یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

بر فراز یخچال های سبلان


بر فراز یخچال های سبلان

گذر از یخچال ها همواره با دشواری روبه روست کافی است پایت بلغزد یا لحظه ای دچار تردید شوی, جایی برای برگشت نیست

گذر از یخچال‌ها همواره با دشواری روبه‌روست. کافی است پایت بلغزد یا لحظه‌ای دچار تردید شوی، جایی برای برگشت نیست.

تو در میانه راه و ناچار به رفتنی، باید گذشت تا پس از آن به پشت سر بنگری و غرورت بیشتر شود. آنچه می‌خوانید گزارشی است از گذر از یخچال‌های سبلان. منطقه‌ای در غرب کشور و استان اردبیل با زمستان‌های فوق‌العاده سرد و برفی که مشخصه این منطقه است.

اگرچه ایستگاه هواشناسی روی خود کوه وجود ندارد، ولی بر اساس ارتفاع کوه و برون‌یابی داده‌های ایستگاه‌های اطراف بارش سالانه آن بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ میلی‌متر تخمین زده شده است. بارش که تقریبا بدون استثنا به صورت برف در پاییز و زمستان و بهار است یخچال‌ها را تغذیه می‌کند. نخستین بار در سال ۱۸۸۵ وجود یخچال‌ها در سبلان گزارش شد. در این گزارش کاسه یخچالی توصیف شد که حدود یک کیلومتر طول و۳۳۰ متر عرض آن بود و تا حدود ۳۸۰۰ متر پایین می‌آمد.

اما این گزارش انعکاس وسیعی پیدا نکرد. بوبک در سال ۱۹۳۴ این یخچال‌ها را از دور مشاهده کرد و خط برف را بین ۳۹۰۰ تا ۴۰۰ متر تخمین زد. در سال های ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹شوایتزر مطالعات گسترده‌ای را در این ناحیه انجام داد؛ او هفت یخچال را برشمرد و از موقعیت آنها کروکی تهیه کرد. بزرگترین یخچال در دامنه تند شمالی قله اصلی یا قله شرقی قرار دارد.

یخچال شمالی سبلان از دیرباز مورد توجه کوهنوردان فنی ایران بود و همواره محل برگزاری کلاس‌های آموزشی و اردوهای فدراسیون بوده است. ارتفاع منطقه، نوع یخ و گستره وسیع یخچال از ویژگی‌هایی است که جهت اینگونه برنامه‌ها حایز اهمیت است.

دسترسی به این یخچال از دره‌ای نسبتا وسیع قبل از پناهگاه مقدس اردبیلی که دقیقا روبه‌روی رخ یخچال است میسر می‌شود. مسیر به تدریج شیب می‌گیرد تا به مورن‌های یخچال می‌رسد که حرکت روی آنها کمی با دشواری همراه است. معمولا اکثر کسانی که جهت صعود یخچال برنامه دارند چادر خود را روی مورن‌های یخچال با فاصله‌ای نسبتا کم از یخچال برپا می‌کنند تا روز صعود سریع‌تر و راحت‌تر به ابتدای مسیر صعود دست یابند.

ساعت ۳ صبح بود که از خواب بیدار شدیم. سایر نفراتی هم که در پناهگاه بودند آماده صعود می‌شدند، اما برنامه ما مسیر جنوبی قله نبود؛ ما قصد داشتیم یخچال شمالی سبلان را صعود کنیم که بر خلاف ظاهرش برنامه بسیار سنگینی است.

