جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
ادوارد سعید در دو پرده
غربیها سالها بر شرقی که خود ساخته بودند تکیه میکردند و بر محور پیشفرضهای خود، شرق را مطالعه مینمودند. این نکته در بسیاری از آثار شرقشناسی آشکارا مشاهده میشود. آنها شرق را براساس تفکرات خود تفسیر میکردند و میخواستند که شرق را اصلاح کنند. ادوارد سعید از نخستین اندیشمندانی بود که این رویکرد غرب را در شرقشناسی نقد کرد. در مقالۀ پیشرو «شرقشناسی» سعید برای بررسی دیدگاههای او دراینباره مدنظر قرار گرفته است.
● پردۀ اول
سمت چپ صحنه
(ساختمانها قد برافراشته و درهم تنیدهاند؛ نور ملایم).
صورتی کشیده و باریک دارد؛ چشمانی نه چندان درشت، دماغی استخوانی، چین و چروکی که قرینهوار و موزون به صورت او عمق دادهاند و موهایی جوگندمی؛ کتی خاکی رنگ را بر قامت خود پوشانده و پالتویی را بر روی دست چپ انداخته است و به روبهرو مینگرد.
● پردۀ دوم
سمت راست صحنه
(فضا را گردوغبار گرفته، صدای تیر به گوش میرسد و فریاد، کودکانی به چشم میخورند و مقدار زیادی سنگ بر روی زمین ریخته است؛ نور شدید).
دستانش برای این نقش اصلاً مناسب نیست؛ انگشتان استخوانیاش، سالهاست که تنها بر روی کاغذها دویدهاند.
با تمام این احوال خم میشود، یک مشت سنگ ریز و درشت در دست میگیرد و با تمام توان به سوی سربازان پرتاب میکند؛ امروز سربازان صهیونیستی میخواهند تا پنجاهسالگی اسرائیل را جشن بگیرند ... .
این دو تصویر حتی اگر نسبت به هم متناقض نباشند، دستکم هزاران کیلومتر از هم فاصله دارند و روی کاغذ هم که حساب کنیم اولی در امریکا، روبهروی دانشگاه کلمبیاست و دومی در فلسطین ... .
اما با تمام این احوال نقطۀ مشترک هر دو اینجاست؛ هر دو تصویر از آن یک نفر است و نقش اول این بازی را فقط یک چهره برعهده گرفته است؛ پروفسور ادوارد سعید، مسیحی فلسطینیالاصل.
پروفسور ادوارد سعید در پرینستون دانش آموخت، در هاروارد دکترا گرفت و در کلمبیا، سالها به تدریس مشغول شد؛ در سال ۲۰۰۳م هنگامی که سرطان تمام وجود او را دربرگرفت، درنهایت اعتبار علمی درگذشت.
این پردۀ اول بازی سعید است و پردۀ دومی هم درکار است؛ هیچگاه نباید فراموش کرد که بارها و بارها برای فعالیت با هدف آزادی ملت فلسطین به نازیسم متهم شد و کار به جایی کشید که در سال ۱۹۷۵م صهیونیستها دفتر کار او را در دانشگاه کلمبیا به آتش کشیدند؛ گویی که هیچگاه سنگهایی را که او دوشادوش کودکان فلسطینی به سوی ایشان پرتاب کرده بود فراموش نکردهاند. بیگمان جنجالبرانگیزترین اثر علمی سعید ــ که شاید از جنجالبرانگیزترین آثار قرن بیستم باشد ــ کتاب شرقشناسی اوست که در سال ۱۹۷۵م در آمریکا انتشار یافت.
● «شرقشناسی» ادوارد سعید
ادوارد سعید این اثر را به دور از تعصبات و با دیدی صرفاً علمی نوشت. خود او دربارۀ انگیزهاش از نگارش این کتاب اینگونه نوشت و به موشکافی شرقشناسی ایدئولوژیک دست زد. در این نگاه به شرقشناسی، این موضوع نه تنها امری مثبت بهشمار نمیآید، بلکه باید آن را به گونهای منفی تلقی کرد و به همین دلیل باید گفت که عنوان شرقشناسیگری یا خاورشناسیگری برای آن مناسبتر و زیبندهتر است؛ اما برای روشن شدن این گزاره ناگزیریم به سیر و قرائتهای گوناگون از شرقشناسی نگاهی بیندازیم.
● قرائتهای شرقشناسی
به صورت اجمالی باید گفت که دو سیر قرائت از واژۀ شرقشناسی وجود دارد؛ گونۀ اول مفهومی دیرینه با عنوان «گفتمان شرق ـ غرب» است؛ گونۀ دوم مفهوم آکادمیک شرقشناسی است که از اواخر جنگهای صلیبی تا به امروز مطرح بوده است. گونۀ سومی هم از شرقشناسی وجود دارد که قرائت ایدئولوژیک از دانش شرقشناسی است که در اواخر قرن هیجدهم ظهور یافته است.
در قرائت اول، یا همان گفتمان شرق ـ غرب که به تعبیر سعید، قرائتی تخیلی از شرقشناسی است، بنیان و اساس تفکر بر روی تمایز معرفتشناختی میان شرق و غرب ــ که از قضا عمر درازی هم دارد ــ شکل میگیرد. میتوان جان کلام این اندیشه را در جملهای از رادیار کیلپینگ یافت: «شرق شرق است و غرب غرب، این دو هیچگاه به همدیگر نخواهند رسید».
بسیاری از اندیشمندان، از یونان باستان تا به حال، به این قرائت از شرقشناسی قائل بودهاند: آشیلوس، ارسطو، فیثاغورث، مونتسکیو، مارکس، دانته، هوگو، بارتولک، رینکلر، فردید، شایگان، آشوری، جلال آل احمد، نراقی، داوری و ... از جملۀ این اندیشمندان هستند.
نتایج این قرائت، به گفتمان سلبی دو طرف و خشونت در حوزۀ روابط قدرت میانجامد؛ این نظریه باعث میشود تا غرب تلقی شرق را از خود چیز دیگری بداند و به سلب و سخرۀ فرهنگ و اندیشۀ آن برخیزد. این گفتمان سلبی هنگامی که وارد لایههای قدرت میشود فاجعه میآفریند.
اما قرائت دوم بر مفهوم آکادمیک شرقشناسی مبتنی است؛ باید گفت که اصطلاح شرقشناسی برای نخستینبار در قرن هیجدهم رایج شد، اما اگر این علم را علم توجه به شرق بدانیم، باید اشاره کنیم که این پروژه به قرنها قبل بازمیگردد و ریشۀ آن را میتوان در دوران ترجمۀ متون عربی به لاتین، در قرن یازدهم، دانست.
● قرائت سعید در «شرقشناسی»
ادوارد سعید در کتاب «شرقشناسی» خود هیچ یک از این دو قرائت را مدنظر نداشته است. قرائتی که او از آن سخن گفته، قرائت ایدئولوژیکی نسبت به شرقشناسی است.
در این مفهوم گفتمان شرقشناسی وسیلهای است در خدمت استعمار و دانشی است در خدمت قدرت؛ شرق پدیدهای است که باید با روشهای پوزیتیویستی محض آن را شناخت. در این دیدگاه شرق پدیدهای خاموش و غیرمتمدن است که باید آنگونهکه مطلوب قدرت بورژوازی است، ساخته شود. سرانجام باید گفت که شرقشناسی بهمثابۀ یک ایدئولوژی، اشغال شرق به وسیلۀ غرب را توجیه میکند و درواقع شرقشناسی است که توجیهکنندۀ سلطۀ غرب بر شرق است؛ در شرقشناسی ایدئولوژیک، شرق مرموز، وحشی و خطرناک توصیف میشود و غرب تمدنی نجاتبخش است که وظیفه دارد تمدن را به شرق ببرد.
درواقع سعید همیشه نسبت به این مسئله معترض بوده و اندیشمندانی چون سیلوستر دوساسی، کرامر، رنان، فلوگل، فلوبر، برنارد لوئیس و اسمیت را به داشتن چنین نگاهی متهم کرده است.
● نگاهی به «شرقشناسی» ادوارد سعید
«شرقشناسی» ادوارد سعید دارای مقدمهای مبسوط، و سه فصل طولانی است.
سعید در مقدمۀ کتاب خود، به تبیین مفاهیم شرقشناسی و توصیف روش نگرش و دریچۀ نگاه خود به مسئله و طرح دلنگرانیاش دربارۀ کتاب و همینطور تأثیر زندگی خویش بر نگارش آن دست زده است.
او در فصل اول، با عنوان دامنۀ شرقشناسی، دایرۀ وسیعی پیرامون همۀ ابعاد موضوع رسم کرده است، در فصل دوم، که ساختارها و تجدید ساختارهای شرقشناسانه نام دارد، کوشیده است تحولات شرقشناسازی نوین را از طریق توصیف زمانی و تاریخی وسیعی پیگیری کند و سرانجام در فصل سوم، با عنوان شرقشناسی معاصر، تحلیل دورۀ جدید را مدنظر قرار داده است که نفوذ و توسعۀ عظیم دامنۀ استعمار غرب در مشرقزمین را نیز، که اوج آن جنگ جهانی دوم بود، دربرمیگیرد؛
او در این کتاب نشان داده است چگونه شرقشناسی از اندیشهها، دکترین و خطوط قوی حاکم بر فرهنگ غربی مطالبی را وام گرفته، بارها از آنها تغذیه شده و شرقهای گوناگون را ایجاد کرده است؛ شرق فرویدی، شرق اشپیلنگری، شرق داروینی، شرق نژادپرستانه و ... .
سعید کوشیده است در تحقیقی اومانیستی، با تدوین فرمول طبیعی مرتبط با دانش و سیاست، به پرسشهای مهم زیر پاسخ دهد؛ چه نوع انرژی عقلانی، هنری، تحقیقی و فرهنگی دیگری صرف ساختن، لیستی امپریالیستی مانند سنت شرقشناسی شده است؟ چگونه شد که متون زبانشناسی، لغتشناسی، تاریخ و ... در خدمت دیدگاههای کاملاً امپریالیستی شرقشناسی قرار گرفت؟ چه نوع از تغییرات، تعدیلات، پالایشها و حتی انقلابها در درون شرقشناسی روی میدهد؟ شرقشناسی چگونه خود را از دورهای به دورهای دیگر منتقل، یا در آن تکرار میکند؟
برای رسیدن به این هدف، یعنی پاسخ به این پرسشها، ادوارد سعید نخست مفاهیم دوگانۀ شرقشناسی آکادمیک و تخیلی را بازشناسی کرده و به مفهوم سوم شرقشناسی رسیده که نوعی سبک عربی مرتبط با ایجاد سلطۀ تجدید ساختار، دانش آمریت و اقتدار بر شرق است و این همان مفهومی است که مبنای ایدئولوژیک نقد و تحلیل او در شرقشناسی قرار گرفته است.
او با نقل سخنان آرتور جیمز بالفور،که گفته است: «پایۀ استدلال بالفور بسیار ساده و روشن است: از یکسو غربیها (ما) و از سوی دیگر شرقیها، یعنی آنها، قرار دارند؛ اولی سلطه و حکومت خواهد کرد و دومی زیر بار سلطه و حکومت خواهد رفت». سعید با بررسی دیدگاههای لرد کرامر نتیجه گرفته است: «شرقشناسی عبارت است از عقلانی کردن و نحوۀ حکومت استعماری».
نگارندۀ شرقشناسی قدرت حاکم بر شرقشناسی و اتمسفر فکری شرقشناسی را برتری غرب و حقارت شرق دانسته و گفته است: «استدلال شرقشناسی هم ضد بشری است و هم دیرپای. دامنۀ آن همچون نهادهاست و نفوذ آن تا به امروز گسترده است».
سعید برای اثبات مدعای خود، شواهدی از امروز آورده است؛ او به گفتمان «تقابل دوتایی» در اندیشۀ کیسینجر و« تقابل ارزشها» در کلام گلبون اشاره کرده و نتیجه گرفته است که «در یک طرف غربیها هستند و در طرف دیگر شرقیهای غرب؛ گروه اول کسانی هستند منطقی، صلحطلب، لیبرال، عقلگرا، بدون سوءظن و طبیعی و گروه دوم نابرخوردار از هیچیک از صفات مزبور».
سعید با تحلیل آثار هربولت و رگالند به نظریۀ «شرقیکردن شرقی»ها رسیده است. او بعد از توصیف روند تکوینی عبور شرقشناسی از حالت عادی و معمولی به حالت عالمانه و مقرراتی گفته است: «شرقشناسی، بهعنوان یک نظم فکری که دانش انتظامیافتۀ غربی در مورد شرق را به نمایش میگذارد، تبدیل به نیرویی میشود که از سه جهت فشار وارد میکند؛ فشار بر شرق، فشار بر شرقشناسی و فشار بر مصرفکنندگان غربی مطالب شرقشناسی، و این نیرو شرق را شرقی میکند».
او شرقشناسی را دارای دو مرحله دانسته است؛ یکی شرقشناسی نخستین و دیگری شرقشناسی نوین، و حملۀ ناپلئون به مصر حد فاصل این دو مرحله است. او پس از نقد افکار شرقشناسهای متعلق به شرقشناسی نخستین و شرقشناسی نوین گفته است: «بعد از ناپلئون اصل زبان شرقشناسی به طور عمدهای تغییر کرد؛ رئالیسم توصیفی آن ارتقا یافته و به جای سبک عرضه و نمایش مطلق، به زبان و وسیلهای برای خلق تبدیل شد. شرق همواره با زبانهای خاص تجدید ساختار یافته و ساخته و پرداخته شد؛ به طور خلاصه شرق از دل کوششهای شرقشناسانه زاده شد».
سعید در بخش آخر فصل اول کتاب خود به قرابت بین سیاست و شرقشناسی توجه کرده و کوشیده است به مفهومسازی بحران برسد. او گفته است: «شرقشناسی از شرق جلو افتاد و به آن بیاعتنا ماند».
سعید در فصل دوم با جملهای از ادوارد ویلیام لین مرزها، مفاهیم و متدهای نوین شرقشناسی را تبیین کرده است. او با نقد و بررسی فلوبر، گیبون، ویکو و ... ، ساختارها و نهادهای شرقشناسی نوین را متکی بر چهار مفهوم دانسته است: ۱. توسعۀ موضوع شرق؛ ۲. تقابل تاریخی شرق و غرب؛ ۳. تمایل و جانبداری (نوعی احساس همدردی و همسانی با شرقیان)؛ ۴. طبقهبندی انسان در گونههای متفاوت فراتر از تقسیمبندی دو گونۀ «ویکوئی». این چهار مفهوم نه تنها به تغییر چهارچوب نگرش کلی شرقشناسی کمک نکرد، بلکه باعث شد شرقشناسی مانند جریانی جاافتاده در گفتار اروپا باقی بماند.
پس از آن، سعید به سیلوستر دو ساسی و ارنست رنان توجه کرده و با نقد و تحلیل افکار این دو، تفاوتهای آنها را نیز بیان نموده است؛ «تفاوت بین دوساسی و رنان همان تفاوت بین افتتاح و استمرار است؛ ساسی آغازگر این راه است و رنان تداومدهندۀ آن». «آنچه رنان و ساسی بر انجام آن سعی داشتند این بود که شرق را تا حد نوعی سادگی انسانی کوچک نمایند».
