شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه , تعلیم اندیشه ها یا تعلیم اندیشیدن


فلسفه , تعلیم اندیشه ها یا تعلیم اندیشیدن

گفتگو باحجت الاسلام والمسلمین دکتر علی شیروانی

▪ در ابتدای بحث نظرتان را در مورد جایگاه فلسفه در ایران و وضعیت فعلی آن ، بخصوص فلسفه اسلامی بفرمایید؟

ـ من یک بحث کلی را مطرح می‌کنم که در واقع در این بحث پاسخ بسیاری از سوالات شما داده می‌شود. مشکل اصلی که ما در کشورمان با آن مواجهیم این است که مباحث فلسفی ما بیشتر صبغه تاریخی دارد، به عبارت دیگر ،‌ ما تاریخ فلسفه داریم نه تفکر فلسفی . من این مطلب را یک مقدار باز می‌کنم. ما دو حوزه فلسفه در کشور داریم:

۱) فلسفه غرب

۲) فلسفه اسلامی .

طرح مباحث فلسفی در این دو حوزه تفاوت زیادی با هم دارند. از طرف دیگر ما دو نهاد یا دو مجموعه آموزشی داریم که مباحث فلسفه در آن مطرح می‌شود:

۱) نهاد حوزه

۲) نهاد دانشگاه .

خود این دو نهاد هم ، دو ساختار متفاوت آموزشی دارد و میان حوزه و دانشگاه تفاوت‌های اساسی هست که طبیعتا بر تدریس و آموزش فلسفه تاثیر می‌گذارد. در مورد فلسفه غرب که بیشتر در دانشگاه‌ها به آن پرداخته می‌شود، نکته‌ای که گفتم مشهودتر است و آن اینکه ما تاریخ فلسفه داریم نه تفکر فلسفی. اگر شما به واحدهای درسی فلسفه غرب در دانشگاه ، توجه کنید می‌بینید که اکثر واحدهای تاریخ فلسفه غرب است که از یونان شروع می‌شود، بعد فلسفه قرون وسطی و بعد کانت و دکارت و ... خوانده می‌شود. به دلیل گستردگی فلسفه غرب و محدودیت واحد‌ها ، اشاره‌هایی گذرا و اجمالی به مکاتب فلسفی غرب می‌شود. به این ترتیب حتی یک دانشجوی دکترای فلسفه غرب هم معمولا در هیچ یک از این واحدها آشنایی کامل پیدا نمی‌کند. از هر فیلسوف مطالبی یاد گرفته‌اند و حتی در مورد ارتباط اینها با هم ممکن است آشنایی عمیقی پیدا نکنند. درنتیجه حق همان تاریخ فلسفه هم ادا نمی‌شود.

اگر شما از دانشجویانی که فارغ‌التحصیل شده‌اند آمار بگیرید چه تعداد دانشجوی متخصص پیدا می‌کنید؟ عمدتا کسانی هستند که می‌توانند معلم فلسفه باشند، مگر اینکه بعدا خودشان تلاش و کوششی بکنند. پس نظام آموزش عالی ما در زمینه فلسفه متخصص پرور نیست . در همین عرصه هم مسئله‌ای که داریم، این است که ما با محصول فلسفه‌های غربی آشنا می‌شویم،‌آن هم یک آشنایی سطحی. اما اینکه دانشجوی ما فیلسوف شود و تفکر فلسفی پیدا کند، کمتر وجود دارد. اما در مورد فلسفه اسلامی، خاستگاه فلسفه اسلامی در حوزه‌های علمیه است و بسیاری از اساتید این درس در دانشگاه هم سابقه حوزوی دارند. در حوزه، کسانی هستند که سال‌ها با فلسفه زندگی کرده‌اند و وقت گذاشته‌اند و فارغ از مسائل حاشیه‌ای و تجملاتی که دربحث‌های علمی امروز شاهد آن هستیم، کار کرده‌اند. ورود یک طلبه به فلسفه هم از همان ابتدا یک ورود استدلالی و محتوایی است .دراینجا تاریخ فلسفه به معنایی که گفتم مطرح نیست،‌یعنی آشنایی طلبه با مثلا فلسفه ملاصدرا به صورت آشنایی دانشجو با یک مکتب فلسفی در غرب نیست .

طلبه مستقیما متون اصلی را فرا می‌گیرد و عبارت به عبارت و سطر به سطر این متون را مورد توجه قرار می‌دهد و به عمق مباحث وارد می‌شود. به عنوان مثال ممکن است هفت یا هشت سال اسفار ملاصدرا را در محضر یک استاد برجسته فرا بگیرد اما چنین چیزی در دانشگاه نیست. این گونه نیست که یک دانشجوی فلسفه غرب مثلا نقد عقل محض کانت را سطر به سطر نزد استاد فرا بگیرد. اصلا دانشگاه به لحاظ شکلی و ساختاری ،‌ظرفیت چنین کاری را ندارد. پس این یک تفاوت بین و روشن میان نحوه آموزش دو نهاد حوزه و دانشگاه است. با وجود این آنچه در حوزه وجود دارد به یک معنا همان تاریخ فلسفه است .

به این معنا که طلبه با فلسفه ملاصدرا آشنایی عمیق حاصل می‌کند که با تفکر فلسفی تفاوت دارد . او می‌تواند یک معلم در زمینه فلسفه ملاصدرا بشود، زیرا آرا و مطالب او را خوب فرا گرفته است ، اما این به معنای این نیست که بینش فلسفی پیدا کرده باشد و بتواند با مسائل روز جامعه خودش برخورد فلسفی کند. این هم علل خودش را دارد. اگر در دانشگاه ارتباط با متون اصلی کم است ، در حوزه در پایبندی به متون اصلی افراط می‌شود و خود این مانعی برای آزاد اندیشی و وارد شدن به گستره‌های جدید است.