شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

غزل گویی سپید سُرا


غزل گویی سپید سُرا

نگاهی به «اردیبهشت و این همه برف» گزینه اشعار کریم رجب زاده

۱)

«مسافرم، ز نفس های خسته می خوانم

غزل به جای نمازِ شکسته می خوانم

مسافرم؛ چه بمانم، چه در سفر باشم

به جای هر چه به غربت نشسته می خوانم

مسافرم که درِ گوشِ آب های روان

پیام خستگیِ دست بسته می خوانم

و تا رسیدن دل های آشنا با هم

کنار پنجره ها، ناگسسته می خوانم

پرندگان مهاجر، به احترامِ شما

به آن یکی شدنِ دسته دسته می خوانم»

متولد ،۱۳۲۶ کریم رجب زاده، از پیشگامان غزل نو در دهه ۵۰ و اکنون در ،۱۳۸۷ گزینه شعرهایش در سری گزینه های شعر ایران توسط تکا [توسعه کتاب ایران] به چاپ رسیده و پیش از این در این گزینه، هم آثار اوستا را دیده ایم و هم «عزیزی» را هم «فرید» را هم «بهمنی» را.

«اردیبهشت و این همه برف» البته، آن پیش زمینه «کلاسیک گویی» رجب زاده را ارائه می دهد اما تنها حدود یک سوم حجم کتاب، شامل آن «نوگویی» در حوزه شعر کلاسیک است و باقی، شعر سپید است که عجب است «کلاسیک گویی»، بخش عمده گزیده کار خود را به حوزه شعری به هر حال [اگرنه به تمامی] فارغ از وزن عروضی اختصاص دهد با این همه، پدیده ای تازه نیست که لااقل دهه ای است که محمدعلی بهمنی هم، در این حوزه، مصر است و تجربه گر و ‎/‎/‎/

به آثار سپید رجب زاده هم خواهم پرداخت اما پیش از آنکه به سراغ این بخش بروم، اشاره ای باید داشته باشم به شیوه غزل گویی وی که گز کرده و وسط مسیری ایستاده که یک سویش غزل منزوی است - با نشانه ها و مفاهیم کلاسیک اما نگاهی امروزی - و در سوی دیگرش «بهمنی» - با نشانه ها و مفاهیم امروزی اما نگاه دیروزی - [که خود بحث مفصلی است که چطور می شود با مفاهیم کلاسیک، نگاهی امروزی داشت و بالعکس با مفاهیم امروزی، نگاه دیروزی؛ که در این باب، در متنی جدا حرف خواهم زد شاید در بررسی گزینه اشعار بهمنی]‎/

رجب زاده در واقع، نوعی «توسل» در کارش است به شاعری که از سرآمدان شعر هندی است و کمابیش همشهری خودش! یعنی حزین لاهیجی. در کار حزین، مفاهیم و نشانه های کلاسیک و نو [«نو»ی روزگار حزین منظور نیست بلکه «نو»ی روزگار ما منظور است] در کنار نگاه کلاسیک و نو، در جزر و مدی ممتد، در رفت و آمدند و مخاطب گمان می برد که نه با یک شاعر که با دو شاعر در یک شعر مواجه است [و البته، این مشمول تغییر در «زبان» نمی شود]‎/ غزل و کلاً شعر کلاسیک رجب زاده همچنین مسیری را پیموده و مخاطب گمان می کند که دو شاعر - از دو نسل - در چالش با یکدیگرند؛ که عجیب است و گاه، شگفت انگیز

«من زنده ام، به عشق تو ای یار، بعدِ مرگ

فرصت شمار، فرصتِ دیدار، بعدِ مرگ

گاهی بیا به دیدن من یا اگر نشد،

یاد مرا به خاطره بسپار، بعدِ مرگ

گاهی که نه، همیشه مرا خوار می کنی

اما عزیز می شوم ای یار، بعدِ مرگ

کاری مکن که زخم دلم بیشتر شود

شرمنده می شوی تو از این کار، بعدِ مرگ

روزی به جای سنگ، گُلم هدیه می دهی

واحسرتا زحرمت بسیار، بعدِ مرگ

با یاد من که مُرده عشق تو بوده ام،

سرمی زنی به سنگ و به دیوار، بعدِ مرگ

این روح خسته را که زدست تو خسته است،

دیگر به گریه نیز میازار، بعدِ مرگ»

۲)

شعرهای سپید کریم رجب زاده، حدیث شان، البته متفاوت است با آثار کلاسیک او. این آثار، به گونه ای، بازآفرینی امروزین غزلیات موفق دهه های بیست و سی اند و البته فضای بهترین چارپاره های آن روزگار را با خود به حوزه شعر سپید آورده اند. این بازآفرینی، از لحاظ نشانه های زبانی و رفتار سبکی، اصلاً به چشم نمی آید بلکه از منظر خاستگاه روایی، جایگاه جهان نگرانه و چگونگی روایت و نتایج پایان شعر شکل می گیرد و شاید به همین دلیل است که شعرهای سپید رجب زاده نیز، همتای غزل هایش، در شعرخوانی های پرجمعیت، مورد استقبال قرار می گیرد. انگار مخاطبان، چیزی گم شده را در این سطور فارغ از چارچوب شعر کلاسیک می جویند که در آثاری دیگر به دست نمی آید و همین ویژگی است که «سپید» های رجب زاده را، میان دیگر «سپید »های سه دهه اخیر، متفاوت می کند و گرچه برخی شگردهای شعر هفتاد را نیز می توان در این شعرها یافت اما حاصل مصادره به مطلوب است نه تابعیت؛ چنان که در شعر دیگر شاعران پرسابقه این روزگار نیز، که شگردهاشان را به روز کردند و می کنند، شاهدیم.

«هزار بار

از حوالی گریه گذشتم

یک بار هم نپرسیدی

زیر این همه باران

چه می کنی

اما سبز که می شوی

هوای بی باران

آرزو می کنم

و از خواب سوسن ها

دسته گلی

برای تو می چینم

ساده تر بگویم

آفتاب را آیینه می کنم

تا

تو را زیباتر ببینم»

رجب زاده در «سپید»های خود، «سهل و ممتنع» گوست و این خصلت را از غزل با خود آورده و البته، متأسفانه، خصلتی دیگر را که ویژگی غزل اوست در همان مبدأ جا گذاشته! شعرهای سپید او، به طور معمول «باز شده» یک «بیت » اند و کاش همه آن «بیت » ها بودند. شاعر - به گمان من - آن مجموعه عملکردهای یک غزل از شعر سپید خود دریغ کرده است و شاید به همین دلیل هم هست که در شعرهای سپیدش، ما تنها شاهد یک «راوی» هستیم اما در غزل هایش نه تنها شاهد دو راوی که شاهد دو شاعر مقابله جو نه مصالحه جوییم.

«چقدر

سُرسُره بازی می کردیم

تاب ها را بگو

چه می دانستم

روزی،

روی همین نیمکت فرسوده

جایم می گذارد

حالا

هی دنبال خودم می گردم

می گردم هی دنبال خودم.»

یزدان مهر