جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به نمایش ”سه جلد” نوشته و کارگردانی رسول نقوی


نگاهی به نمایش ”سه جلد” نوشته و کارگردانی رسول نقوی

نمایش های رسول نقوی به ویژه آن دسته از آثار او که پیش از سه جلد به روی صحنه رفته اند به واسطه چند ویژگی مهم, آثار موفق و خوبی بوده اند

نمایش‌های "رسول نقوی" به ویژه آن دسته از آثار او که پیش از "سه جلد" به روی صحنه رفته‌اند- به واسطه چند ویژگی مهم، آثار موفق و خوبی بوده‌اند.

نخستین ویژگی همه نمایش‌های این نمایشنامه نویس و کارگردان سادگی و ملموس بودن فضای ایرانی آن‌هاست؛ در این نمایش‌ها مخاطب با فضایی کاملا اجتماعی و خانوادگی مواجه است که روابط و مناسبات زندگی شخصیت‌ها باور پذیر و به دوراز ابهام هستند. ویژگی دیگری که می‌توان آن را در آثار نقوی سراغ گرفت‌ مقید بودن به داستان و قصه در حوزه پردازش متن است، اگر چه این داستان پردازی در "سه جلد" کمتر شبیه به اهمیت و جایگاه داستان در دیگر نمایش‌های اوست.

اما ویژگی مهم دیگری که تا به حال نمایش‌های نقوی را از اسارت تکرار و سقوط به ورطه سادگی نزدیک به سطحی نگری رهانیده، تنوع در چینش مولفه‌های ساختار در عین اصولی بودن چارچوب ساختاری متن است. نقوی در نمایش‌هایی که پیش از "سه جلد" به روی صحنه برده است، بخشی از کارکردهای دراماتیک را وارد حوزه ساختار متن، ساختار روایت و فرم اجرایی کرده و با همین ترفند توانسته کارهایش را موفق و جذاب به اجرا بگذارد.

و در کنار همه این ویژگی‌های مثبت باید اعتراف کرد که "سه جلد" می‌تواند هشداری برای رسول نقدی باشد، چرا که بررسی کارنامه کارگردانی‌اش در سال‌های اخیر نموداری از تکرار در حوزه انتخاب داستان و فضاهای نمایشی را نشان می‌دهد و اگر این تکرار در آینده نیز بخواهد ادامه پیداکند مسلما ویژگی‌های مثبت کار این نمایشنامه نویس و کارگردان جوان را به گونه‌ای منفی تحت تاثیر قرار خواهد داد.

اجازه دهید بحث پیرامون "سه جلد" را بعد از این مقدمات، با اشاره به ساختار روایت در نمایش قبلی نقوی "لب خط" آغاز کنم؛ نقوی در "لب خط" از برهم ریختن توالی زمانی و انطباق و تداخل برخی فواصل زمانی موقعیت‌ها به عنوان یک رویکرد تنوع گرا و جذاب استفاده کرده بود و اتفاقا همین ترفند کار ویژه‌های دراماتیک را از داستان به روایت ساختار انتقال داده بود.

اما در "سه جلد" به وضوح می‌توان مشاهده کرد که بیشترین انرژی در پرداخت روایت صرف، تعریف همزمان دو طرح داستانی مرتبط و ایجاد جذابیت و تعلیق داستانی در پیشرفت موازی این دو داستان شده است. در واقع نقوی با این شگرد و با طرح سوال در حوزه مناسبات و رویدادها و روابط داستان خواسته تا به جذابیت و ارتباطی دیگر گونه و متفاوت دامن بزند.

معرفی و ایجاد شناخت مبهم و دشوار شخصیت‌ها در چهار قسمت صحنه در ابتدای نمایش و با توجه به ناآشنا بودن فضا و داستان و اشخاص، نخستین پرسش‌ها و کنجکاوی‌ها را در ذهن مخاطب "سه جلد" ایجاد می‌کند. در ادامه نیز ناشناس بودن دختر (سارا)، رابطه او با عماد و روایت داستان بهاره و هاتف در گذشته این چالش‌ها و کنجکاوی‌ها را شدت می‌بخشند و تقویت می‌کند.

اما ضعف این نمایش رسول نقوی در مقایسه با سایر کارهای او در این است که، در پرداخت ساختار داستان و چینش و تقسیم درگیری‌ها و اطلاعات را داشته‌های نمایش زیاد دقت به خرج نداده است.

