جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
دل خاستگاه خداوند است
من دروغ میگویم پدر! مثل تمام شاعران خیالبافی که پیراهن تنهاییشان را در باد قصیده کردند، ولی از پرواز دستهجمعی کبوترانی سرودند که افق پروازشان از تاریکی چاه تا روشنایی ماه است. شاعرانی که دستهای پینهبسته تو را از تبار خورشید دانستند، ولی در سایه تو دلی گرم نکردند و تو را زیبا نسرودند.
من دروغ میگویم مادر! مثل تمام کسانی که سایهای سرد تمام زندگیشان را به سکوت رسانده بود، ولی از گرمی آفتاب دم میزدند و خود را در دو قدمی «ظهراظهر» تابستان میدیدند. آنان که آب ندیده شناگر ماهری بودند و دریا نرفته بادبان میافراشتند و از هول امواج به پتو پناه برده بودند، ولی همیشه از غواصی مروارید خاطرهها داشتند.
من دروغ میگویم! مثل تمام پرندگانی که در قفس متولد میشوند، در قفس تخم میگذارند، در قفس میمیرند، ولی حکایت بالزدنهایشان در جوار خورشید و همسایگی با ابرها و گستردگی آسمان شنیدنی است.
من دروغ میگویم! درست مثل خودم که چشمبسته آرزوی فردا داشتم و پشت چین پلک پایین خودم گیسو سپید کردم و پیرنشده مُردم.
من دروغ میگویم! درست مثل تو برادر ناتنیام، مثل تو همسایه شمالی یا پایینی من که تشنهترین هستید به دیدارم، ولی هر بار بدرقه راهم میکنید که: «بری که برنگردی».
من دروغ میگویم و این درد کمی نیست. کاش دیوانه بودم که توان دروغگفتن نداشتم. و درست گفتهاند که جهان به خاطر دیوانگان برپاست. کاش کودک بودم که دروغگفتن را یاد نگرفته بودم و این حکایت در مورد من صدق میکرد که: «حرف قرص را از بچه بپرس».
من دروغ میگویم و درستی این جمله هزار بار شکستگیهای مرا تکرار میکند درست مثل آینههای چروکی که دیدن من را دوره میکند در ایوانی گیج و مدور، با دیوارهایی که گوشه ندارند.
من دروغ میگویم! چون لذت راستی در زیر دندانم مزه نکرده است، چون در جادهای درست ندویدهام، چون همسفرانی داشتهام که ناخواسته و ندانسته راستی و درستی را از من دریغ کردهاند و مشفقانه جز سرازیری بیدهای مجنون و خمیدگی درختان سنجد چشماندازی برایم نداشتهاند.
من پاکتر از برف آمدم با دستانی که از بهار لبریز بود. آمدم با دلی که خدا در آن آیهآیه تلاوت میشد و زلالی، چشمهچشمه مرا با خود میبرد. اما کمکم غبار دروغ. آینههای درونم را به انزوا کشیدند و شدم آنچه پیشروی شماست.
بگذار از دیوانگان که به خود نزدیکترینند بپرسم تو کیستی؟ عاقلان دروغ میگویند و متاسفانه دروغ یکی از حقیقتهایی است که واقعیت دارد.
به دلم که برمیگردم به بارانهای نباریدهای میرسم که امانت پیش من مانده است از ازل و در انتظار بهاری ابدی کپک زدهاند. به دلم که برمیگردم به درختانی میرسم که جوانمرگ نشدهاند و گلهایی را میبینیم که بادهای هراسان از همسفری با آنها بازماندهاند.
به دلم که برمیگردم هزار خورشید طلوعنکرده منتظرند تا از لبهایم تلاوت شوند، چرا که دل خاستگاه خداوند است.
علی بارانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست