یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

تهران , عروس سه داماد


تهران , عروس سه داماد

در این مقاله خواهیم کوشید به تبارشناسی و آسیب شناسی پایتختی تهران بپردازیم

حدود ۲۳۰ سال از زمانی که آقا محمد خان قاجار درسال ۱۲۰۰ هجری قمری تهران را رسما به پایتختی خود برگزید ، می گذرد .

آقا محمد خان پس از برانداختن مخالفان خود در نوروز ۱۲۰۰ هجری قمری که مصادف با یازدهم جمادی الآخر بود ، در تهران پادشاهی خود را اعلام کرد . بنا به گفته محمد جواد مشکور در کتاب " تاریخ ایران زمین " ص ۳۲۳ : « وی در آغاز کار شهر استر آباد را برای تختگاه خود برگزید ولی هنگامی که غرب ایران را به تصرف در آورد ، دریافت که این شهر دور افتاده برای مرکزیت چنین کشوری مناسب نیست به همین جهت تا مدتی شهر دور افتاده برای مرکزیت چنین کشوری مناسب نیست و به همین جهت تا مدتی شهر ساری را به عنوان پایتخت اختیار کرد ولی باز هم معلوم شد که این شهر هم بی تناسب است . سرانجام در سال ۱۲۰۰ که پادشاهی خود را اعلام کرد مقر سلطنت خویش را در تهران قرار داد . برای اینکه آن شهر از استر آباد و محل ایل قاجار زیاد دور نبود و بعلاوه آقا محمد خان می توانست از تهران بهتر مواظب اعمال کشور روسیه باشد » .

از همین زمان است که تهران ، که تاپیش از این شهری کوچک و گمنام بوده است ، به مهمترین شهر ایران تبدیل می شود . شهری نه چندان ریشه دار و با اصا لت به مرکزیت یکی از کهن ترین و با اصالت ترین تمدن های جهان بدل می شود .

شاید در میان کشور های باستانی جهان ایران تنها کشوری باشد که پایتختی در شان فرهنگ و تمدن خود ندارد؛ زیرا ، برای مثال ، کشور کهن چین در تاریخ با پایتخت با سابقه اش پکن نامبردار است یا کشوری چون هند با پایتختش دهلی شهره آفاق است . همچنین است کشور مصر و مرکز کهنش قاهره و یا ایتالیا ، وارث امپراطوری روم ،‌با شهر رم ،‌یا یونان و پایتخت بسیار با اصالتش آتن و... در این میان گویا تنها ایران است که پایتختی در خور نام بزرگش ندارد و متاسفانه قدیمی ترین آثار تاریخی پایتختش ، تهران ، حداکثر قدمتی چند صد ساله دارند.

البته در تاریخ ، ایران چون دیگر کشورهای کهن ، پایتختی ثابت نداشته است ؛ از بامداد تاریخ ایران شهر های متعددی عهده دار پایتختی ایران بوده اند از فارس در زمان هخامنشیان و تیسفون در زمان ساسانیان، گرفته تا عصر صفوی که خود به تنهایی سه پایتخت اختیار کرد : تبریز و قزوین و اصفهان ،و مشهد در زمان افشاریه ، شیراز در عصر زندیه و سرانجام تهران در سه دوره قاجار ، پهلوی و جمهوری اسلامی .

به هر روی آنچه مطالعه تاریخ ایران به ما نشان می دهد این است که مهمترین ملاک انتخاب یک شهر به پایتختی در ایران مساله کلیدی " امنیت " ، خواه امنیت داخلی و خواه امنیت خارجی ، بوده است . البته این مساله خاص ایران نیز نمی باشد بلکه می توان گفت که در هر کشوری و برای حکومتی مساله نخست آن حفظ امنیت پایتخت به مثابه نماد حکومت خود می باشد .

در خصوص تهران نیز همین است . در واقع تهران به دلیل نزدیکی به محل ایل قاجار به پایتختی سلسله قاجار برگزیده شد و البته دین خود را نیز به این سلسله ادا کرد و در بیش از یک قرن که تمام دنیا در حال دگرگونی بود حاشیه امنی برای این حکومت بود اگر چه نمی توان نقش بازرگانان و نیز علمای این شهر را در انقلاب مشروطه و نهایتا سقوط قاجاریه منکر شد . اما باید دانست که این اتفاقات گریز ناپذیر بود و چه بسا اگر شهر دیگری جز تهران پایتخت بود – مثلا تبریز و یا اصفهان – قطعا همین مقدار هم به این سلسله وفا نمی کرد. کما اینکه پس از استبداد صغیر نیز دیگر شهرهای ایران ، به تهران نیرو گسیل کردند و دفاع آن از قاجار را در هم کوبیدند.

با روی کار آمدن پهلوی ، رضا شاه با درک این مساله ، تصمیم گرفت سیمای تهران را از شهری قاجاری به شهری پهلوی تغییردهد.لذا وی برای انجام این کار دو نوع سیاست در پیش گرفت : یکی تخریبی و دیگری تاسیسی . در راستای سیاست تخریبی رضا شاه دیوار اطراف تهران ویران می شود ، تکیه دولت تخریب می شود و... و در راستای سیاست تاسیسی عمارات متعددی به ویژه برای دیوان سالاری جدید بنا می شود و با انجام اینکارها تهران از حالت پایتخت سنتی قاجاری به پایتخت مدرن پهلوی تبدیل میشود .

در پی سیاست های پهلوی ، تهران به شهری کاملا مدرن و البته فاسد تبدیل می شود که ظرفیت تحمل سیاستهای دین زدایانه پهلوی را دارد . اما پهلوی دچار اشتباهی استراتژیک می شود و آن بد اجرا کردن سیاست اصلاحات ارضی بود .

انجام اصلاحات ارضی کاری کاملا ضروری بود که در بسیاری کشورها اجرا شده بود و پس از انقلاب نیز در ابعادی محدودتر اجراشد . اما بزرگترین اشتباه پهلوی در این بود که به دلیل سو مدیریت ، این طرح آنطور که شایسته بود، اجرا نشد و همین عامل سبب شد فوج عظیمی از روستاییان به سوی شهرهای بزرگ به ویژه تهران سرازیر شوند ، مهاجرت مردم از روستاها به تهران ، که به دلیل مشکل مالی نمی توانستند در جایی مناسب در تهران سکنی گزینند و لذا به حلبی نشینی در حاشیه تهران و یا زندگی در وضعیت بغرنج در مناطق محروم جنوب شهر روی آوردند .سبب انباشت جمعیتی کثیر شدکه امکان کنترل دولت بر آنها وجود نداشت ؛ این جمعیت که روز به روز نیز بر تعدادشان افزوده می شد، از یک سو با مشاهده رفاه بی حد و حصر شمال شهر نشینان و عیش و نوشها و بی بند و باری های آنها بر وضعیت رقت انگیز خود و خانواده شان که پیش تر به دلیل زندگی در روستا از آن بی اطلاع بودند آگاه شدند ، و از سوی دیگر آنها که این بی بند و باری ها را با اعتقادات دینی خود ناسازگار می دیدند خشمگین می کرد و کینه شدیدی از رژیم پهلوی و زر و زن اندوزان وابسته به آن ، در سینه آنها مکنون می نمود ، وسرانجام این کینه در سالهای ۵۶ و ۵۷ که مجالی فراهم شد فوران کرد و طومار رژیم پهلوی را در هم پیچید .

پس از پیروزی انقلاب ، با توجه به غلبه روحیه انقلابیون و نیز مسایلی چون جنگ تحمیلی ، اشراف زمان پهلوی و خرده بورژواهای وابسته به آنها و نیز کارمندان عالیرتبه وابسته به رژیم طاغوت ، و البته مهمتر از خود آنان فرزندان رفاه زده آنها ، مجال عرض اندام نیافتند اما پس از پایان جنگ تحمیلی ، با رویکردی که دولت سازندگی به اشرافیت داشت این قشر عرصه ای برای عرض اندام یافتند که اوج عرض اندام آنها در ماجراهایی که به بهانه حوادث کوی دانشگاه در سال ۷۸ رخ داد جلوه گر شد . که البته با تدبیر مسولان عجالتا فرو نشست ؛ اما قابل پیش بینی بود که هنوز از این ناحیه خطراتی ، چه بسا بزرگتر، انقلاب را تهدید می کند .

این پیش بینی ، پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری محقق شد و بسیاری از این اقشار بالا شهر نشین به بهانه واهی تقلب ، پایتخت کشور را دچار التهاب کردند تو گویی که اینها تنها مردم ایرانند و هر کس که اینها بدان رای دهند همان باید به قدرت برسد ، و به هیچ وجه توقع ندارند رای یک تهرانی شمیران نشین ، با رای یک تهرانی شوش و مولوی و یا شهر ری نشین و یا یک روستایی اهل کهکیلویه ارج همسنگ داشته باشد . در واقع این امر را می توان نتیجه سیاست تقسیم کشور به دو منطقه دانست : یکی تهران و دیگر شهرستانها . البته سیاست های یک سویه صدا و سیما که شبانروز به تبلیغ فرهنگ بی اصالت شمال شهر تهران می پردازد در این مساله کاملا موثر بوده است .

به هر روی آنچه مراد ما از این سخنان است این است که با توجه به حوادث متوالیی که در تهران رخ داده احتمال وقوع حوادثی نظیر اینها ، و چه بسا گسترده تر ، در آینده البته به بهانه های کاملا واهی وجود دارد ؛ پس بهتر است که مسئولان از همین حال به فکر حوادث آینده باشند .

برای اینکار سه راهکار وجود دارد یکی اینکه انقلاب اسلامی بکوشد چهره تهران را کاملا تغییر دهد و با کارهای متعدد این شهر را به وضعیتی که متناسب با ارزش های انقلاب باشد در آورد ، البته این کاری است که احتیاج به کار کارشناسی – اعم از روانشناسی و جامعه شناسی – دارد . این کار اگر چه کم هزینه است اما نمی توان انتظار تاثیرات زیادی از آن داشت .

دومین راهکاری که می توان به آن اندیشید ، کاستن از جمعیت پایتخت است .که مورد اهتمام چند تن از مسئولان دولت نیز است ، اما باید توجه داشت با توجه به انبوه امکاناتی که در شهر تهران متراکم شده است ، هیچ یک از شهروندان این شهر تمایل چندانی به خروج از این شهر ندارند ، حتی اگر کسی هم مایل باشد به دلیل اینکه ساکنین این شهر هر کدام در این شهر شغلی دارند و نیز دارای پیوند های خویشاوندی و عاطفی نیز هستند چگونه می توان توقع داشت دست از شغل و خویشاوندان خود بشویند و به شهرهای دیگر بروند آیا زمانیکه بسیاری از ادارات دولتی و غیر دولتی در تهران حضور دارند چگونه می توان توقع داشت که کارکنانش تهران را ترک کنند و به جایی بروند که شغل مشخصی نخواهند داشت ، به هر روی آنچه مشخص است این است که این طرح نشدنی است و به احتمال زیاد خود مسئولانی که این طرح را داده اند خود حاضر به ترک تهران نخواهند بود.

سومین راهکاری که وجود دارد تغییر مرکز است . در واقع به جای اینکه ما از مردم بخواهیم که از تهران بروند بهتر است که مرکز سیاسی کشور و نه مرکز اقتصادی و فرهنگی و... را از تهران ببریم . تغییر مرکز سیاسی چه بسا در بادی امر در چشم مسئولان سخت بنماید اما توجه به اینکه حتی کشورهای جهان سوم نیز به راحتی مرکز سیاسی خود را تغییر می دهند ، مانند پاکستان ، برزیل ، قزاقستان و .. ، شاید از این ترس بکاهد. به ویژه اگر توجه داشته باشیم که تهران را علاوه بر خطرات اجتماعی و فرهنگی خطر زلزله نیز تهدید می کند . در واقع مسئولان کشور باید توجه داشته باشند که تهران به مثابه مرکز سیاسی انقلاب را دو خطر تهدید می کند یکی زلزله اجتماعی – فرهنگی و یکی زلزله طبیعی . و این امر، وظیفه تاریخی و سرنوشت ساز مسئولان را ، برای انتقال مرکز سیاسی کشور ، البته نه لزوما مرکز اقتصادی و فرهنگی ، و یا دست کم مطالعه این مساله و یافتن راهکارهایی برای کاستن از خطراتی که مرکز ثقل انقلاب را تهدید می کند ، سنگین تر می کند . باشد که با کار کارشناسی دقیق از بروز اشتباهی که آیندگان حسرت آن را بخورند ، پیشگیری کرد .

رضا مهریزی

کارشناسی ارشد ایران شناسی