بنابراین داستان در مقاطع و بخش‌هایی به شدت مخاطب را جذب می‌کند و در فصلهای دیگر چیز زیادی برای درگیر کردن و همراه ساختن تماشاگرش ندارد. شاید مهمترین دلیل این آسیب، ضعف ارتباط میان روابط گذشته (هاتف و بهاره) با رابطه سارا و عماد (امروز) باشد!

همه آنچه که به عنوان گره گشایی پایانی باید جذابیت‌های داستان "سه جلد" را به اوج برساند، خویشاوندی سارا و عماد و کشف رابطه آن‌ها با پدر و مادرشان (بهاره و هاتف) است؛ اما این مسئله تقریبا از اواسط داستان با اطلاع از بی نشان بودن مادر و پدر سارا و صحبت‌های عزیز درباره بهاره و هاتف و انتظار بازگشت آن‌ها روشن می‌شود و تازه‌ اگر این چنین نباشد، باز هم به عنوان گره گشایی پایانی، قدرت و جذابیت لازم و متناسب با کلیت داستان را ندارد.

یکی از ویژگی‌های مهم نوشته‌های رسول نقوی زبان آثار اوست؛ نقوی در نوشته‌ها و اجراهای قبلی‌اش تواسته ثابت کند که تسلط و مهارت خاصی در پرداخت زبان عامیانه طبقه‌ای خاص از جامعه دارد و به خوبی هم می‌توان از قدرت‌های این زبان در جذابیت بخشیدن به اجرای نمایش‌اش استفاده کند. گفت‌وگوهای کوتاه که با سرعت و در تناسب و ارتباط منطقی اشخاص با هم و با به کارگیری صنایع ادب فارسی از زبان شخصیت‌ها بیان می‌شوند در "سه جلد" نیز علاوه بر این که لحن فاخر و پیراسته به زبان بخشیده‌اند، در حین حال کاملا عامیانه‌اند، امروزی و حتی به اصطلاع پایین شهری، هستند. همین زبان در بخشهایی از نمایش هم به خوبی توانسته به موسیقی بازی تبدیل شده و حتی ریتم و ضرباهنگ شنیداری را وارد جریان اجرای نمایش و ریتم اجرا کند.

"رسول نقوی" در نمایش‌اش از دو حوزه ساختاری متفاوت از طراحی صحنه استفاده کرده است. اول؛ خانه، نیمکت، در و... که همه با میله‌های فلزی و بدون رنگ و بعد خاصی در انتهای صحنه ساخته شده‌اند و دوم؛ درخت خشکیده و حوض آبی و گلدان که در جلوی صحنه قرار گرفته‌اند.

احتمالا منظور نقوی از این آرایش صحنه تاکید بر تضادهای بیرون و درون با تاکید بر تقابل جریان مبارزاتی با احساس افسانه، قدیم و جدید و... بوده است، اما باید اعتراف کرد که این صحنه به واسطه عدم تناسب عناصر آن، صحنه زیبا و مناسبی نیست. تناوب میان اجزاء، ساختار و انطباق آن‌ها با مفاهیم ژرف ساختی و محتوایی از اصول مهم زیبایی‌شناسی هنری هستند که رعایت آن‌ها میزان تاثیرگذاری و سودمندی مفهوم و نحوه انتقال آن را نتیجه می‌دهد.

صحنه نمایش "سه جلد" علاوه بر این اگر چه در تقسیم فضاها و جدا ساختن و ارتباط داد‌‌نشان موفق و کاربردی است، به لحاظ تقسیم بندی حرکات اجرایی و طراحی میزانسن‌ها چندان به کمک نمایش نیامده است. شاید مهمترین تاثیر منفی چینش دکور در عرض – انتها و دو گوش راست و چپ صحنه این باشد که تمام میزانسن‌ها روی همین مناطق چینش دکور سوار شده و میانه صحنه به یک حفره ساکن و بی‌تحرک تبدیل شده که خلاء‌های دیداری محسوسی را در رابطه با جنبه‌ بصری اجرا ایجاد می‌کند.

گذشته از همه این ویژگی‌ها، یک مشخصه کاملا غالب در نمایش "سه جلد" وجود دارد که شاخصه همه کارهای رسول نقوی هم هست. "سه جلد" با مجموعه عناصر و عوامل اجرایی و روایت و متن آن اتمسفری به وجود می‌آورد که برای تماشاگر ایرانی جذاب، صمیمی و دوست داشتنی است. در واقع می‌توان گفت که نقوی زبان ارتباط با مخاطب ایرانی را خوب می‌داند.

مهدی نصیری