معاویه نتوانست از دست حضرت علی(ع) بیرون بکشد، شما از دست علی(ع) بیرون میکشید؟
مطهری میگفت اسلام، هم جهاد دارد، هم عبودیت و تقوا و هم مراعات ظریفترین حقوق بشر، حقوق کودک، حقوق زن، و حتی در باب حق و حرمت حیوانات و اشیأ و گیاهان، ظریفترین دقتها را دارد و در عین حال اگر لازم شد برای «دفاع از حقیقت» و برای «عقب زدن خشونت»، دست به خشونت مشروع و قانونی به نام جهاد هم میزند که تازه آنجا هم حساب و کتاب دارد و خشونت افسارگسیختة حیوانی نیست. خوب اینها در همین محافل تحت همین عناوین سربازگیری میکردند. شخصیتهای دینی مثل حافظ و حلاج و خیام را تحریف کردند و بعد به سراغ تحریف مفاهیم دینی هم آمدند. آقای مطهری، رهبران این جریان را صریحاً «ماتریالیزم منافق» و بدنه آن را «ماتریالیزم اغفال شده» مینامد. ایشان میگوید من قبول دارم که برداشتها و قرائتها هر اندازه هم بیغرضانه باشد، همیشه یک جور از آب در نمیآید و توجه دارم که تدبر در قرآن، حق هر مسلمانی است و مخصوص آخوندها نیست. در انحصار فرد و گروهی نیست. اما بحث تحریف و تفسیر به رأی، تحت عنوان «قرائت جدید» چه میشود؟ آقای مطهری میگوید خیلی از افاضاتی که تحت عنوان برداشتهای جدید و فهم مدرن از دین، ارائه میشود، مسخ و تحریف دین است، برداشت و تفسیر نیست. ایشان میگوید من فعلاً فرض را بر این میگذارم که اینها خائن نیستند و اغفال شدهاند و با همین زبان با اینها مخاطبه میکند. میگوید چرا ایمان به «غیب» را ایمان به «مبارزه مخفی» میخوانید و آن را قرائت جدید از «ایمان به غیب» مینامید؟! چرا «آخرت» را به «نظام برتر در همین دنیا» تفسیر میکنید؟ چرا «صلوة» را «ارتباط حزبی» و الله را «تکامل مطلق» میخوانید؟ کلمات، معنی دارند، مرز دارند. چرا باید با ادبیات لیبرالی یا مارکسیستی حرف بزنیم تا به ما بگویند روشنفکر؟ چرا؟ اینها قرائت دین نیست. اینها قرائتبازی با دین است. میبینیم که مطهری بنا ندارد در امر تفسیر دین، تساهل کند بلکه خیلی مصر و دقیق میایستد. ایشان هم از جریانات چپ روشنفکری که منافقین در آن دوره سردمدارش بودند، شدیداً انتقاد میکند هم از جریان لیبرالی و راست در روشنفکری دینی که در رأس آن امثال مرحوم بازرگان است. مطهری با این که رفاقت دیرینهای با بازرگان داشت شدیداً از او انتقاد میکند و میگوید تو از منظر پوزیتیویسم و ساینتیزیم به دین نگاه میکنی. اگر هم قصدت خدمت به دین است این روش درستی نیست. این دفاع از دین نیست، این سپر انداختن در مقابل مهاجمین به دین است. مطهری در مقابل هر دو جناح ایستاد. غیر از این که در مقابل جریان متحجر هم ایستاد. ایشان از سلسلهجنبانان اجتهاد در عصر جدید است. منتقد صریحاللهجة اخباریگری و طالبانگری در جهان تشیع بود. این گرایش طالبانگری هم متأسفانه عین آن گرایش نواندیشی دینی هنوز در بین ما حضور دارد و فعال است. بنابراین نتیجه میگیریم رسالت مطهری در هر دو جبهه هنوز باقی است.
حسن رحیم پور ازغدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست