شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مرگ تدریجی یک رؤیا


مرگ تدریجی یک رؤیا

نگاهی به سریال «ستایش» ساخته سعید سلطانی

تضاد و کشمکش فارغ از وجوه انسانی و اجتماعی اش از حیث دراماتیکی و قصه گویی نیز قابلیت های نمایش بالایی دارد و «ستایش» بر همین مبنا، تقابل و تضاد نسلی را در زمان جنگ و دهه ۶۰ روایت می کند. شاید نمونه جدیدتری که به این سوژه پرداخته سریال «فاصله» ها بوده است که تابستان امسال از شبکه سوم پخش شد. جالب اینکه خود این سوژه با واکنش های متضاد و حتی اعتراض هایی در جامعه و رسانه ها مواجه می شود که برساخته تفاوت های نسلی است.

● موقعیت تاریخی قصه

سعید سلطانی در «ستایش» سعی می کند بین دغدغه های شخصی اش درباره فرهنگ و تاریخ و روان شناسی مخاطب عام ارتباط برقرار کرده و تعادل بین روایت و درام را تضمین کند.

در ستایش در واقع شاهد طرح مسائل تاریخی و اجتماعی در زمان جنگ هستیم که در بستر یک روایت داستانی و ملزم به عناصر و مولفه های دراماتیک سعی می کند قصه اش را روایت کند تا هیچ کدام از وجوه دوگانه آن در حجم ساختاری یکدیگر هضم یا حذف نشوند. به عبارت دیگر سلطانی تلاش می کند تا جدیت و اهمیت سویه تاریخی اجتماعی داستان را با روان بودن روایت و جذابیت فرمی حفظ کرده و بین آن دو توازن منطقی برقرار کند. او فضای سنتی و کلاسیک روایت در سریال سازی را مبنای کار خود قرار می دهد. اگرچه پیدا کردن این فضا ها و بافت های قدیمی در معماری و فضای بیرونی قصه چندان دشوار نیست اما حضور و حجم پررنگ لوکیشن های سنتی در ایجاد حس و حال عاطفی- روانی داستان بی تاثیر نبوده و سلطانی با یک نگاه غریبانه و زیبا شناختی آن ها را به تصویر کشیده است. در این بستر سازی زمانی، کارگردان سعی کرده است از المانهای مختلفی در ایجاد موقعیت تاریخی قصه استفاده کند.

● زمان در روایت داستان

اساسا سلطانی به عنصر زمان و حضور حس تاریخی در روایت قصه خود علاقه زیادی دارد و این سریال نیز یک برهه زمانی دیگر ازتاریخ معاصر را بستر کار قرار می دهد. این عناصر و تمهیدات فیزیکی هم مبتنی بر شخصیت پردازی های داستان صورت گرفته و مفاهیم و معانی نهفته در قصه را بازنمایی می کند و هم سویه جامعه شناختی داشته و می توان به باز شناسی تاریخ معاصر در آن پرداخت. ضمن اینکه به ایجاد و انتقال حس نوستالوژی در تماشاگر نیز دامن می زند و با بازسازی مناسبات و بافت اجتماعی دهه ۶۰ و زمان جنگ امکان خاطره انگیزی را برای بیننده فراهم می کند.

● پسر کو ندارد نشان از پدر!

ستایش در واقع قصه دو پدر را روایت می کند به نام های «حشمت فردوس» و «محمود نادری» که نماینده نسل گذشته هستند و تمام امید و آرزویشان را در زندگی و خلق و خوی پسرانشان پی می گیرند که به زعم آنان باید ادامه دهنده همان مسیری باشند که آن ها پیموده یا به آن ها آموخته اند.

این دو بر اساس همان نگاهی که «پسر کو ندارد نشان از پدر» براین گمانند یا توقع دارند که پسرانشان همانگونه فکر و زندگی کنند که آن ها از زندگی انتظار داشتند. اما آن ها راهی و مرامی دیگر در پیش گرفته اند. راهی که اگرچه طغیان یا لجبازی با پدر نیست اما همگام و همراه با آن ها هم نیست. فرار و گریز محمد از سربازی و تلاش او برای ترک ایران نماد بارز این ستیز و دوگانگی است.

پدر امیدوار است تا پسر، تکیه گاه و افتخار و اعتبار او در همین جامعه شود اما پسر اعتبار و رویا هایش را در سرزمینی دیگر و با اندیشه ها و آرمانهای دیگر جستجو می کند. البته از حیث تاریخی، قصه در زمانی رخ می دهد که هنوز نظام اجتماعی و مناسبات نسلی در آن به اندازه امروز، پررنگ نبود و تنوع زیستی - فرهنگی دو نسل فاصله چندانی با هم نداشت.

● اختلاف بین نسل ها

اساسا نهاد خانواده و مناسبات و احترام های سنتی که فرزندان به ویژه به پدر داشتند در این قصه برجسته شده است. یک نوع قصه پدرانه و فضای مردانه را می توان در این سریال احساس کرد که بیش از هر چیز جنس بازی داریوش ارجمند به آن دامن می زند. با این حال با تصاویر متفاوتی از هر دو نسل روبرو هستیم که البته زیست- جهان مشابه و مشترکی با هم دارند. مثلا محمود و حشمت هر دو نماد مردان قدیم و پدران سنتی هستند که یکی مذهبی و دیگری معمولی تر است. یا پسران هم با بازی مهدی سلوکی و مهدی پاکدل دو تصویر از نسل جدید تر را نمایندگی می کنند. هر چند که میان دغدغه ها و جهان آن ها تفاوتهای زیادی به چشم می خورد.

شخصیت محوری این سریال اما «ستایش» خواهر مهدی است که اصلاً نام سریال هم بر اساس شخصیت او شکل گرفته است. در واقع قهرمان اصلی داستان زنی به نام ستایش است که هر چقدر داستان پیش می رود موقعیت او برجسته تر شده و به مرکز ثقل قصه بدل می شود. ستایش در یک موقعیت دشوار انسانی - عاطفی قرار گرفته که یک سوی آن برادرش قرار دارد و سوی دیگرش پدر.

از این حیث سریال ستایش را می توان در ستایش از مقام خواهر و موقعیت دشوار و شکننده او در مناسبات خانوادگی دانست. چنانکه از موقعیت قصه می توان حدس زد ستایش در ادامه قصه با چالش ها و فراز و فرودهای زیادی مواجه خواهد شد.

● یک تراژدی زنانه

جالب اینکه در دعوای دو نسل و تضادهای پدران و پسران، خواهری مثل ستایش نه می تواند طغیانگر باشد و نه همچون زنان سنتی مطیع و رام. به همین خاطر است که این قصه را باید یک تراژدی زنانه دانست که موقعیت پیچیده، دشوار و حساس یک زن را در بستر مناسبات اجتماعی به تصویر می کشد و باید منتظر بود و دید این راه دشوار زن بودن در درون یک قصه مردانه به کجا ختم می شود.

زنان همیشه در آثار سلطانی، تجربه های سختی در زندگی داشته اند و این هم نمونه ای دیگر از این واقعیت است. وی در این مجموعه با تکیه بر میزانسن و قاب بندی های ساده، سعی کرده موقعیت تاریخی قصه را در ساختار روان و جذاب برای مخاطب عام طراحی کند. موسیقی هم حجم پررنگی در این روایت دارد و وجوه ملودرام آن را پررنگ تر می کند. اما شاید موتور اصلی قصه که گرمای بیشتری به آن می دهد همان کشمکش و تعارض هایی است که هم برساخته یک واقعیت اجتماعی است و هم ریتم و ضرب آهنگ مناسبی به قصه می دهد.

سیدرضا صائمی