او بعد از تحلیل مبسوط نظریات لین گفته است: «شرق از طریق یک سلسلۀ کارگزاران علمی از صورت یک تصدیق و شهادت شخصی و بعضی از مواقع مجموعۀ بیارزشی از یک رشته مسافرتها و اقامتهای دلیرانه در شرق به تعارف و تبیینات غیرشخصی تبدیل میشد. به عبارت دیگر از تجربۀ مرتب و متوالی تحقیقات فردی به صورت نوعی موزۀ تخیلی بدون دیدار تبدیل میشود که در آن هر آنچه از فاصلهای دوردست و انواع و اقسام فرهنگهای شرقی جمعآوری گردیده بود به طور قطعی و جدی متعلق به شرق قلمداد گردید».
ادوارد سعید سفرنامههای انگلیسی را نوعی تور مسافرتی در قلمرو خواست سیاسی دانسته و در مقابل سفرنامههای فرانسوی را ملهم از نوعی احساس سردرگمی شدید در مشرقزمین تلقی کرده و گفته است: «در نظام دانش در مورد شرق، مشرقزمین بیش از آنچه یک مکان و سرزمین بوده باشد یک قیاس است».
او در تحلیل عمیق دیدگاههای نروال، فلوبر و لامارتین چنین اظهار کرده است: «از یک طرف دامنۀ کار شرقی (شرقشناسانۀ) ایشان از محدودیتهای وضعشده از سوی شرقشناسی اصیل فراتر میرود و از طرف دیگر موضوع کار ایشان بیش از مباحث شرقی و یا منتسب به شرق میباشد». «در تفکر فلوبر، زن شرقی یک فرصت و اکازیون است. زن شرقی مدهوش خودکفایی، بیمبالاتی در احساس و هر آن چیز دیگری است که وجود عریان وی در کنارش او را به تفکر در آن چیز وامیدارد».
سعید در ابتدای فصل سوم، نتیجهگیری خود از فصلهای اول و دوم را چنین بیان کرده است: «هرکس دربارۀ شرق مطلب نوشته از رنان تا مارکس (نوشتههای ایدئولوژیک) و یا از پرحرارتترین نویسندهها (مثل لین و ساسی) تا نیرومندترین تخیلات (فلوبر و نروال) مشرقزمین را به صورت جایی که نیازمند توجه تجدید ساختار و حتی اصلاح از سوی غرب میباشد، میدیده است. شرق جایی بود که از جریان اصلی پیشرفتهای غرب در زمینههای علوم، هنرها و تجارت ایزوله شده بود».
او آنگاه به قرن بیستم و عصر حاضر توجه کرده و از دو نوع شرقشناسی نام برده است. وی اثباتگرایی ناخودآگاه جریان شرقشناسی را مخفی و نظرات ابرازشده در حوزههای گوناگون شرقشناسی را آشکار خوانده است. سعید پس از بررسی اندیشههای واردنبرگ تکوین تاریخی استعماری را مدنظر قرار داده و از دو روش رسمی شرقشناسی برای تحویل مشرقزمین به غرب سخن گفته است: «یکی از طریق ظرفیتهای پخش و انتشار تعلیم و تربیت جدید و ابزار توزیعی و دیگری از طریق تقارب بین شرق و غرب. اگرچه رابطة شرق و غرب تفسیری بود، اما فاصله این دو در اوایل قرن نوزدهم در حال کوتاهتر شدن بود».
او روشی از مطالعات شرقی را شرح داده است که در آن سفیدپوست بودن یک اندیشه و یک واقعیت بود: «سفیدپوست بودن به معنای روشی بسیار سخت و منسجم برای حضور در دنیا بود. راه خاصی برای روبهرو شدن با واقعیت، زبان و تفکر و بدین ترتیب زمینه، ایجاد و سبک خاص و معین به وجود آمد».
سعید بعد از توسعۀ نظریۀ سفید «تخصص» را مدنظر قرار داده و گفته است: «حرفه و تحقیقات تخصصی امتیازات منحصر به فردی دارد». او به قدرت اجرایی و سیستم ارجاع و اسنادی اشاره کرده است که در شرقشناسی معادل بوروکراسی موجود در ادارات دولتی بود.
نگارنده کتاب شرقشناسی به چهارچوب اجباری یک بینش تفکیکی میپردازد که در آن ما و آنها مطرح است: «آثار شرقشناسان بزرگ انگلیسی و فرانسوی از دل یک چهارچوب اجباری سربرمیآورد، چهارچوبی که از طریق آن یک نفر رنگینپوست معاصر به گونهای تغییرناپذیر به حقایقی که دربارۀ صفت و خصوصیات زبانشناسی ـ مردمشناسی و اعتباری وی توسط یک محقق سفیدپوست تدوین شدهاند، زنجیر شده است». سعید نفوذ عظیم شرقشناسان در شرق را چنین توصیف کرده است: «[شرقشناس] این بار صرفاً مؤلف یک اثر تحقیقی پیرامون شرق نیست، بلکه سازندۀ تاریخ معاصر است، سازندۀ مشرقزمین است به منزلۀ فعلیتی مبرم. اکنون عالم شرقشناس از دید غرب تبدیل به چهرهای از تاریخ شرق شده است که از آن قابل تفکیک نیست».
از نظر ادوارد سعید شرقشناس مأموری با بینش سفید، جامع و تخصصی است و «شرقشناسی بهعنوان یک نظم علمی یک حرفۀ تخصصی، زبان و یا سخنی اختصاصی در گرو دوام و بقای کل شرق است؛ زیرا که بدون شرق دیگر دانش و معرفت هماهنگ قابل درک و مجزایی بهنام شرقشناسی وجود نخواهد داشت».
او پس از بررسی تفصیلی اندیشههای ماسینیون و کارهای او در حوزة شرقشناسی به صورت ضمنی او را تأیید کرده و حضور ماسینیون در شرقشناسی را تهدید و معارضهای علیه همقطارانش دانسته و دلیل آن را روحیۀ مذهبی و انقلابی ماسینیون ذکر کرده است.
«آخرین مرحله» عنوان آخرین بخش کتاب شرقشناسی است که در آن سعید پس از اشاره به تحول مهم جهانی در حوزۀ شرقشناسی درحالحاضر (مطرح شدن مسلمانان عرب در امریکا بعد از جنگ جهانی ــ انتقال استعمار انگلیس و فرانسه به امپریالیسم امریکایی ــ نمایشها و جنبشهای اسلامی اعراب ــ گنجانده شدن شرقشناسی سنتی اروپا در شرقشناسی نوین امروزی) آخرین بخش نظریاتش را دربارۀ شرقشناسی نوین در چهار بخش ذیل بیان کرده است:
۱) چهرههای معروف و نمایش و بازنمایی علوم اجتماعی: سعید دربارۀ نگرش امریکا به اعراب چنین سخن گفته است: «این نگرش، غرضآلود و پر از کینه و عداوت است و یادآور تئوری ما و آنها هست». او شرقشناسی جدید را عقبۀ شرقشناسی سنتی دانسته و گفته است: «شرقشناسی جدید حالات و روحیات کینه و عداوت فرهنگی را به ارث برد و آن را حفظ کرد». از نظر سعید «شرقشناسی نوین امریکایی منبعث از اموری نظیر مدارس، زبان، ارتش در طول جنگ و پس از آن، علاقۀ ناگهانی دولتها و شرکتهای امریکایی به غیر مغربزمین در فلان سالهای جنگ و تهماندهای از علاقه و تمایل هیئتهای مبلغین مسیحی نسبت به شرقیانی است که مناسب اصلاح و تعلیم مجدد تشخیص داده میشوند».
۲) سیاست روابط فرهنگی: ادوارد سعید مهمترین وسیلۀ امپریالیسم را سیاست روابط فرهنگی میداند. او شواهدی را میآورد که نیروهای فرهنگی امریکایی برای مقابله با اسلام بسیج شدهاند. «انیستیتوی خاورمیانه، مجمع مطالعات خاورمیانه، مؤسسۀ هودسون و ... مراکزی هستند برای تولید کالای فرهنگی بر ضد اسلام.»
۳) فقط اسلام: سعید در این بخش به جایگاه اسلام در شرقشناسی نوین توجه کرده و با شواهد روشن استدلال نموده است: «نظریۀ سادگی سامیها در چنان سنگر عمیقی جای دارد که در شرقشناسی جدید نیز به همان شدت و رواج در شرقشناسی سنتی وجود داشته است. مخرج مشترک من و سخنان اولین رئیسجمهور اسرائیل و ضد سامیگری رایج در اروپا همان دیدگاه و نگرش شرقشناسانه است که سامیان را ذاتاً فاقد صفات مطلوب میپندارد».
۴) شرقیها شرقیها شرقیها: سعید در این بخش جدیدترین وضعیت شرقشناسی را شرح داده است؛ آنچه با هویت قدیمی و شکلی جدید و به مرکزیت امریکا و بهطور گسترده از نظر موضوعی و جغرافیایی ادامه دارد. «نظام ایدئولوژیک تصنعی که من آن را شرقشناسی نامیدهام تبعاتی جدی دربردارد؛ زیرا کارشناسان امور خاورمیانه که به سیاستمداران نظر مشورتی میدهند تقریباً تا آخرین نفر ملهم از شرقشناسی میباشند.»
ادوارد سعید در توضیح آنچه باید جانشین شرقشناسی کنونی شود نخست هدف خود از نگارش کتابش را توضیح داده و سپس گفته است: «دلیلی ندارد که شرقشناسی همواره از لحاظ عقلی، ایدئولوژیک و نیز سیاسی، بدون رقیب و معارض بماند». او هوشیاری و توانایی پژوهشگران و منتقدانی که در رشتههای سنتی شرقشناسی تعلیم یافتهاند، شرط لازم برای آزاد کردن خود از قید و بند پوششهای قدیمی و سنت ایدئولوژیک دانسته است.
تفکر سوسیالیستی و چپگرای سعید باز هم یک «اما» و اعتراض را گوشزد میکند: «اما از این حقیقت گریزی نیست که ما حتی اگر تقسیمبندی شرقشناسیمآبانه بین ما و آنها را کنار بگذاریم باز یک سلسله از واقعیتهای نیرومند سیاسی و درنهایت ایدئولوژیک وجود دارند که به تحقیقات علمی عصر سایه میافکند. هیچکس نمیتواند اگر هم از تقسیمبندی شرق و غرب خلاص میشود، از تقسیمبندی امپریالیست و ضد امپریالیست و ... و بالاخره سفید و رنگینپوست خلاص شود».
از نظر او شرقشناسی نتوانسته است به همان اندازه که عقلانی است انسانی هم بوده باشد و به خاطر این در قبول وضعی مخالف نسبت به منطقۀ دیگر از عالم بهعنوان تجربهای انسانی ناکام مانده است».
نگارندۀ این کتاب در پایان اظهار امیدواری کرده که در صورت بهرهبرداری مناسب از افزایش عمومی سطح آگاهی سیاسی و تاریخی، تعداد عظیمی از ساکنان کرۀ خاکی در قرن بیستم سلطه و حکومت جهانی شرقشناسی و همۀ آنچه را به دنبال اثبات آن است به معارضۀ جدی بطلبد. او کتاب خود را دارای جایگاهی جدی در این تعارض دانسته و نوشتههایش را اخطاری به ایجاد، استفاده و مراقبت از نظامهایی مانند شرقشناسی، خطابههای قدرت و افسانهای ایدئولوژیک معرفی کرده است.
این شرقشناس شرقی نگران نفوذ شرقشناسی به خود شرق است: « کتابها و روزنامههای عربی زبان (بدون شک ژاپنی و انواع گویشهای هندی و سایر زبانهای شرقی) پر از تجربه و تحلیلهای دست دوم (منبعث از شرقشناسی) توسط نویسندگان عرب از مقولاتی مانند فکر و ذهن عربی، اسلام و افسانههای دیگر است».
از نظر سعید «شرقشناسی با موفقیت در دل امپریالیسم جدید جا افتاده است، درحالیکه اصول جزمی حاکم بر آن استعمار، نقشه و طرح امپریالیستی سلطه در سراسر آسیا را مورد تردید و حتی تأکید قرار نمیدهد».
او سازش طبقۀ روشنفکر را با امپریالیسم از پیروزیهای خاص شرقشناسی بهشمار میآورد: «هنگامی که در سال ۱۹۳۶ طه حسین میگفت که فرهنگ جدید عربی، اروپایی است و نه شرقی، درواقع داشت هویت طبقۀ نخبه و روشنفکر مصری را معین میکرد که خود نیز عضو برجستۀ آن بود. همین مطلب در مورد نخبگان فرهنگی جهان امروز عرب نیز مصداق دارد».
سعید به ضعف علمی جهان اسلام در تولید فرهنگ و دانش اشاره کرده و گفته است: «هنوز هم دانشپژوهان شرقی (حتی استادان شرقی) میخواهند به امریکا بیایند و در محضر شرقشناسان امریکایی زانو زده و کلیشههایی را با عنوان عقاید غربی شرقشناسی تحویل مستمعین خود بدهند». ادوارد سعید معتقد است پروژۀ شرقشناسی به وسیلۀ روشنفکران بومی شرق با همان سنت ایدئولوژیک و استعماری اجرا میشود؛ «امروز در دانشگاههای امریکا ابتداییترین حوزههای زبانهای شرقی توسط منابع خبری بومی تدریس میگردند، ولی همچنان قدرت در این سیستمها تقریباً منحصراً در دست غیرشرقیهاست؛ اگرچه استادان تماموقت غیرشرقی نسبت به اساتید شرقی درصد خیلی بالاتری ندارند».
او واقعیت مصرفگرایی در شرق را عامل دوم پیروزی شرقشناسی دانسته است: «از یک طرف امریکاست که مشتری خاص بعضی از اقلام بهخصوص شرقی است و از طرف دیگر اعراب هستند که مشتریهای کاملاً متنوع محصولات مادی و ایدئولوژیک ایالات متحده میباشند. به طور خلاصه شرق جدید درحالحاضر، به صورت فعال در شرقشناسیزدگی مشارکت دارد».
ادوارد سعید انتخاب گزینۀ غربشناسی را در برابر شرقشناسی نفی کرده و آن را مانند شرقشناسی ویرانگر و نادرست دانسته است؛ «پاسخ به شرقشناسی، غربشناسی نیست، اگر دانش شرقشناسی معنا و مفهومی داشته باشد، این معنا تنها به این است که یادآور تنزل خفتبار و اغواگر دانش است، در هر کجا، در هر زمان، اکنون شاید بیش از هر زمان دیگری».
منبع:
ماهنامه زمانه ۱۳۹۰ شماره ۹۹، اردیبهشت ۱۳۹۰/۲
نویسنده : مصطفی رحمانیان
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر بارش باران یسنا آتش سوزی پلیس قوه قضاییه تهران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
حقوق بازنشستگان قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا قیمت دلار قیمت سکه خودرو دلار سایپا بانک مرکزی ایران خودرو کارگران
فضای مجازی سریال نمایشگاه کتاب تلویزیون مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه فلسطین حماس اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی دیابت کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی