یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

فقر و غنا, فقیر و غنی, دوستی یا جنگ


فقر و غنا, فقیر و غنی, دوستی یا جنگ

نقدی بر سریال دارا و ندار

سالهاست که صداوسیما در ساخت فیلمها و سریال‌هایی که بتواند طبقه اجتماعی نزدیک به مردم را نشان دهد تقریبا ناموفق عمل کرده و مورد انتقاد جدی کارشناسان این حوزه قرار دارد. نمایش سریال هایی که زندگی شخصیت‌هایش در بستر خانواده های غنی، مجلل و متمول آنچنانی اتفاق می افتد، واقعیتی نیست که اکثریت مردم بتوانند نشانی از زندگی خود در آن بیابند.

اما امسال صدا و سیما سعی کرد درسریال‌های نوروزیش، انتقادات را پاسخ داده و سعی در اصلاح این موضوع نماید. با این حال در یکی از این سریال‌ها، آنچه که از قشر ضعیف جامعه نشان داده شد، تصویری ناقص از طبقه فقیر بود که بیشتر متکدیان در آن محمل توجه قرار گرفته بودند.

ظاهرا دست اندرکاران این سریال‌ (دارا و ندار)، تعریف جامع و صحیحی از فقر و طبقه فقیر را مد نظر قرار نداده اند. اینکه به بررسی لایه هایی از زندگی طبقه فقیر جامعه در رسانه ملی آن هم با زبان طنز پرداخته شود، حرکت قابل قبول و بجایی است؛ اما متاسفانه "دارا و ندار" مسعود ده‌نمکی بجای نمایش زندگی طبقه فقیر جامعه، اشتباها زندگی کولی های دوره‌گرد و حاجی فیروز‌های سیاه‌بخت را نمایش می‌دهد و گاهی کار از این هم فراتر رفته و زندگی گداها و متکدیان بجای طبقه فقیر نمایش داده می شود؛ در صورتی که آبروداری جزء لاینفک جامعه ایرانی است، شاید بخشی از خانواده های ایرانی، فقیر باشند ولی برای امرار معاش مطمئنا گدایی نمی کنند. اتفاقا طبقه فقیر از صبح تا شب کار و تلاش می کند، زحمت می کشد که بتواند زندگی آبرومندی برای خانواده خود تمهید نماید و اتفاقا این همه تلاش برای این است که دریوزگی نکند و شاید تفاوت فقیر ایرانی با فقرا در سایر کشورها نیز همین باشد!

ده‌نمکی گرچه با نگاه دردمند و عدالتخواه خود، درد تاریخی دلسوزان جامعه از فاصله طبقاتی به وجود آمده میان فقیر و غنی را به نمایش درآورده است، اما در بسیاری از سکانس ها، خواسته یا ناخواسته این دو طبقه را به نزاعی تمام عیار در مقابل یکدیگر دعوت می نماید.

ممکن است در دعواهای سیاسی و ...، با مقابل هم ایستادن این دو قشر، خواه‌نا‌خواه، نتیجه دعوا به نفع یک یا چند جناح سیاسی رقم بخورد، اما نتیجه قهری این اتفاق، زیادتر شدن فاصله ها و تنفر کاذب بیشتر دارا و ندار از یکدیگر می شود که خودبه نوعی منجر به انفکاک و اضمحلال جامعه خواهد شد.

شاید ده‌نمکی برای فرار از این امر دست به دامان کاراکتری دوست داشتنی به نام "فتل" شده باشد تا پلی گردد میان فقرا و اغنیا و صد البته این نیز خود لاجرم نیاز به یک تنبه و بیداری عارفانه‌ی ناغافل و یکهویی برای شخصیت مزبور (فتل) دارد که تم اصلی داستان را در حد متلهای قدیمی و یا حتی فیلم فارسی های خودمان، غیر قابل باور می کند.

در نقطه مقابل این سریال، ما شاهد نمایش فیلم "آواز گنجشکها " ساخته مجید مجیدی بودیم که اتفاقا در این فیلم هم به طبقه فقیر جامعه پرداخته شده است. در این فیلم دیدیم که "کریم" سرپرست خانواده برای امرار معاش خانواده اش به چه شکل زحمت می کشد؛ فقر چگونه در خانواده آنها به چشم می آید، اما وقتی که دخترش به گل‌فروشی روی می آورد، با او برخورد می نماید چرا که گرچه فقیر است اما حاضر به چنین کاری نیست.

تقابل خانواده فقیر و غنی نیز در این فیلم به خوبی نمایش داده شده است. زمانی که "کریم " سر ظهر و موقع نماز کارش را تعطیل کرد و جلوی منزل آن مرد ثروتمند نمازش را خواند، مرد غنی و خانواده اش با دیدن کریم که با نمازخواندن خود جلوی در پارکینگ، راه اتومبیل ایشان را سد کرده بود، به جای عصبانیت و اعتراض، تحت تأثیر قرار گرفتند و در اوج حرارت هوا و خستگی مرد، به وی شربت گوارا نوشانیدند.

مجیدی در این فیلم نشان داد که طبقه فقیر را خوب می شناسد و برای معرفی این طبقه نیازی به ارائه‌ی سکانس های اغراق شده و شعاری نیست و شاید دلیل موفقیت این فیلم در زمان نمایش در جشنواره فیلم فجر و حتی اکران عمومی نیز، جنس فیلم بود که به جنس مردم جامعه نزدیکتر به نظر می رسید.

مجیدی فقیری را نشان می دهد که از اغنیا بیزار نیست و غنیی را به تصویر می کشاند که از آمیختن با فقرا عار ندارد. فقیری که برای کم کردن فاصله فقر و غنا، به کار مضاعف روی می آورد و دارایی که گرچه نمی تواند همه فقرا را غنی سازد، اما با رحم و شفقت در دل خود، فقر فقیر را فهمیده به قدر وسع خویش به تیمارداری او می پردازد.

سکانس های سریال "دارا وندار" ده‌نمکی در عین اشارات گزنده‌ی اجتماعی و بعضا سیاسی در بزنگاههای مناسب و نیز در عین استفاده غیر مسؤولانه‌ از عبارات به اصطلاع آبگوشتی و بعضا مزاح‌های پرده‌در، مفاهیم مهمی چون "پاکدستی در عین فقر"، "همدلی در هنگام مصائب"، "عشق و محبت و یکرنگی" به جای "دورویی و نان به نرخ روز خوری" و نهایتا "قناعت در عین فقر" در عوض "حرص و طمع در عین غنا" را مطرح نموده است؛ لیکن آن چیز که در پرداخت این داستان از آن به شکل مشخصی دریغ شده است، غیر مستقیم گویی و پرهیز از شعار زدگی است؛ به گونه‌ای که گاه در شعار دادن، به نمایش های سمبلیک و آیینی پهلو می زند و گاه در ارائه سطحی و کودک پسند مضمون در حد همان قصه معروف "گربه های اشرافی" خودمان تنزل می یابد. لذا پرداخت داستان و شخصیت پردازی ها در آن، بی هیچ تعلیق و گرهی بسیار تخت و به شدت قابل حدس می نماید.

آنچه لازم به نظر می رسد لحاظ نمودن شرایط باور پذیری قصه ای از این دست است تا از طریق آن بتوان حقایقی اجتماعی همچون فاصله طبقاتی را به درستی و بی آنکه مخاطب آن را پس بزند مطرح نمود.



همچنین مشاهده کنید