جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نهاد ناآرام و متحول انسان


نهاد ناآرام و متحول انسان

به طور کلی زندگی انسان ها یکه و یگانه منحصربه فرد و ثابت است هر فردی در یک نظم به هم پیوسته و هویت نسبتا واحد در طبیعت و فرهنگی که در آن زاده شده, مشغول زندگی است

به‌طور کلی زندگی انسان‌ها یکه و یگانه منحصربه‌فرد و ثابت است. هر فردی در یک نظم به‌هم پیوسته و هویت نسبتا واحد در طبیعت و فرهنگی که در آن زاده شده، مشغول زندگی است.

در خانه ای زندگی می کند و شغلی دارد. همه جا یک نام، یک ظاهر، یک دسته از عادت و رفتار ها، حرکات دست و بدن مشابه، صدا و لحن یکسان و... حتی خلقیات یک انسان هم آنقدرها متغیر نیست؛ مثلا آدم وسواسی و عصبی در نهایت در چند روز یا ـ اگر بازیگر خیلی متبحری باشد ـ چند ماه در محل کارش وسواس و عصبیتش را نشان خواهد داد. چیزهایی در انسان از کودکی تا پیری می ماند.

اما کمی که قدم جلوتر بگذاریم و بیشتر تأمل کنیم خواهیم فهمید که آدمیان در عین حال دو لحظه ثابت ندارند. تردیدها، تزلزل ها، خشم ها، افکار ناگهانی منفی درباره دیگران و حتی سرنوشت خود، احساس علاقه بی دلیل در یک لحظه به یک فرد خاص، تغییرات ناگهانی فکری و احساسی و... در ما در جریان است. روزی آنقدر به زندگی امیدواریم که لبخند از لبمان نمی افتد و روزی دیگر آنقدر خشمگین که گویی دنیا وعده دروغ و حقه بازانه ای بیش نبوده و ما فریب خورده در میان این مغاک غیرقابل تنفس چونان حیوانی وحشی به دیوار چنگ می زنیم و روح و جسم مان را زخمی و خونین می کنیم. روزی حماقت یا زرنگی اطرافیانمان را ارج می نهیم و ساده یا باهوش می خوانیم شان و روزی کوچک ترین پرسش ساده ای توسط یک همشهری ما را بر افروخته می کند. روزی همسرمان را با تمام وجود دوست داریم و او را ودیعه ای الهی برای خوشبختی و تنها نبودن می پنداریم و روزی دیگر می گوییم بلای جانم همسرم است،از تکرار بودن با او خسته ام!

ما همان آدم سابقیم، با همان اسم، همان خلقیات، همان شوخ طبعی یا سرد مزاجی، همان صدا، همان بد دهنی یا ادب ذاتی، اما این دگرگونی ها از کجاست؟ این ثبات در کنار این دگرگونی چگونه می تواند ما را از هم گسیخته و متلاشی نکند؟ چگونه می توانیم درباره احساسی که مدام درباره آدم ها، چیزهایی که دوست داریم یا متنفریم تغییر می کند نگران نباشیم؟ در کنار همه اینها چگونه می توان به اخلاق معتقد ماند، در میان این همه تغییر و تحول؟

جمله معروف آن حکیم یونانی را بارها شنیده ایم که می گفت: «انسان دوبار در یک رودخانه قدم نمی گذارد؛ چرا که وقتی برای بار دوم به یک رودخانه می روید حتی همان آبی که در دفعه اول اطرافتان جریان داشت، وجود ندارد.» ویلیام جیمز فیلسوف و روا ن شناس آمریکایی که قائل به اصالت عمل (Pragmatism)بود، اصطلاح جالبی دارد به نام «جویبار آگاهی»؛ او می گوید: «ذهن در جویبار آگاهی بی وقفه ای سیلان دارد. ما با این سیلان آگاهی تجربه خود را از عالم تازه می کنیم. توجه کردن به اطراف، محصول همین تحول و تغییر است.طبیعت اساسا بر همین منوال تغییر و تبدل حرکت می کند؛ گاه ملایم، گاه خروشان، گاه سبز و گاه زرد و این معادله را ساده تر نمی کند بلکه پیچیده تر می کند. ثبات فقط در انسان نیست بلکه طبیعت هم متغیر است و بیگانه با ثبات.» به تعبیر میشل مونتنی نویسنده و متفکر قرن شانزدهم فرانسه، در عالم، مشاهده کننده هم درست به اندازه مشاهده شده غیرقابل اطمینان است. این اخلاق طبیعت است!

