سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

جهانی شدن فرهنگ و بحران هویت


جهانی شدن فرهنگ و بحران هویت

جهانی شدن و نارضایتی از آن پس از حادثه یازدهم سپتامبر مفهوم مهمی پیدا كرده است اوضاع نابسامان به وجود آمده در پایان جنگ سرد, موج شگرفی در سرمایه گذاری مالی و تجارت بین المللی ایجاد كرده و منجر به تحولی در منابع اطلاع رسانی شد, موضوعی كه بیش از یك دهه توجه زیادی را به خود جلب كرده است

«فرایند جهانی شدن در سالهای اخیر به عنوان واقعیتی غیر قابل انكار شتاب بیشتری گرفته است. با الهام از ایده جهانی شدن و ابعاد مختلف آن، در این نوشتار كه ترجمه ای است از مقاله Robert J.Lieber and Rath E. Weisberg تلاش می شود نشان دهیم چگونه جهانی شدن و برداشت آمریكایی شدن ( برتری فرهنگ آمریكا) از آن موجب تأثیر گذاری بر فرهنگ ملل مختلف و بازتاب ها و واكنش های شدید و در نهایت موجب بحران هویت در بعضی از نقاط جهان می شود.»در حال حاضر فرهنگ به اشكال متفاوت به عنوان نخستین مكانیسم جهانی شدن و انتقال ارزشهای مدرن به كار می رود و همچنین عرصه ای برای رقابت ملی و مذهبی وهویت قومی است و بازتابهایی در اروپا، ژاپن، و جوامع دیگر كه ارزشهای مدرن در آن حكمفرماست، به دنبال داشته و به الگویی برای آنها تبدیل شده است و در كشورهای در حال توسعه، مخصوصاً در بعضی از كشورهای اسلامی نظیر افغانستان كه ارزش های سنتی و تفكرات مختلف هویتی به شكل افراطی در جامعه آن رایج است، بازتابهای آن شدید تر بوده است.

جهانی شدن و نارضایتی از آن پس از حادثه یازدهم سپتامبر مفهوم مهمی پیدا كرده است. اوضاع نابسامان به وجود آمده در پایان جنگ سرد، موج شگرفی در سرمایه گذاری مالی و تجارت بین المللی ایجاد كرده و منجر به تحولی در منابع اطلاع رسانی شد، موضوعی كه بیش از یك دهه توجه زیادی را به خود جلب كرده است. ولی اتفاقات تكان دهنده یازدهم سپتامبر، یعنی تخریب مركز تجارت جهانی سبب خشم مكاتب مختلف و شكل گیری جنبشهای جدید بزرگی شده، طوری كه تا چندی پیش تجزیه و تحلیل جهانی شدن بیشتر به اقتصاد و سیاست تأكید می كرد تا فرهنگ و اكنون برای جهانی شدن تعاریف فراوانی وجود دارد. اما مقصودمان از جهانی شدن افزایش تجانس و یگانگی اقتصاد جهانی، تكنولوژی اطلاعاتی، انتقال فرهنگ عامه جهانی و اشكالی از كنش های متقابل انسان است. بیل كلینتون كمی قبل از پایان دوره ریاست جمهوری در سخنانی گفت: «در قرن جدید آزادی به سرعت به وسیله سیستم های مدرن و پیشرفته از قبیل كابلهای تلفن و برق و... گسترش پیدا خواهد كرد. »از یك طرف طرفداران جهانی شدن تغییر و تحول در اطلاع رسانی را به عنوان نعمتی خالصانه به حساب می آوردند و از طرف دیگر مخالفان آن در مورد خطرات و تهدیدات جهانی شدن هشدار می دهند كه این امر به صورت اعتراضات سازمان یافته نوشتن مقالات و راهپیمایی ها مشاهده شده است. ساموئل هانتینگتون به عنوان یك اندیشمند و نویسنده تأكید بسیاری بر فرهنگ داشت و در نوشته هایش بر برخورد فرهنگها تأكید می كرد.

او معتقد بود در پایان جنگ سرد رقابت و مبارزه بخاطر ایدئولوژیها بوده، ولی در حال حاضر به نظر ما مقوله فرهنگ نسبت به آنچه كه هانتینگتون گفته بسیار گسترده تر است. از دیدگاه ما فرهنگ شامل، فرهنگ عامه یا همان بومی (فرودست) و فرهنگ نوگرا (بالا) و نیز فرهنگ مردمی (عمومی) است. اما تأثیر جهانی شدن بر روی فرهنگ را ابتدا به عنوان تأثیر جانبی در نظر گرفته اند كه بازتابهایی به شكل عمیق به وجود آمده است. برای مثال، عده ای ادعا می كنند جهانی شدن موجب یگانگی می شود و نه تنها موانع فرهنگی را كه بسیاری از ابعاد منفی فرهنگ را رفع می كند. جهانی شدن یك قدم به سمت دنیای با ثبات تر و زندگی بهتر برای مردم است كه در درون آن زندگی می كنند. اما دیگران با جهانی شدن فرهنگ به عنوان یك شور بختی برخورد كرده اند كه این به خاطر ترسشان از فراگیر شدن قدرت و تزویر شركت های بزرگ و چند ملیتی یا سازمان های بین المللی از قبیل صندوق بین المللی پول است. این بازتابها در سال های اخیر گاه از طریق تظاهرات شدید ابراز شده است. زمانی كه آنها رهبران كشورهای جهان (مثلاً اتحادیه اروپا) جلسه ای برگزار می كردند در خیابانهای سیاتل، واشنگتن، جنوا و بارسلونا تظاهراتی بر پا می كردند. بنا بر این در صدد هستیم متوجه دلایل مؤثر و عمیق تر این نگرانیها و بازتابهای مختلفی كه مردم باید برتأثیرات جهانی شدن در برابر آنچه باید به عنوان فرهنگشان تشخیص دهند، شویم. پس با ادغام دیدگاههای مختلفی از فرهنگ و سیاست، متوجه می شویم این مسأله به طور روزافزون در دنیا فراگیر و جهانی بشود و فرهنگ به عرصه مركزی برای رقابت تبدیل شده است. فرهنگ نه تنها بخاطر مفهوم واقعی اش بلكه بخاطر اینكه مهمترین سؤالات هویت بشری در زمینه های زیادی از قبیل مذهب، قوم، اشخاص، جامعه و ملت را مطرح می كند، حالات محوری ومهم می یابد. در نتیجه اغلب در مورد فرهنگ به صورت پدیده های سطحی بحث می كنند. مثلاً مك دونالد علاقه آمریكا را در موسیقی، زبان، هنر و شیوه زندگی می داند تا نسبت به اشكال اساسی تری كه تغییرات ایجاد شده با مدرنیزه و جهانی شدن به وجود می آورند. یعنی آمریكایی ها فرهنگ را خیلی سطحی می بینند. در بعضی فرهنگ ها مخصوصاً در بخش هایی از خاورمیانه و جنوب آسیا، به علت وجود رژیم های سابق و دیكتاتوری با نابودی جوامع سنتی و برآورده شدن نیازهای جوامع شان، نسبت به مدرنیزه شدن حالت تنفر وجود دارد. درغرب یا آمریكانیز واكنش های مشابهی به وجود آمد كه ریشه در مشكلات هویتی آنها داشت یكی از اهداف نگارش مقاله این است كه تأثیر فرهنگ آمریكا و كارآیی آن را مورد تجزیه وتحلیل قرار دهیم و سپس در مرحله بعد فرهنگ را به عنوان عرصه رقابت در نظر خواهیم گرفت. ما فرهنگ را به عنوان مسأله هویتی در یك مبدأ و دور از جهانی شدن بررسی و مطالعه می كنیم و متوجه می شویم هم جهانی شدن و هم اولویت قرار دادن فرهنگ آمریكا، موجب واكنش ها و واكنشهای فرهنگی در بین مردم می شود. بازتابها به اشكال مختلفی در جوامع مدرن و سپس در جاهای دیگر دیده شده است. در واقع دو دلیل روشن برنگرانی فرهنگی وجود دارد یكی تأثیرات مادی جهانی و مدرنیزه شدن است كه شامل اقتصاد مصرف كننده، تغییر و تحول در منابع اطلاع رسانی و وسایل ارتباط جمعی است كه اولاً دریچه ای را به سمت دنیای وسیعتر باز می كند و با انجام كارها به روشهای سنتی اعتراض می كند. دوماً غالباً نفوذ ارزشهای غربی حتی اگر نامحسوس باشد، بیشتر است كه این امر بیشتر در اروپا و ژاپن و جاهایی كه ارزشهای مدرن حاكم است، چشمگیر است. اما در مناطق بزرگ در كشورهای در حال توسعه و به ویژه در بسیاری از كشورهای اسلامی، بازتابهایی در مورد جهانی شدن به وجود آمده و آمریكا را به عنوان مظهر اصول سرمایه داری، نوگرایی یا فرهنگی خاص كه بسیار خشن است، می بینند.

