چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

گذری کوتاه در خانه مشروطه


گذری کوتاه در خانه مشروطه

خانه مشروطه پیش رویمان ایستاده و سم ضربه های تاریخ در کوچه پس کوچه های وجودم ریتم گرفته اند من اینجا هستم در خیابانی که به تاریخ ختم می شود با صدای دوردستی که شلیک گلوله ای را می ماند

تا برسیم صدای سم اسبان مشروطه چی ها در گوشم سرازیر می شود. تا برسیم باد پائیزی تبریز صدای فریادی گنگ را به گوشم می رساند. به راسته« کوچه تبریز »که می رسیم، تنهایی را گم می کنم. با آنکه تنهایم اما چون دسته ای سرباز که به شهری فرود آمده اند راه می روم. خانه مشروطه پیش رویمان ایستاده و سم ضربه های تاریخ در کوچه پس کوچه های وجودم ریتم گرفته اند. من اینجا هستم. در خیابانی که به تاریخ ختم می شود. با صدای دوردستی که شلیک گلوله ای را می ماند. گلوله هایی که از پنجره های تاریخ به قلب خاموشی سنگفرش پیاده رو شلیک می شود. و هر تیری که به روزمرگی های تبریز شهریور ۱۳۸۵ شلیک می شود، هر سکسکه خون آلود مبارزانی که زخم برداشته اند، هر فریاد، هر حرکت، در این روزمرگی ماشین زده، تیری است که به هر یک از قدم های من و به هریک از تپش های قلب من پاسخ می دهد. خانه مشروطه پیش رویمان است و دلهره فرا گرفته مرا. دلهره ای کور که غربت نگاه مسافری آمده از راهی دور را گواهی می دهد.

رسیدیم. بالاخره رسیدیم. تا پیاده شویم تاریخ دوره مان کرده است. آذرماه، سرمای تبریز را سخاوتمندانه به سر و صورتمان می ریزد. خورشید، شفاف و روشن است. روشنایی اش چندان است که از سایه ها نمی ترسی. رسیدیم. بالاخره رسیدیم. به خانه ای با آجرهای تازه نو شده. خانه ای کوچک در محله« راسته کوچه تبریز». خانه ای که بر سردرش نام مشروطه حک شده است. خانه مشروطه. خانه ای محصول ذوق هنرمندانه معماری تبریزی به نام حاج ولی معمار که سال ها در روسیه ساکن بود و پس از بازگشت به تبریز آن را در سال ۱۲۴۷ شمسی بنا کرد. با دیدن نام مشروطه در درونت اتفاقی رخ می دهد. اتفاقی وصف ناشدنی. اتفاقی از جنس عبور ناهنگام شهابی پر نور میان شبی تاریک و رخوتناک. شبی بی ستاره و مرموز.

بنای تاریخی خانه مشروطیت با معماری اصیل سنتی دوره قاجاریه در محله قدیمی راسته کوچه و در ضلع غربی مجموعه بازار تبریز قرار دارد. این بنا در زمینی به مساحت هزارو سیصد متر، در دو طبقه، شامل اندرونی و بیرونی ساخته شده است. بعد از ورودی اصلی فضای هشتی است که به حیاط راه دارد. در راهروی ورودی بنا حوضخانه زیبایی با آجربندی هنرمندانه قرار دارد. راه پله دو طرفه ای ارتباط این فضا با طبقه دوم بنا را برقرار می سازد. در بالای راه پله کلاه فرنگی زیبایی با شبکه های چوبی و شیشه های رنگی و آیینه کاری خود به زیبایی بنا می افزاید.

دیدار از خانه مشروطه هم شوق انگیز است هم غرور آفرین. هم بر تلخکامی آدمی می افزاید و هم تو را وادار می کند تا از خودت بپرسی: من هم اکنون کجای تاریخ ایستاده ام؟ پیش رفته ام یا ده ها قدم از نیاکان مشروطه خواهم عقب تر هستم؟ پرسشی که پاسخش بس دلگزاست. وارد خانه که می شوی باغچه ای کوچک روبرویت نمایان می شود. باغچه ای که نگاه سنگین مجسمه های برنزه رنگ ستارخان و باقرخان را تحمل می کند. گویی این باغچه خود مائیم که دائماً با پرسش آن سرداران روبروئیم که: شما پس از من چه کردید؟ کجا رفته اید؟ عقب یا جلو ؟ پس رفت یا پیش رفت ؟ و ستارخان و همرزمش باقر خان همچنان تفنگ به دست و شق و رق تو را می نگرند. با قامتی چون سبلان ایستاده و سربلند. صلابت نگاه مجسمه های برنزی در برابر گستره آبی آسمان ایستاده و سایه اش تکیه داده به دیوار بلند تر از خودشان تمام تاریخ را به مبارزه می طلبد.

خانه مشروطه یکی از دیدنی ترین و شوق انگیز ترین مکان های تبریزاست. خانه ای که دروازه ای است برای رسیدن به تاریخ. بانی خانه مشروطیت حاج مهدی کوزه کنانی معروف به ابوالمله (۱۳۳۷- ۱۲۵۴ قمری) بازرگان آزاده و روشنفکر و از رهبران انقلاب مشروطه و نخستین رئیس انجمن ایالتی آذربایجان. مردی که مجسمه نیم تنه اش اینک فرا روی ما در میان پاگرد پله ها ایستاده و گردشگران بی خبر از تاریخ برای خاطرات فردایشان ایستادن بر کناره اش را در قاب های دیجیتالی ثبت می کنند. انگار حاج مهدی کوزه کنانی از نور فلاش ها خسته است و می خواهد بپرسد: جای این عکس های یادگاری کمی از من بپرسید. دریغ که راهنمایی نیست تا حاجت حاجی برآورده شود. افسوس که اهالی این خانه تاریخی همه سر در گریبان امور روزمره اند. با خودم می پرسم:« اگر این خانه در کوچه پس کوچه های فرنگ مانده بود چه فخر فروشی ها که صاحبانش نمی کردند و چه توضیحات پر آب و تابی که گردشگران نمی شنیدند. »

پس معلمی می شوم، تاریخ خوانده و برایش می گویم که این نیم تنه از آن بانی این خانه قدیمی است. خانه ای که در سال ۱۲۴۵ شمسی ساخته شده است. این نیم تنه از آن مردی است که به پاس خدمات و مجاهداتش در انقلاب مشروطه به لقب (ابوالمله) مفتخر شده است. مرحوم کوزه کنانی حامی بزرگ نهضت آزادیخواهی مردم آذربایجان در آن روزهای سخت و سرنوشت ساز بود که حتی خانه شخصی خود را نیز به عنوان پایگاهی مطمئن در اختیار مجاهدین مشروطه قرار داد. او این خانه را زمانی در اختیار انقلابیون قرار داد که نخستین مجلس ملی در سال ۱۲۸۷ خورشیدی، به توپ بسته شده بود و در طول جنگ های یازده ماهه تبریز علیه نیروهای دولتی، این محل ستاد فرماندهی و محل تشکیل جلسات مجاهدین مشروطه به شمار می رفت. تصمیم مهم و انقلابی پائین آوردن پرچم های سفید تسلیم در مقابل قوای استبدادی محمدعلی شاه نیز در همین خانه گرفته شد.

تمام پنجره های بیرونی خانه ارسی های تمام قدی هستند که با رنگ های سرخ و سبز و سفیدشان پرچم سه رنگ این خاک و دیار را به اذهان متبادر می کنند. بازی نور و رنگ از درون خانه دیدنی تر است. نمایی جلوه انگیز و محتشم، که تمام ابهت تبریز را در روزهای سخت مشروطه به یادها می آورد، به خانه بخشیده.

اگر از آغاز بگویم باید دوباره به حیاط باز گردم. حیاطی که مزین به دو مجسمه قدی از مبارزان نام آشنای مشروطیت یعنی ستارخان، سردارملی، و باقرخان، سالار ملی است. رو به روی پله های طبقه اول نیز چنانکه گفتم مجسمه نیم تنه برنزی حاج مهدی کوزه کنانی بر روی پایه ای جای گرفته و در سمت چپ آن عکس بزرگی از اعدام هشت نفر از بزرگان مشروطه نصب شده است. تصویر کسانی چون ضیاءالعلما و دایی اش، قدیر پسر علی موسیو، ثقة الاسلام

(رئیس انجمن ایالتی آذربایجان) که روز دهم دی ۱۲۹۰ شمسی مطابق با عاشورای ۱۳۳۰ قمری به دست قوای روس در تبریز اعدام شدند.

و این تنها دارایی خانه مشروطه نیست. عکس ها و تابلوهای نقاشی تصویر ستارخان سردارملی و مجسمه برنزی ستارخان، لوح سیمین تقدیرنامه ستارخان و باقر خان و نشان های یادبود آنها که جملگی برگ هایی هستند مانده از تاریخ. عکس هایی که قادر به توصیفشان نیستم و باید بروی و ببینی. تاریخی را که به قابی مانده است. قابی که در سکوت راز آلوده اش مملو از گفتنی هاست. گفتنی های سرشار از وقایعی تلخ و شیرین که تلخی بر شیرینی هایشان می چربد. وقتی وقار باقر خان را در عکس ها می بینم باورم نمی شود که به چنان سرنوشتی دچار شده باشد. باورم نمی شود که در گوشه دیگری از این سرزمین بی پناه و تنها با سری بریده خفته باشد. حتی ماجرایی را که بر ستار خان رفت را نیز باور ندارم. حادثه باغ سپهسالار و زخمی شدن مردی که مشروطه را نجات داد. آن زخم برداشتن و کنجی نشستن و سکوت اختیار، همه فریادی است برابر استبداد. استبدادی که در رگ و پی ما ریشه دارد و تا از جانمان کنده نشود روزگار ستارخان و باقر خان همینی هست که هست.

و این البته تمام دارایی های خانه مشروطه نیست. علاوه بر عکس های گرانبهایی از سرداران مشروطه، مجموعه عکس های تاریخی از صحنه های حوادث انقلاب مشروطیت، رهبران و سران مجاهدین، تفنگچیان از دسته ها و گروه های مختلف تبریز نیز در خانه مشروطه گرد آوری شده اند. عکس هایی که نه تنها عکس که هزارتوهای خاموشی از دالان سر بسته تاریخ است. علاوه بر این باید به یادگارهای شخصی میرزاعلی ثقة الاسلام تبریزی شامل عکس و لوازم التحریر، عینک، نامه او به مظفرالدین شاه، عکس اعدام او و یارانش توسط روس ها نیز اشاره کرد. مجموعه لوازم شخصی حاج میرعلی اکبر، سید سراج، حاج شیخ علی اصغر لیلاوایی، حسین تبریزی معروف به حسین تفنگچی از بزرگان انقلاب مشروطه از دیگر دارایی های خانه مشروطه است.

مجسمه هایی از حسین خان باغبان، حاج علی دواچی، ثقة الاسلام تبریزی، حاج علی ختایی، هوارد باسکرویل (آموزگار آمریکایی، معلم مدرسه مموریال تبریز که به مشروطه خواهان پیوست و کشته شد)، کربلایی علی موسیو، شیخ علی اصغر لیلاوایی، آخوند خراسانی، علی اکبر دهخدا و زینب پاشا (تنها زن در صفوف مشروطه خواهان) به همراه مهرهای مختلف گروه های انقلابی شامل: فرقه عامیون، انجمن ایالتی، مرکز غیبی، کمیته طرفداران قانون و جمعیت استقلال ایران از دیگر دارایی های ارزشمند خانه مشروطه است.

عکس هایی از مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و دسته های مخالف مشروطه، دستگاه چاپ ژلاتینی (پلی کپی دستی) جهت تکثیر شب نامه های دوره مشروطه، تصویر اسناد تاریخی مربوط به انقلاب مشروطیت و فرمان مشروطیت را نیز می توان در همین خانه یافت.

از گرانبها ترین اشیای این خانه یکی هم اسلحه کمری ستارخان است که یک قبضه تپانچه ماوزر ده تیر روسی است، به همراه غلاف چرمی آن که توسط یدالله خان سردارملی پسر ستارخان به گنجینه مشروطیت اهدا شده است. اسلحه را که می بینی گویی هنوز داغ است و آماده شلیک. شلیکی به قلب تمام ناجوانمردی هایی که در حق مشروطه و مشروطه چی های خالص و خلصی چون ستار خان و باقر خان رخ داد و تاریخ این سرزمین مملو است از این نامردی ها و نامرادی ها که مردان کوتاه قامت بر سرانش روا داشته اند. بر این همه باید اضافه کرد، چندین قالیچه که روی آنها عکس های شیخ محمد خیابانی، ستارخان و باقرخان بافته شده، قالیچه نسبتاً بزرگی که در روی آن به ترکی نوشته شده ایران با مشروطه آباد خواهد شد، بافته شده درسال ۱۹۰۹ میلادی، معروف به فرش مشروطیت.

این خانه به سبب اهمیت تاریخی و شیوه معماری سنتی در سال ۱۳۵۴ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید و در سال ۱۳۶۶ توسط سازمان میراث فرهنگی کشور خریداری و مرمت و از سال ۱۳۷۵ تبدیل به موزه یا خانه مشروطه شد. بخشی از مجموعه آثار موجود در این موزه در سال ۱۳۴۱ همزمان با تأسیس موزه آذربایجان با جمع آوری اسناد و مدارک و یادگارهای مربوط به انقلاب مشروطه در ساختمان موزه آذربایجان فراهم آمده و در آنجا به نمایش گذاشته شده بود که در سال ۱۳۷۵ آن اشیا و اسناد به خانه مشروطه انتقال یافت.

هنگام رفتن، تبریز را می بینم که در تاریخ غوطه می خورد. تبریز و ثانیه های پراکنده شهری سرشار از تاریخ. وقت رفتن است و تو را احساسی گنگ و خواب آلوده در بر می گیرد. حسی گس و وارونه. همان احساس وارونه ناپذیری زمان. لحظه هایی هست که در آنها احساس می کنیم تاریخ در ما جریان دارد، سخن می گوید. دیدار از خانه مشروطه هم از آن لحظه هاست. راه افتاده ام که بروم و هنوز نرفته دلم برای مشروطه تنگ شده است. آن جمعیت درهم تنیده و از پا نیفتاده. آن انجمن های گرد آمده کنار ستار خان و باقر خان. مشروطه تجربه ژرف ملتی است که نرسیدن های بسیار در خاطره دارد. مشروطه جایی برای معنا شدن مردی و مردانگی است. جایی برای ترجمه اتحاد و نفاق. معبری برای گذر پیروزی ها و شکست های ملتی تازه بیدار شده. مشروطه سرآغاز است. سرآغاز راهی بی پایان. راهی که به گسستن بندها می انجامد. باد استخوان سوز پائیزی تبریز و لرزش تنی رنجور مرا به خودم می آورد. چه کسی بود که می گفت: فراموشی بیماری بزرگ قرن ماست، فراموشی خاموشی نیست. فراموشی بیهودگی است. و چاره این درد ناعلاج تنها یادآوری است. یاد مردان بزرگی که حوادثی بزرگ را خلق کردند. یادآوردن و دوباره به یادآوردن. علاج واقعه همین است. همین و تنها همین

احمد جلالی فراهانی

منبع: روزنامه ایران