در این فضا سیلان و تغییر اساسا حرف اول را می زند و شناخت به امری دشوار و بسیار دیریاب تبدیل می شود. شناخت برای انسان چیزی جز مجموعه قابل اطمینانی از عناصر تکرارپذیر و قابل پیش بینی نیست؛ ما وقتی می گوییم کسی را می شناسیم به این معنی است که می توانیم پیش بینی کنیم (پیش آگاهی داشته باشیم) که او کیست؟ چه می کند؟ و حدس بزنیم که آنچه می کند چگونه انجام می دهد؟ پس اگر قبول کنیم عناصر متغیر در روحیات و نظرگاه افراد فراوان است، آنگاه کار بسیار دشوار خواهد بود.

اخلاق در چنین فضایی امری دشوار و مناقشه آلود است. همان طور که سیاست، علم و هنر دانستن چیزی، پیچیده و سخت یاب می شود، اما دشواری اخلاق از اهمیت آن می آید و اهمیت اخلاق در این است که با اعمال روزمره، عینی و بسیار حیاتی بشر در ارتباط است. آنچه روابط را در اجتماع میسر می کند برای انسان فرهنگ پذیرفته امروز، چیزی خارج از اخلاق زیستن و کاربردی نیست. اخلاق مجموعه ای از اصول و منش هاست که با اصالت یافتن تحت هویتی عمده به عملکرد انسان با دیگری و اجتماع و طبیعت تبدیل می شود. غریزه، فرهنگ، خانواده، تربیت، نظام آموزش عمومی، نظام سیاسی، اعتقادات و طبیعت حاکم بر زندگی هر قوم بر اخلاق افراد آن تأثیر می گذارد.

جنگ بین ثبات و تغییر، جنگ بین طبیعت و فرهنگ یا جنگ بین شر و اخلاق نیست و نباید تصور کرد که نظام ثابت اخلاقی یا نظام ثابت فرهنگی می تواند طبیعت متغیر یا احساسات متحول را متأثر کند، بلکه به طور حتم همان طور که تا امروز چنین بوده، خود فرهنگ و اخلاق به سبب تغییر و تحول انسان و جهان تغییر و تحول پیدا می کند.

اخلاق اتفاقا در چنین شرایطی معنادار می شود. اخلاق و فرهنگ که زیر سایه جامعه پذیری متحقق می شود محصول توجه انسان به دیگری، تغییرات او و حالاتش است. ارزش های بزرگ همچون صداقت، آزادی و عدالت اتفاقا از همین اصل تحول ناشی می شود؛ صداقت بدون پذیرفتن تغییر مدام صداقت نیست، بلکه دروغ است. آزادی، محدود نکردن حالت طبیعی انسان به سمت تغییر خواهد بود. انسان تحت تحول بیرونی رویدادها می آموزد دیگران را زود قضاوت نکند و براساس موقعیت و شرایط منصف باشد و این یعنی عدالت داشتن در زندگی روزمره. شاید سولون آتنی دولتمرد، غزلسرا و از همه مهم تر قانونگذار یونانی، شش قرن پیش از میلاد مسیح به همین دلیل گفته بود: «هیچ کس را تا وقتی نمرده است خوشبخت نخوانید.» او یک قانونگذار بود که شاید بهتر از هر کسی می دانست که قانون با وجود یقینی بودن و اصل قرار گرفتن، باید تحول و تغییر را که تا آخرین لحظه زندگی ادامه دارد به رسمیت بشناسد و خوشبختی چیزی جز این نیست.

علیرضا نراقی