یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

پرنده افسون شده


پرنده افسون شده

نگاهی به نمایش ”مرغ دریایی” نوشته ”آنتوان چخوف” و کارگردانی ”محمدحسن معجونی”

"مرغ دریایی"بدون شک در بین همه نمایشنامه‌های آنتوان چخوف یک اثر یگانه است؛ نخست از آن جهت که این نمایشنامه‌نویس را بعد از داستان‌های کوتاه و چند نمایشنامه کم اهمیت‌تر به عنوان یک نمایشنامه‌نویس قدرتمند و عمیق مطرح می‌کند و دوم به خاطر اینکه بیش از همه آثار چخوف زندگی شخصی او و مواضعش درباره ادبیات و هنر و نیز درک پیچیده او درباره زیستن را مطرح می‌کند.

نمایشنامه شاید بیش از هر چیز به واسطه شبکه پیچیده و تلخ ارتباطی که بین شخصیت‌هایش ترسیم می‌کند، عمیق و مهم جلوه کند. یک خانه ییلاقی، مرکز شکل‌گیری این شبکه عجیب ارتباطی است که بر مبنای کمی عاشقانه شکل می‌گیرد و در آن هیچ رابطه‌ای کامل نمی‌شود. همه شخصیت‌های داستان عاشق یکدیگر هستند؛ اما هیچ عشق دو طرفه و کاملی میان هیچ زوجی از آنها وجود ندارد؛ ترپلف عاشق نیناست، نینا عاشق تریگورین است، ماشا عاشق‌ ترپلف است و مدودنکو عاشق ماشا ست، آرکادنیا عاشق تریگورین است و پولینا عاشق دکتر و... تمام این عشق‌ها یک طرفه است. در واقع همه آدم‌ها در ویلای ییلاقی و در طول مدت روایت داستان مرغ دریایی با هم هستند در آتش عشق دست نیافتنی و آرزوهای ناممکن ارتباطی‌شان می‌سوزند. این عشق و سرانجام ناگریز آدم‌ها در رسیدن به ارتباط و زندگی مورد انتظار همان موضوعی است که به ژرف ساخت و محتوای عمیق مورد نظر چخوف در این نمایشنامه منجر می‌شوند.

شاید یکی از مهم‌ترین رویکردهای کاربردی در تحلیل نمایشنامه که می‌تواند شیوه درست و مطلوب اجرا را به دنبال داشته باشد، درک همین برداشت از زندگی و تنهایی آدم‌ها و ارتباط‌های یک سویه و ناقص در جریان کامل روایت نمایشنامه باشد. چخوف زمانی که مشغول نوشتن مرغ دریایی است درباره آن برای یکی از دوستانش می‌نویسد: «سخنان بسیاری درباره ادبیات. بازی در آن کم است. خروارها عشق.»

بنابراین انتظار می‌رود که عدم شکل‌گیری ارتباط، دیوارها و مدهای متعدد و بسیار در میان گفت‌وگوها و خواسته‌ها و خواهش‌ها، تنهایی‌های مداوم و سرمای حاکم بر روند زندگی و روایت داستان مهم‌ترین چیزهایی باشند که در اجرای مرغ دریایی به عنوان یک اصل مهم در ایجاد فضا و حتی اتمسفر و روح غایی حاکم بر اثر مورد پرداخت قرار بگیرند.

آنگونه که از اجرای محمدحسن معجونی به نظر می‌رسد نیز، همین رویکرد به عنوان یک کارکرد حاصل از تحلیل متن در اجرا است که مورد اهمیت قرار گرفته است. نگاهی کوتاه به کارنامه آثار معجونی و نمایش‌هایی که با رویکردی خلاقانه و متکی بر قواعد و اصول ساختاری و محتوایی تئاتر کارگردانی می‌شود نیز چنین برداشتی را به وجود می‌آورد و مخاطب را نسبت به تحلیل درست او و گروه اجرایی‌اش از متن و اجرای مطلوب اثر متوقع می‌کند.

اما "مرغ دریایی" محمدحسن معجونی برخلاف آنچه که انتظار می‌رود در پرداخت و اجرا موفق به نظر نمی‌رسد. تلاش برای ایجاد ارتباط و دستیابی به نیاز مهمی به نام عشق مسئله مهمی است که در وهله نخست شبکه ارتباط میان شخصیت‌های نمایش را تشکیل می‌دهد. اما همان‌گونه که ذکر شد این تلاش به نتیجه نمی‌رسد و همه روابط یک سویه و یاس‌آور هستند. اما در عین حال روح حاکم بر روابط و جریان ارتباطی که میان شخصیت‌ها اتفاق می‌افتد، یک زندگی کامل اما یاس‌آور و داستان و روایتی کامل و هدفمند را تشکیل می‌دهد.

در نمایش معجونی روابط یک سویه و یاس حاکم بر زندگی شخصیت‌ها کاملاً مکانیکی و در ظاهر پوسته رویین آن به اجرا گذاشته‌ شده‌اند. شخصیت‌ها در این نمایش در مقابل هم قرار می‌گیرند اما به جای آنکه در تلاش برای ایجاد ارتباط، باورها و دیوارها مواجه شوند، هرکدام از پیش دیوارها و سدها را با خودشان حمل می‌کنند و در مقابل‌شان قرار می‌دهند.

به همین دلیل است که شکست ارتباط در قالب یک سیستم ارتباطی مستقل و خاص در مرغ دریایی شکل نمی‌گیرد و نمایش معجونی از همان دقایق نخست اجرایش بی‌روح و مکانیکی نشان می‌دهد.

معجونی که پیش‌تر به عنوان یک کارگردان خوش ذوق و خلاق در اجرای نمایشنامه‌های نئوکلاسیکی مثل آثار شکسپیر و یا در اجرای چخوف (نمایش قبلی معجونی) کاملاً موفق نشان داده بود، این بار در اجرای مرغ دریایی ظاهراً تلاش زیادی برای خلق فضای مورد نیاز داستان انجام نداده است.

شاید بهتر بود همچنانکه خود چخوف در مورد نمایشنامه‌اش می‌گوید، بیش از شکل و عناصر و مؤلفه‌های اجرایی ساختار، تمرکز اصلی بر مفهوم خلق اتمسفر و فضای اجرایی براساس مفهوم و معنای تماتیک اثر قرار می‌‌گرفت.

”روابط در مرغ دریایی بسیار مهم‌تر از خود شخصیت‌ها هستند. در واقع خود شبکه ارتباطی میان اشخاص و نوع حضور آن‌ها در روایت‌ ماجراهایی که براساس این ارتباطات شکل می‌گیرد برای شناساندن و معرفی شخصیت‌هایشان کافی به نظر می‌رسد.“

اما موضوع زندگی و عشق که از محوری‌ترین مفاهیم نمایشنامه چخوف هستند، آنچنان که باید در جزء جزء روایت داستان و در هر ذره‌ از جزئیات رابطه میان شخصیت‌ها جاری باشند در نمایش معجونی مورد اهمیت و توجه قرار نگرفته‌اند. معجونی ظاهراً آنچنان درگیر پردازش و در اولویت‌ قرار دادن رابطه مثلث عشقی ترپلف، نینا ـ تریگورین بوده که سایر روابط و دیگر شخصیت‌ها در سایه این ارتباط به اجرا گذاشته شده است. این در حالی است که بدون شک حتی کوچک‌ترین و به ظاهر کم اهمیت‌ترین رابطه میان هر دو شخصیت از جهتی تفسیر دیگرگونه همان رابطه مهم میان نینا و ترپلف است و از جهت دیگر مجموعه همه ارتباط‌های به ظاهر جزئی و کم‌اهمیت میان فرعی‌ترین شخصیت‌هاست که فضا و اتمسفر نمایش را شکل می‌دهد و روح غایی حاکم بودند را منطبق با خواست گروه اجرایی و مقتضیات و مختصات ماجرا و موضوع امکان‌پذیر و بر کلیت اجرا جاری می‌سازد. اما شاید یکی از کاستی‌های مرغ دریایی معجونی به اولویت دادن بیش از اندازه به شخصیت‌ها و روابط میان آن‌ها مربوط باشد. همچنانکه مثلاً تمایل عاشقانه پولینا آندره یونا به دکتر دورن کاملاً در پس تیپ‌سازی غیرضروری این زن پنهان شده و در نتیجه بخشی از کلیت ضروری مرتبط با فضای حاکم بر اجرا حذف شده است.

نکته دیگر آنکه، روابط در مرغ دریایی بسیار مهم‌تر از خود شخصیت‌ها هستند. در واقع خود شبکه ارتباطی میان اشخاص و نوع حضور آن‌ها در روایت‌ ماجراهایی که براساس این ارتباطات شکل می‌گیرد برای شناساندن و معرفی شخصیت‌هایشان کافی به نظر می‌رسد. بنابراین بهتر است که روابط شخصیت‌ها را بشناسانند تا اینکه شخصیت‌ها خودشان را بر حوزه شناخت تحمیل کنند یا حتی از این بدتر بازیگران در بازسازی و ارائه نقش هر یک از شخصیت درگیر اغراق یا بازسازی برجسته‌سازی مختصات نقش شوند. مثلاً آنچنان که داوود پژمان‌فر و نفیسه زارع علیرغم همه شایستگی‌هایی که در بازیگری دارند به برجسته‌سازی خصوصیت‌های شخصیت مدوونکو و ماشا اصرار می‌ورزند.

شاید بهتر بود که پیش از هر چیز حوزه تمرکز و پردازش اولویت‌ها در پردازش اجرا مورد توجه قرار گیرد. ضمن اینکه کار طبق آنچه در بروشور آمده حتی دراماتورژی هم شده است. یکی از سوالاتی که همواره در مورد نمایشنامه مرغ دریایی چخوف مطرح بوده به عنوان نمایشنامه و تفسیر و تحلیل آن در داستان اختصاص داشته است. آیا واقعاً در پاسخ به اینکه مرغ دریایی عنوان نمایشنامه و مرغی که توسط ترپلف از سر بطالت و بیکاری در اوج شکار می‌شود استعاره‌ای از کدام شخصیت است؟ به سرعت می‌توان بر نام نینا انگشت گذاشت، چون او نامه‌هایش را در پایان به عنوان مرغ دریایی امضاء می‌کرده است؟! یا چون داستان کوتاه تریگورین و دختر زیبای کنار دریاچه‌ای افسونگر بلافاصله بعد از دیدن مرغ دریایی شکار شده مطرح می‌شود؟

آیا ترپلف، آرکادینا، دکتر، تریگورین و حتی ماشا و دیگران نمی‌توانند تفسیری از ماجرای شکار مرغ دریایی در زندگی‌هایشان باشند.

واقعیت این است که با تطابق، بررسی و جستجوی نشانه‌ها حتی می‌توان اثبات کرد که خود ترپلف بیشتر از نینا به آن مرغ دریایی شکار شده ناگزیر و بیچاره شباهت دارد. همه آدم‌های نمایش به نوعی می‌توانند حامل تراژدی تلخ مرغ دریایی شکار شده باشند. پایان یافته، مایوس و ناگزیر! اما در نمایش معجونی این سرنوشت ظاهراً بیشتر و ترجیحاً برای نینا رغم خورده و سایر آدم‌ها متأثر از حضور قدرتمند و پرداخت پر رنگ حضور او به حاشیه رفته‌اند. ضمن اینکه حضور موفق سوگل قلاتیان و بازی هوشمندانه و تقریباً کاملش هم این حضور برجسته و پر رنگ را بیشتر به چشم می‌آورد. قلاتیان و تا اندازه‌ای اشکان جنابی تنها بازیگرانی هستند که با تحلیل درست به ارائه نقش‌هایشان در اجرا پرداخته‌اند.

قلاتیان در نقش نینا تنها بازیگر نمایش است که جزئیات نقش‌اش را درک کرده و ظرافت‌های آن را در لحظات نابی از حضورش در صحنه به نمایش می‌گذارد. او به دقت مشخصات نقش را شناسایی کرده و هرکدام از این مشخصه‌ها را در جای خود به کار می‌گیرد. اغراق و خودنمایی (مثلاً آنطور که آوا شریفی و داوود پژمان‌فر و حتی در برخی مقاطع اشکان جنابی و دیگر بازیگران در بازی‌شان دارند) در بازی قلاتیان وجود ندارد و در مجموع تصویر درستی از نینا را (البته در اولویت غیرمنطقی نسبت به سایر شخصیت‌ها) به اجرا می‌گذارد.

اشکان جنابی هم تقریباً به چنین هدفی در ارائه نقش نزدیک شده است. منتها در برخی فصول در تحلیل و اجرا نقش پیچیده و ترسیم زندگی تلخ و ناگزیر تریگورین دچار کاستی‌هایی شده و این شخصیت را تا اندازه‌ای تخت و ساده بازی می‌کند.

دیگر آنکه نمایش در حوزه طراحی صحنه هم هیچ‌گاه بر ظرفیت‌های اجرایش نیفزوده است. میزانسن‌ها به تبعیت از این طراحی صحنه محدود شده‌اند و بر روی خطوط عرضی چیده شده‌اند و در نتیجه ریتم و تمپوی اجرا را کند کرده‌اند. استفاده از ویدئو تصاویر به شکل سطحی هم نه تنها کمکی به فضاسازی در اجرا نکرده بلکه به یک نقطه ضعف آن هم در اثری که توقع زیادی از آن می‌رود و در کارنامه هنرمندی که با آثار قابل توجهی او را می‌شناسیم، تبدیل شده است.

مهدی نصیری