جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

زایش هرمنوتیک فلسفی از بطن پدیدار شناسی


زایش هرمنوتیک فلسفی از بطن پدیدار شناسی

در فضای حاکم بر اندیشه مدرن یافتن ارزشی جهانشمول و مقبولیت آن امری بود که هر دانشمند و فیلسوفی را به دنبال یافتن روشی در مبنای واحد به دنبال خود می کشاند

در فضای حاکم بر اندیشه مدرن یافتن ارزشی جهانشمول و مقبولیت آن امری بود که هر دانشمند و فیلسوفی را به دنبال یافتن روشی در مبنای واحد به دنبال خود می کشاند. غالب آنان به یک روش اولیه پایبند بودند که از آن به وحدت روش تعبیر می شود، منجمله دکارت و هوسرل. در سودای یافتن چیستی و چگونه به بار نشستن فهم، رجعت اندیشه به هرمنوتیک که بازمانده از فضای تاویل و تفسیر متون مقدس بود در اتحادی با فضای دنیای مدرن برای فیلسوفانی همچون شلایرماخر و دیلتای شرایطی را محقق کرد تا برای کشف ماهیت به دنبال یافتن روشی از برای به بار نشستن فهم باشند. ظهور اندیشه پست مدرن فضا را از حیطه انحصاری وحدت روش و ارزش های جهانشمول به سوی ارزشی محلی سوق داد و بستری برای فیلسوفان انقلابی فراهم آورد تا شاید تابوی مطلق اوامر به باد انتقاد کشیده شود. هایدگر با انتقاد از پیشینیان در میدان چراهای فهم از روشی واحد فاصله گرفت و در پی یافتن ماهیت آن دست به فهمیدن خود فهم زد. در استحاله این رویکرد او هرمنوتیک فلسفی را بنیان نهاد تا با القای تابعی تحت حاکمیت وجودگرایی، همه عناصر و فاکتورها را منوط و مشروط به آدمی پندارد و مولفه های فهم را تابعی از هستن انسان اعلام دارد.

اندیشه هایدگر برای تدوین آرایی در قالب هرمنوتیک فلسفی یا غیرروشی ریشه در همان فضایی دارد که وی انقلابی در رگ های آن تزریق کرد. برای باز شناسی تاریخ اندیشه مزبور، لازم است آرای هوسرل، پیر و مرشد هایدگر را در زمینه پدیدارشناسی بررسی کنیم. ما در این نوشتار سعی داریم چگونگی به بار نشستن چنین مکتب و دانشی را در فضایی از تاریخ معاصر فلسفه غرب نظاره گر باشیم که ریشه این پندار را از برای نکوهش روش واحد و مبنایی در ابنای همین نکوهش در رویکردی گوناگون با نمایشی شورانگیز در فضای دیروز ناظر باشیم.

ادموند هوسرل در فضای حاکم دنیای مدرن با پدیدارشناسی قصد در یافتن حقیقت داشت. او پدیدارشناسی را روشی واحد پنداشت و قبول تکثر روشی را امری مغلوب و باطل قلمداد می کرد. تعبیر پدیدار شناسان از پدیدار شناسی به حوزه گشایش و اخذ و ادراک ماقبل مفهومی پدیدارها بازمی گردد. هوسرل با تفکر در راستای دید قرار دادن و کارکرد و رویکرد آگاهی در جایگاه سوبژکتیویته به این حوزه روی آورد تا پدیدارشناسی را روشی برای تاویل و تفسیر عالم حیات تصور کرد و البته روشی صرفاً واحد و یکتا. از دیدگاه او نمود رقص پدیدارشناسی بر حیطه فهم و توصیف پدیدارها و نیز علم بر تجربه گری هر پدیدار خاص ملموس است. از این رو وی متصور بود عقلانیت انسان امری قطعی است و هدف و غایت آن نیز قابل بررسی است لذا تنها، روش رسیدن به آن مشخص نیست. او ماهیت و نوع این روش را از آنً پدیدار شناسی دانست. هوسرل این دانش را روشی واحد پنداشت که با رویکرد آگاهی و جایگاه فعلیت ذهن استعلایی به حوزه پیش فهم ها می رسد که البته در این بین پررنگ ترین اندیشه متعلق به آگاهی آدمی است.

مارتین هایدگر جوانی که در پی تبیین اندیشه نوپایی بود متاثر از پیر و مرشد خود هوسرل، دست به فلسفیدن در فضایی بکر و تازه زد تا با پدیدار شناسی هوسرل کلیدهای اولیه را برای ارائه و اعتباربخشی به هرمنوتیک فلسفی خود کسب کند در حالی که هرگز پدیدارشناسی را به عنوان یک دانش فلسفی نپذیرفت. لذا بسیاری از اندیشه های ابتدایی هایدگر در مفاهیم و آثار هوسرل ریشه دارند که در واقع هوسرل مبدایی بر اندیشه او شد اما به ادعایی از او فراتر می رود.

او پدیدارشناسی را در منشور ذوابعاد فلسفه در یک راستای به خصوصی متصور نشد و از پدیدارشناسی نیز به عنوان یکی از امکانات در دست دازاین نام برد؛یک امکانی که تا به امروز وجود داشته و شرایط را برای فضاهای اندیشه مهیا می کند تا به سمت ابژه ها و چیزها در حرکت باشد. از این رو به رغم زنگ شروعی که با هوسرل نواخته شد اما طنین این ماوا چندی بیش طول نکشید و وی با آغاز تدریس دانشگاهی اش مخالفت خود را با هوسرل ابراز کرد. موضع اشتراکی او با هوسرل به صورت صرف در مورد برخی از مبانی پدیدارشناسی بود که در طول نوشتار به آن خواهیم پرداخت.

سیر پدیدارشناختی هوسرل و هایدگر در نموداری متوازن و منطبق بر هم در حرکت است که در نقطه عطفی،منحنی اندیشه های حاکم در بستر تفاوت ها و رویکردها از هم دور می شوند. لذا بررسی همراهی هایدگر با هوسرل و سپس مقبولیت مشروط هایدگر از اندیشه هوسرل و در پیوست با نقطه عطف و دورشدگی به سوی اهداف استحاله برانگیز، در رویکرد و کاربردی متفاوت از بسترسازی بنیادین ملموس است. هایدگر در محیط اندیشه پدیدار شناسی هوسرل متوجه شد او فارغ از یک یقین معین و مقرراتی برای پایه فهم است و در حیطه اندیشه او با چنان روشی فلسفی روبه رو است که این امکان را برای فلسفه اش فراهم می آورد تا تجربه های مختلف را در کنار هم قرار دهد.

مسیر همراهی هایدگر با هوسرل هرچند کوتاه بود اما آغاز اندیشه هایدگر شد. هوسرل عمیقاً بر شهود تاکید ورزید و به اعتقادی، جهان را از سکوت و درجا زدن در وادی حکم ها و شرط های منطقی نجات داد که هایدگر از فضای ایجابی هوسرل توانست به وجود و زمان برسد. در واقع هوسرل کلیدهای راهگشایی اولیه را به او داد اما بعد ها خود دست به کلیدگشایی زد. از این رو نقش بنیادین هوسرل در رشد و تکامل فلسفه هایدگر مشهود است. تاکید هوسرل بر پیگیری شک آوری دکارتی، مفهوم فلسفه نکته سنج و باریک بین را منوط و مشروط به جدایی و رهایی از کلیه پیش فرض ها دانست فلذا هیچ چیز از همه چیز را مبرا از نقص و در عین حال کامل ندانست. به زعم هوسرل درون آدمی موکد بر ادراک جهان بیرونی است و پی در پی آگاه از چیزی. هایدگر از فلسفه هوسرل این نکته را پذیرفت که هر اظهارنظر و نظریه علمی و متافیزیکی را باید کنار بگذاریم و سپس دست به فلسفیدن بزنیم در واقع همان سخن معروف هوسرل؛ بازگشت به سمت و سوی خود چیزها.

برای نمونه در تحلیل مفهوم زیبایی آرای افلاطون و کانت و همه پیشینیان را کنار گذاشته و نمایش ابژه را در قبال خودمان بسنجیم. به زعم هوسرل برای آنکه پرسش از چیستی و چرایی وجود چیزی ممکن شود، باید توجه را متمرکز بر نمایش و نشان دادن آن چیز برای خودمان کنیم و توجه کنیم به چه شکل خود را نشان می دهد و ما چگونه تجربه گر آن هستیم چراکه تمامی کنش های آگاهانه در فضای ابژه ها و چیزهایی است که خود را به ما نشان می دهد. هوسرل در پی اهداف خود که برای تمامیت دهی و آیین بندی بنیادی حقیقت بود، رویکرد اساسی خود را به سوی چیزهایی که خود را می نمایاند نیت مند خواند. بابک احمدی در کتاب هایدگر و پرسش های بنیادین مثالی نقل می کند به این شرح که من وارد اتاقی می شوم که از پیش انتظار وجود میزی را دارم. ادراک حسی متعلق به آن میز دیدن و لمس کردن آن است اما آنچه در وهله اول درک می کنم نه تمامی میز، بلکه سطحی از آن است که مثلاً در روشنایی که در طرف رو به من قرار دارد، دیده می شود. پس در نگاه اول فقط رویه یی از آن را می بینم، اما می دانم وجوه دیگری نیز وجود دارد. نیت من استعلا را موجب می شود. ادراک حسی من در مورد میز به صورتی است که من آگاه می شوم این میز دارای سه بعد طول و عرض و ارتفاع است و چه کاربردی دارد و در چه وضعی است.

لذا نیت مندی، فضای اصلی و بنیادی تجربه گری است. به زعم هوسرل ارتباطی که آدمی با هستی برقرار می کند از سر نیت مندی است که در واقع برای مقصود ذهنی اعمال می شود. از این رو در فضای اندیشه هوسرل نیت مندی موجبات شناسایی چیزی را ایجاد می کند. پس هوسرل لاجرم نتیجه یی را ملموس می دارد که به دلیل داشتن نیت از چیزها فهمی از هستی نصیب مان می شود. هایدگر با این ادعای هوسرل در فضای کاملاً مشروط هم عقیده بود. از همین جا است که مبانی دور شدن هایدگر از بنیانگذار پدیدارشناسی فراهم می شود.

در مکتب اندیشه یی هوسرل حقیقت در رکاب روشی واحد در ساختاری مشهود پنهان است. هایدگر با حضور در بنیان پلورالیسم روشی با هوسرل مخالفت کرد و فضای حاکم بر اندیشه او را مشروط دانست. او بر این عقیده بود که شهود به صرف نمی تواند تعیین کننده باشد چراکه همواره در بطن دنیایی فعالیت می کند که حوزه علمی مقدم بر حقیقت است. از این رو به گمان او مفهوم نیت مندی فضایی مکفی برای تفهیم ماهیت و چرایی حقیقت نیست.

اما نقطه عطف و دورشدگی هایدگر از هوسرل کجا بود؟ هایدگر تنها این فضا از هوسرل را پذیرفت که آدمی با هستی و چیزها به صورت نیت مند رابطه دارد یعنی به آنها سوگیری و جهت گیری پیشین آن واقع را دارد و نیز قبول کرد ما براساس معناها جهت گیری می کنیم اما هرگز نپذیرفت معنا و مفهوم به صرف محصول عملکرد درونی ذهن است. این مبنا نقطه عطف دور شدن شاگرد از مرشد خود شد.

از فضایی که هوسرل بنا نهاد و با بازگشت پدیدارها به آگاهی، مقدمات و شرایط حصول پیش فهم ها به دست می آمد در حالی که هایدگر هستن دازاین را مقدم و ارجح بر آگاهی او قلمداد می کرد. به زعم هایدگر تمام پدیده ها دارای ماهیتی آشکار کننده هستند و در ارتباط و تکاپویی تنگاتنگ با هستن دازاین دست به انکشاف و گشایش می زند. از این رو پدیدارشناسی برای هایدگر همواره بیان نظامی است که نشانگر یک هادی است. لذا نیت مندی مشروط و هستن دازاین در قبال نیت مندی صرف و آگاهی دازاین مسیر حرکت منطبق بر هم آن دو را از هم دور کرد.

برای هوسرل رویکرد پدیدارشناسی برای بازگرداندن همه چیزها و پدیدارها به سمت آگاهی برای به بار نشستن و دست یافتن به پیش فهم ها بود حال آنکه با ورود به فضای هایدگر با رویکرد و کاربردی مواجه هستیم که به عمق اهمیت و محوریت بخشی هوسرل نیست. به زعم هایدگر پدیدار شناسی مضمون به خصوصی ندارد، بلکه فقط فضا و امکانی را فراهم می کند که ما هستی را فرا خوانیم نه اینکه به صرف در فراخوان مولفه ها و مشخصه های هستندگان سر کنیم.

در واقع پدیدارشناسی برای هایدگر بانی امکانی است که به چیزها و پدیدارها داده می شود تا خود را از طریق خود نمایان کند. کاملاً ادراک مشترکی از روشی که خود را برای خود نشان می دهد.

نمودار متوازن فاصله گرفتن پدیدار شناسی ابزاری صرف با شیب پدیدارشناسی برای موضوع و ابژه در اندیشه هوسرل، با شیب پدیدارشناسی دازاین و مشخص ساختن ماهیت وجودی او در مکتب هایدگر به سوی اهدافی دیگر از یکدیگر در جلورفتی بود که مبانی هرمنوتیک فلسفی را برای هایدگر ارزانی داشت.

اهداف هایدگر با هوسرل در بهره از پدیدار شناسی تفاوتی بنیادین پیدا کرده بود. هایدگر از فضای رهایی که پدیدارشناسی با خود به ارمغان می آورد استقبال کرد تا موجبی باشد برای نجات و رهایی از فضای نا مناسب و مطلق گویی اوامر علمی و نظری. اما هرگز پدیدارشناسی را به مثابه دانشی متصور نشد که جایگزینی بر همه آنها شود.

لذا برای هوسرل پدیدارشناسی روشی شد که پیشاکش پدیدارها را ارائه کند و بطن نیت مندی استنباط از پدیدارها و باورها را ایجاد کند. اما از نظر هایدگر پدیدارشناسی روشی شد برای شک آوری نوینی در قبال کوه عظیم نظریه های علمی و فلسفی پیشین و شرکت در امری که هرگز نمایش و گشایشی کامل از خود نخواهد داشت لذا پدیدارشناسی به مفهوم امکانی خواهد بود که چیزی برای نشان دادن خود درست بر خطوطی حرکت کند که خود را بنمایاند. گستره بستر این فضای تالیفی از پدیدار شناسی شاید به پهنایی باشد که از زمان جدایی فلسفه شاگرد از استاد باز هم توانایی دربرگیری هر دو را دارد. اما نکته در اینجاست که با ایجاد چنین فضایی دانش پدیدار شناسی را تا سرحد یک استیناف تقلیل داده ایم و مفهومی شاید ابزارپندارانه پدید آورده ایم.

اما ماهیت دیدگاه متفاوت ابزاری پدیدارشناسی و روش های رویکرد به آن در استحاله خود پدیدارشناسی موجبات زایش بطنی را فراهم کرد، تا مبانی هرمنوتیک فلسفی برای تبیین دیرینه ترین پرسش بشر از برای چیستی فهم پدید آید. رجحان توصیف پدیدارها در قبال توضیح مطلق، حاصله یی بر ادراک هستی است که در مقبولیت تاریخ دانش آدمی، ترکیبی از فضای ملموس وصف و توجیه، بستر پرده دری از حجاب ظلمت را - البته شاید - بر مسلک آدمی در حلقه های زنجیروار تاریخ از دیروز تا به امروز و فردا مهیا سازد.

سهند ستاری