●فرهنگ و برتری آمریكا

در قرن ،۲۱ آمریكا از برتری های بین المللی كه به ندرت در هر عصری دیده می شود بهره می برد و این امر توجه بسیاری از مورخان و كارشناسان نظامی، روزنامه نگاران و ناظران فرهنگی را به این موضوع كه به طرزی روزافزون در حال فراگیری است، جلب كرده است. یكی از اندیشمندان اخیراً در سخنانی گفته: «ما در هر زمینه ای از فعالیتهای بشری از مد گرفته تا فیلم و سرمایه گذاری تسلط داریم. ما از نظر فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی بردنیا حكومت می كنیم چنانكه تا به حال هیچكس پس از امپراتوری روم ندیده است. ایالات متحده آمریكا با كمتر از ۵درصد از جمعیت جهان، حداقل یك چهارم از فعالیت های اقتصادی دنیا را در دست دارد. این كشور، ۷۵درصد از برندگان جایزه نوبل در علوم پزشكی ـ اقتصادی را دارد. ایالات متحده آمریكا پرقدرت ترین امور بانكداری در تجارت و بهترین تحقیقات دانشگاهی چه از نظر كیفی و چه از نظر كمی را دارد. با سقوط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و پایان جنگ سرد، قدرت آمریكا، با هیچ كشور دیگری قابل مقایسه نبود. در اواسط قرن هفدهم در بین تعدادی از كشورهای بزرگ نظیر فرانسه، انگلستان، روسیه، اسپانیا، استرالیا و پروس ( آلمان قدیم) تعادل قدرت وجود داشته و با همدیگر رقابت می كردند. با آغاز جنگ سرد و درگیری بین دو ابرقدرت یعنی آمریكا و شوروی دوقطبی بوده است. اما در اوایل سال ۱۹۹۰ ، آمریكا به یك قدرت واحد تبدیل شد و از جهت برتری رشد چشمگیری یافت. از این گذشته، مقایسه قدرت نسبی آمریكا با كشورهای دیگر سبب بروز اعتراض و جنگ قدرتهای جهانی دیگر علیه كشور مزبور شد. یك دیپلمات آلمانی به نام كارستن وایت كه نسبت به فرهنگ آمریكا آشنایی كامل دارد در مورد نفوذ فرهنگی می گوید: «ایالات متحده آمریكا مدت زیادی است معیارهایی را در سرتاسر جهان دارد كه نه تنها برای عموم مردم بلكه در زمینه فرهنگ كلاسیك برای مثال در زمینه تحقیق و تدریس یا فیلم و هنرمدرن كه این نقش كلی تا این لحظه از قدرت اقتصادی سرچشمه می گیرد و می تواند یك برنامه كلی برای فرهنگ جهانی و برتری نظامی باشد.»