ساعت ۴ از پناهگاه خارج شدیم و به سمت یخچال به راه افتادیم. ساعت ۶:۴۵ به محل بارگذاری وسایلمان رسیدیم که روز قبل به همراه بچه‌ها به اینجا آورده بودیم. لباس‌هایمان را عوض کردیم، یک دست لباس و شلوار پولار پوشیدیم،

کفش‌های دو پوشمان را به پا کرده و در آخر هم کرامپون‌ها را محکم به زیرکفش‌ها ثابت کردیم. ساعت ۷ صبح بود و ما آماده صعود بودیم. من جلوتر به راه افتادم، شیب تند برفی سمت راستمان را که به یال شمال غربی منتهی می‌شد باید تا نصفه بالا می‌رفتیم و بعد به سمت یخچال اصلی تراورس می‌کردیم. به علت ریزش مداوم سنگ، به زیرتخته سنگ بزرگی که درمسیر بود پناه بردیم و تصمیم گرفتیم به صورت انفرادی عرض یخچال را رد کنیم تا از ریزش سنگ‌های بالای سرمان در امان باشیم.

پس از عبور از عرض یخچال، به یک قیف برفی رسیدیم. در زیر این قیف آب حاصل از ذوب شدن یخچال جریان داشت و در بین راه یخ قطوری را به وجود آورده بود که عبور از آن کمی ما را کلافه کرد. ساعت ۹ بود و ما تازه به زیر یخچال رسیده بودیم؛ طبق برنامه یک ساعتی عقب بودیم و باید سریع‌تر کار می‌کردیم؛ ابزار فنی را از کوله‌ها بیرون آوردیم. سه طول اول نسبتا راحت بود اما از طول چهارم با خرابی هوا و بارش تگرگ مواجه شدیم که کاملا ما را زمین گیر کرد. با گذشتن ازطول چهارم که یک قیف یخی با یخ کاملا شکننده بود، به محل تقریبا مناسبی برای استراحت رسیدیم. همراهم که سر طناب می‌رفت کمی هیجان زده شده بود. هر دو کاملا خسته بودیم و به استراحت نیاز داشتیم، روی تخته سنگی که از بین برف‌ها بیرون زده بود نشستیم، هوا به شدت سرد بود، خیلی جالب بود، برنامه کاملا به یک صعود زمستانی تبدیل شده بود، همراهم از ناحیه پا احساس ناراحتی می‌کرد و دست من هم به شدت بی‌حس شده بود و درد می‌کرد. فلاسکم را از داخل کوله در آوردم و یک لیوان شیر قهوه داغ خوردیم. جان تازه‌ای گرفته بودیم، ساعت ۱۲:۳۰ بود و ما تقریبا وسط یخچال بودیم، هوا در حال بدتر شدن بود، وسایلمان را جمع کردیم و به راهمان ادامه دادیم. از این مرحله به بعد شیب یخچال به صورت چشم‌گیری تند می‌شد طوری که از بین نیش کرامپون‌هایم کف یخچال را می‌دیدم. در این قسمت از مسیر توده یخ به حدی فشرده بود که نیش کرامپون‌ها به سختی داخل یخ نفوذ می‌کرد. کار گذاشتن هر پیچ کلی از وقت ما را می‌گرفت، زمان به شدت می‌گذشت و هر دو ما بسیار خسته بودیم.

ناگهان با شنیدن صدایی در بالای سرمان جان تازه‌ای گرفتیم (آفرین بچه‌ها چیزی نمونده شما موفق شدید!)

صدای یکی از دوستمان بود که روی صخره‌های زیر قله نشسته بود و ما را به بالا رفتن تشویق می‌کرد. ما در حال عبور از پیشانی یخی بودیم به علت شیب تند این قسمت و سرمای شدید محیط به کندی صعود می‌کردیم به حدی خسته بودیم که جواب او راهم نمی‌دادیم اما او مدام فریاد می‌زد. پرسیدم چند طول دیگه داریم جواب داد دو طول. چاره‌ای نبود باید صعود می‌کردیم به پایین که نگاه می‌کردم کف یخچال را می‌دیدم؛ وحشتناک بود با تمام قوا شروع به صعود کردم طول آخر بود و شیب کاملا خفته بدون حمایت این قسمت را رد کردیم، بالاخره به قله رسیدیم.

حمید امیری