تأثیر فرهنگ آمریكا كاملاً آشكار است نه به خاطر آنچه وایت به عنوان عرصه فرهنگ كلاسیك به آن اشاره كرده است، بلكه بخاطر فرهنگ خاصی كه مردم آمریكا در موسیقی، لباس غیررسمی، فیلمها، تبلیغات در رسانه ها، غذاهاو ورزشها (مخصوصاً بسكتبال) دارند و به دیگر كشورها انتقال می دهند و مخصوصاً سرعت گسترش انگلیسی ـ آمریكایی به عنوان یك زبان بین المللی است. در قرن گذشته، زبان فرانسه، بخشی از مناسبات سیاسی كشورها و زبان آلمانی مهمترین زبان كاربردی در علوم بود كه تا حدی درمركز و شرق اروپا استفاده می شد. و تا اواسط قرن ۲۰(بیستم) زبان مردم در سراسر شوروی سابق و در شرق اروپا بود. ولی اكنون زبان انگلیسی برهمه این زبانها پیشی گرفته است. برای مثال، در سازمان ملل متحد ۱۲۰كشور در مأموریتها و هیأتهای اعزامی شان از زبان انگلیسی به عنوان زبان مكاتبه ای استفاده می كنند. در بیشتر دنیا زبان انگلیسی بطور گسترده ای استفاده می شود. همچنین كسانی كه می خواهند با خارج از كشورشان ارتباط برقرار كنند، از انگلیسی بهره می برند. در جلسات دو جانبه ای كه رهبران كشورهای خارجی با یكدیگر دارند و به زبان همدیگر آشنا نیستند زبان انگلیسی نقش زبان دوم را در گفت وگوهایشان برعهده دارد. نفوذ زبان انگلیسی ـ آمریكایی و جهانی شدن آن، به عنوان نتیجه قدرت آمریكا در تمام زمینه ها و تأثیر آن به حساب می آید. تقریباً ۳۸۰ میلیون نفر از مردم جهان از زبان انگلیسی به عنوان زبان اولشان استفاده می كنند و ۲۵۰میلیون نفر دیگر از انگلیسی به عنوان زبان دوم خود بهره می برند و یك هزار میلیون نفر از مردم نیز در حال یادگیری این زبان هستند. زبان انگلیسی، مهمترین زبان اتحادیه اروپا است و بیش از ۸۵درصد از سازمانهای بین المللی آن را به عنوان یكی از زبانهای رسمی شان به كار می برند. همچنین فیلمهای هالیوودی بیشتر از ۷۰درصد از مشتاقان اروپای غربی را در تسلط خود دارند و بازارهای بزرگ آمریكایی نیز ۹۰درصد از معاملات جهان را تحت پوشش خود دارند. در این زمان فرانسوی ها درصدد هستند تا از این گرایشات به وسیله سوبسید و مقررات خاص جلوگیری به عمل آورند. پاریس در مبادلات تجاری به شدت اعتراضات خود را ابراز می كند و با در اختیار داشتن توافقات بین المللی كشورهای اتحادیه اروپا می تواند سهمیه ای برموسیقی آمریكایی و نیز برنامه های تلویزیونی و فیلمها قراردهد(تحمیل كند). تمام تلاش فرانسوی ها براین بود كه حداقل ۴۰درصد برنامه های رادیو و تلویزیون در داخل كشور خودشان ساخته شود و برای گسترش صنعت فیلمشان سوبسید پرداخته و حمایت مالی شود ولی بازده كارهایشان پایین بود. در سال ۲۰۰۱ فقط ۴الی ۱۰تا از فیلمهای آن در تلویزیونهای دولتی اش فرانسوی بودند. در جاهای دیگری از اروپا برتری فیلمهای آمریكایی به وضوح دیده می شود. در مجموع، در پنج كشور مهم اتحادیه اروپا، بازار ایالات متحده آمریكا در زمینه سینما به ترتیب ۵۴درصددر ایتالیا، ۷۶درصد در آلمان، ۸۶درصد در پادشاهی بریتانیا كه شامل (انگلیس، اسكاتلند، ولز، ایرلند شمالی) است.

منیع: omomi.mihanblog.com


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.