چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

میراث ماندگار ماندلا


میراث ماندگار ماندلا

گفت وگو با دکتر سروش دباغ

گردآمدن خصلت‌هایی مانند دوری جستن از کینه‌توزی، پرهیز از خشونت و بی‌اعتنایی به قدرت، در وجود یک رهبر سیاسی امری است بسیار کم‌نظیر. اما بی‌تردید، نلسون ماندلا توانسته بود همه این ویژگی‌های انسانی را در خود پرورش دهد و چنین شد که ماندلا، نه تنها رهبری کاریزماتیک برای سیاهان آفریقای جنوبی، که چهره‌یی الهام‌بخش و نمادی از انسانیت و اخلاق برای تمام نسل‌ها و نژادهای بشر شد. در همین راستا به گفت‌وگو نشستم با دکتر سروش دباغ درباره اخلاق سیاسی نلسون ماندلا و نیز تاثیر منش و مشی او درگفتمان‌های سیاسی و اجتماعی جهان معاصر. دکتر سروش دباغ ضمن تدریس در دانشگاه تورنتو؛ پژوهش و تالیف در زمینه فلسفه تحلیلی و آرای ویتگنشتاین؛ به تحقیق و تالیف در باب فلسفه اخلاق نیز گرایش دارد که در این رابطه می‌توان به آثاری از جمله «امراخلاقی، امر متعالی»؛ «عام و خاص در اخلاق»؛ «درسگفتارهایی در فلسفه اخلاق» و «درباب روشنفکری دینی و اخلاق» اشاره کرد.

با توجه به اینکه دوران کـودکـی خود را در فضای انقلابی ایران سپری کرده‌اید و پیروزی جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا و همچنین آزادی او، که مصادف بود با سال‌های شکل‌گیری افکار شما در نوجوانی و آغاز جوانی، شخصیت نلسون ماندلا و اندیشه‌های او چه تاثیری روی افکار شما داشته است؟

البته من از ایام انقلاب خاطره چندانی ندارم و آن سال‌ها دوران طفولیت خود را می‌گذراندم. زمانی که انقلاب ۵۷ رخ داد من چهار سال داشتم و به همراه خانواده در خارج از ایران به سر می‌بردم و پس از انقلاب در سال ۵۸ به ایران بازگشتیم. هر آنچه درباره انقلاب بهمن ۵۷ می‌دانم در زمره آن چیزی است که بعدها شنیده‌ و خوانده‌ام؛ نه به مثابه یک بازیگر در این عرصه، که به عنوان یک تماشاگر. به‌ این معنا که از طریق گفته‌ها، شنیده‌ها و خوانده‌ها تصویر و درک خودم را از انقلاب ۵۷ سامان بخشیده‌ام تا به امروز. تصویری که در دوران دبیرستان داشتم با تصویری که الان از پدیده انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ دارم خیلی فاصله دارد. به هر حال هنگامی که با پدیده‌های اجتماعی سر و کار داریم، داوری ما در طول زمان و همزمان با لف و نشر آن پدیده در طول تاریخ از طریق خوانده‌ها و تجربه زیسته می‌تواند دستخوش تغییر شود؛ چنان‌که من درباره انقلاب ۵۷ این‌گونه‌ام و کثیری مثل من. روزگاری را که تحولات آفریقای جنوبی رخ داد و و دوران ۲۷ ساله زندان نلسون ماندلا به پایان رسید و سفری هم به ایران داشت، خوب به یاد دارم؛ آن زمان اخبار این واقعه را رصد می‌کردم. با توجه به مشی شخصی‌ام و درک و تلقی‌ام نسبت به مناسبات سیاسی در جهان جدید و همچنین دلبستگی عمیقی که به ساز و کار دموکراتیک و نیز مدنیت و مدارا دارم، به طور قطع رفتاری را که ماندلا از خود نشان داد، قویا می‌ستایم. گمان می‌کنم کمتر رخ می‌دهد که فردی این‌گونه بتواند دشمنان سابق خود را ببخشد و مسائل را شخصی نبیند و نخواهد برای تشفی خاطر، دشمنان دیروز را به سخت‌ترین وجه ممکن یا دست کم به همان اندازه‌یی که آنها او و هم‌نژادانش را اذیت کردند، مجازات کند. به سبب صبر و خویشتنداری ستایش برانگیز ماندلا، خوشبختانه واژه «نگرو» که بار تخفیفی داشت و متضمن تحقیر کردن سیاهان در سرزمین آفریقای جنوبی بود، رفته‌رفته از میان رخت بربست. برای من، سعه صدر ماندلا همیشه تحسین‌بر‌انگیز بوده است؛ همچنین جهد پرتوفیق او در راستای نهادینه نشدن خشونت در جامعه آفریقای‌جنوبی. ماندلا دشمنان خویش را بخشید و در عین حال فراموش نکرد. به مصداق آن سخن مولانا که «خون به خون شستن محال است و محال» اجازه نداد تا حمام خون در کشور به راه افتد و خشونت نهادینه شود. من به اقتضای دموکرات بودنم با انقلاب و ساز و کار انقلابی به علت آثار و نتایج زیر و رو‌کننده‌یی که در میان‌مدت و درازمدت به دنبال دارد، چندان بر سر مهر نیستم؛ از این رو شیوه ماندلا را می‌پسندم. ماندلا خشونت پرهیز بود و اجازه نداد خشونت در جامعه نهادینه شود. او به نهادینه شدن ساز و کار دموکراتیک در کشور آفریقای جنوبی مدد فراوان رساند. مدارا منشی او با توصیه‌ها و آموزه‌های عرفای ما در باب مدارا کردن با خلایق در تناسب است؛ به خاطر علاقه‌یی که به سنت عرفانی دارم نیز این مشی ماندلا را قویا می‌ستایم. حافظ به ما می‌گوید: «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا» انصافا مدارا کردن با دشمنانی که دشمن مدارا هستندکاری است بس دشوار. اما ماندلا نشان داد که می‌شود از پس این کار برآمد و با دشمنانی که سال‌های سال به او و هم نژادانش آزار رسانده بودند از درمرافقت درآمد. او توانست دیده را نادیده کند و کثیری از آنچه را رخ داده عقب بزند و به حاشیه براند؛ گویی که رخ نداده است. چنین رویکردی هم متوقف بر نوعی سلوک و ورزیدگی اخلاقی شخصی درونی است و هم دید کلان تاریخی؛ مشتهیات نفسانی و منویات درونی را ندیدن و صرفا دلبسته سرنوشت کشور و ملت بودن. هنگامی که من به مثابه ناظر بیرونی در ماندلا و کارنامه‌اش نظر می‌کنم، آنچه را در آفریقای‌جنوبی رخ داد می‌ستایم و تحسین می‌کنم. بر سردر بارگاه ابوالحسن خرقانی نوشته شده: «هر آن کس که بدین سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید». پیام این سخن دل‌انگیز خرقانی عبارت است از جدی انگاشتن و بر صدر نشاندن انسان‌های گوشت و پوست و خون‌دار انضمامی؛ فارغ از نژاد، دین و جنسیت آنها. ماندلا چنین کار بزرگی را در روزگار ما انجام داد؛ آن هم در شرایطی که ضمیرعموم انسان‌های مظلوم، به سبب ظلمی که بر آنها رفته، با کینه و انتقام عجین شده و بحق در راستای احقاق حقوق خود و دیگر مظلومان بر می‌خیزند. آنجاست که در اکثر اوقات، خشونت هم چاشنی کار می‌شود. ماندلا نشان داد سیاهان می‌توانند در جامعه آفریقا حکومت کنند و در عین حال به کسانی که تا دیروز دشمنان قسم خورده این جماعت بودند، درس معنویت و مدارا دهند.

با نظر به اینکه شما در برخی کتاب‌ها و مقالات خود به موضوع اخلاق و فلسفه اخلاق پرداخته‌اید، رویکرد نلسون ماندلا نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی چه تاثیری بر اخلاق در حوزه سیاسی و اجتماعی داشته است؟

اگر بخواهم مطابق با آموزه‌های مکاتب اخلاقی سخن بگویم، باید بگویم ماندلا طبق «اخلاق فضیلت‌گرا» رفتار کرد و در کسوت انسانی فضیلت‌مند با مخالفین و دشمنان خود از در مرافقت درآمد. در نظام سیاسی کشور‌های مختلف، مناسبات و روابط بین‌المللی عموما بر اساس مکتب «فایده گرایی اخلاقی» تنظیم می‌شود؛ یعنی بیشینه شدن فایده و کمینه شدن درد و رنج برای اکثریت شهروندان، است. مفهوم «منفعت ملی» هم از اینجا نشات گرفته؛ که در عرف بین‌الملل امری است پذیرفته شده و کشورها مبتنی بر همین اصل روابط خود را با سایرین تنظیم می‌کنند. اما با توجه به وضعیت بحرانی و خاص کشور آفریقای جنوبی در آن زمان، کاری که ماندلا کرد، فراتر از فایده گرایی اخلاقی بود؛ چرا که متضمن نوعی سلوک شخصی، خویشتنداری و کف نفس بود. شاید ماندلا و هم‌نژادان او حق داشتند تا به عدالت رفتار کنند و جمع کثیری از سفیدپوستانی را که دست به آزار و اذیت سیاهان زده بودند، با موازین عادلانه محاکمه کنند و به زندان افکنند؛ اما ترجیح دادند کرم بورزند و کریمانه رفتار کنند تا عادلانه. بنابر آنچه از امیر‌المومنین نقل شده، جود و کرم، فوق عدالت می‌نشیند؛ رفتاری که ماندلا کرد، کریمانه بود. او مناسبات و روابط را نه بر اساس عدالت، که بر پایه کرم در جامعه آفریقا برقرار کرد؛ که البته کاری بود به غایت دشوار. به ویژه با آن کینه‌های انباشته شده، در پی ظلم و جور و جنایتی که در حق اکثریت جمعیت سیاهپوستان کشور رفته بود. چنان‌که می‌دانیم ماندلا ۲۷ سال زندان کشیده بود؛ در عین حال او خودسازی پیشه کرده و روی خود کار کرده بود و با توجه به محبوبیت کم‌نظیری که داشت سعی کرد تا کشورش را سامان بخشد و آب رفته را به جوی بازگرداند. کنش او، مطابق با مکاتب اخلاقی، بیشتر به آموزه‌های اخلاق فضیلت‌گرا نزدیک است. او با مد نظر قرار دادن فضایلی مانند صبر، بخشش، فتوت... کوشید تا روابط انسانی مبتنی بر مدارا را در جامعه نهادینه کند. تصورم این است که در شرایط عادی، عموم دولتمردان مناسبات و روابط را بر اساس اخلاق فایده گرا تنظیم می‌کنند؛ اما وقتی کشور با موقعیت ویژه‌یی مواجه می‌شود و بحرانی در راه است، البته حرکت‌هایی نظیر حرکت ماندلا سترگ است و سخت، و در عین حال کارآمد. یکی از مولفه‌های دیگر جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی، خشونت‌پرهیزی بود. این هم یک فضیلت اخلاقی است؛ به میزانی که انسان خشونت پرهیز باشد، به حقیقت انسانیت نزدیک‌تر است؛ وگرنه خشم گرفتن بر دیگری و از پی آن روان شدن، فی‌نفسه هنری نیست؛ به قول حافظ «وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی / وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند» هر چه انسان به عصبیت و تخلیه خشم و کینه و نقار خود بیشتر بها دهد، سویه حیوانی خود را بیشتر پرورده و به منصه ظهور رسانده است. البته نمی‌خواهم بگویم که خشونت‌پرهیزی به طور مطلق امر موجهی است؛ به هر حال خشونتی که جهت صیانت نفس رخ می‌دهد، امری معقول است و در جای خود قابل دفاع. بر آن نیستم تا اعمال خشونت را به طور کامل نفی کنم. اما دعوت به خشونت کردن و انتقام‌گیری را بر صدر نشاندن و ترویج دادن، یک امر است، وخشونتی که فرد برای حفظ جان خویش مجبور به اعمال آن می‌شود، امر دیگری است. ماندلا کوشید فرهنگ خشونت پرهیزی و عدم دعوت به خشونت و انتقام‌گیری را به جهانیان نشان دهد. در همین ایام که با هم صحبت می‌کنیم، متاسفانه کشور سوریه گرفتار جنگ داخلی عظیمی شده و طبق گزارش‌های رسمی سازمان ملل بالغ بر صدهزار نفر تاکنون در سوریه کشته شده‌اند. به یاد داریم چندی پیش یکی از مخالفان رژیم اسد زمانی که یکی از نظامیان را کشت قلب او را از سینه او درآورد و مقابل دوربین گرفت و در حالی که به وجد آمده بود، وجدی که از عمق کینه و نفرت برمی‌خاست، بانگ برآورد که ما باید سینه‌های دیگر نظامیان را اینچنین بشکافیم و قلب‌شان را از سینه درآوریم؛ این حرکت البته با اعتراض شدید جامعه بین‌المللی رو به رو شد. اگر جلوی خشونت ورزی گرفته نشود، کار به‌اینجا می‌رسد و عده‌یی تقدیس و ترویج آن را در دستور کار خود قرار می‌دهند. ماندلا با مد نظر قرار دادن آموزه‌های اخلاق فضیلت گراو با ترویج خشونت پرهیزی، درس بزرگی به همگان داد و کاری به غایت بزرگ و کم نظیر در تاریخ سیاسی معاصر انجام داد.

این روزها در سخن‌هایی که درباره شخصیت نلسون ماندلا گفته می‌شود، ویژگی‌های شخصیت او را به خصلت‌های عرفانی تشبیه می‌کنند. دیدگاه شما در این باره چیست؟

اخیرا در روزنامه یی نوشته‌یی از آقای سعید حجاریان خواندم که ناظر به همین معنا بود. بله، می‌توان گفت ماندلا، بنا به گواهی زندگی‌اش، سلوکی عرفانی را در پیش گرفته بود، سلوکی که به راحتی در انسان نهادینه نمی‌شود و ملکه او نمی‌شود. چنان‌که آوردم، خشم گرفتن و کینه ورزیدن از مقومات زندگی بشری است. ماندلا روی خود خیلی کار کرده بود تا به‌ این مقام برسد. موافقم که او نوعی سلوک عرفانی پیشه کرده بود ومی‌توان او را سالک و عارف مدرن نامید. من در سلسله مقالاتی که تحت عنوان «طرح واره‌یی ازعرفان مدرن» نوشته‌ام و تاکنون چهار شماره از آن منتشر شده، کوشیده‌ام مولفه‌ها و مقومات نگرش و سلوک عرفانی در جهان راز زدایی شده کنونی را به روایت خود توضیح دهم. در مقاله سوم این مجموعه که صبغه اخلاقی دارد، با اخذ کردن مفهوم «دیگری» چنان‌که لویناس آن را به‌کار برده، توضیح داده‌ام که دلمشغول دیگران بودن و به قول گابریل مارسل «وفا» پیشه کردن و در پی کاستن از درد و رنج‌های دیگران برآمدن از مقومات سلوک عرفانی است. در نوشته‌های کسانی مانند داستایوفسکی، مارسل، لویناس، کازنتزاکیس...؛ سلوک عرفانی و سلوک اخلاقی متوقف بر دلمشغول «دیگری» بودن است و در راستای کاستن ازدرد و رنج ایشان گام برداشتن و خودخواهی راکمینه کردن. مارسل معتقد است حتی ایمان ورزی از طریق وفا می‌گذرد؛ یعنی اگر فردی دلمشغول سامان بخشیدن به ایمان خود در جهان جدید است، باید از امور انضمامی و پیرامونی آغاز کند و بنا بر آموزه‌های مسیحی و انجیلی، به همسایه خود بپردازد تا هاضمه فراخی کسب کند و به قول گابریل مارسل «آمادگی معنوی» لازم را کسب کند. تصور می‌کنم ماندلا در این امر کاملا موفق بود. کسی که تفقد احوال باطن و کف نفس پیشه کرده و واجد دلی است که بسیار دوست می‌دارد و از کینه خالی شده، برای پای نهادن بر بام‌های آسمان بسیار مستعد است. با خواندن نوشته حجاریان دریافتم که ماندلابرخی پروتکل‌های دیپلماتیک را در سفرهای خود رعایت نمی‌کرده؛ برای مثال اینکه چه کسی به استقبال او بیاید و سمت سیاسی او چه باشد. از منظرآداب دیپلماتیک، ممکن است این مساله یک نقص و ضعف محسوب شود، اما از آنجا که او دلی دریاوش داشت، از این امور رسته بود و در بند این مناسبات نبود. ماندلا در زمره سالکان مدرنی بود که «با خودی» را، یعنی خود کاذب فربه مشحون از کژی‌ها و پلشتی‌ها، را کنار نهاده و بر آن فایق آمده؛ رذایل اخلاقی را در خود کمینه و فضایل اخلاقی را در خود بیشینه و نهادینه کرده بود؛ کاری بس دشوار و البته ستودنی.

از دید شما چه عواملی سبب شده است تا در میان بسیاری از چهره‌های نامدار سیاسی قرن بیستم، ماندلا از یک چنین محبوبیت ماندگار جهانی و فرا ایدئولوژیکی‌ای برخوردار شود؟

تصور می‌کنم سر آن را باید در مجموعه‌یی از عواملی سراغ گرفت که تاکنون برشمردم. قران‌های مبارکی که پدیدار شده و چنین جایگاه ممتازی را برای او در سپهر سیاست رقم زده‌اند. به ویژه اینکه جمع شدن تمام این ویژگی‌ها در یک سیاستمدار کمتر رخ می‌دهد. کف نفسی که او پیشه کرد و دلی عاری از کینه و سرشار از شوقی که او داشت کمتر یافت می‌شود. ماندلا خالصانه و بدون هیچ شایبه‌یی از جان و مال خود سرمایه گذاشت و ۲۷ سال زندان را تحمل کرد. در عین حال نشان داد که با وجود فعالیت سیاسی دراز آهنگ، حرص وافری برای کسب قدرت به هر قیمتی ندارد و با مخالفان و دشمنان دیروز خود از در موافقت درمی‌آید. فکر می‌کنم محبوبیت کم نظیر اواز اینجا نشات می‌گیرد.

مهم‌ترین میراثی که ماندلا برای حال و آینده از خود به جای می‌گذارد، چیست؟

فکر می‌کنم سنت خشونت پرهیزی باشد؛ البته با تلقی صحیحش. چرا که خشونت معقول و موجه را نیز می‌توان سراغ گرفت و بر آن صحه نهاد؛ مرادم در اینجا عدم ترویج خشونت و به ویژه خودسازی در جهت زدودن دل و ضمیر از کینه است. اینها نکاتی است که می‌توان از میراث ماندلا اخذ کرد و پیش چشم قرار داد و به ‌آن عمل کرد. خصوصا در جامعه‌یی با ابعاد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه ما؛ به کار بستن این آموزه‌ها در راستای تلطیف فضا و تغییر نگرش افراد به آنچه در سپهر سیاست می‌گذرد بسیار ضروری است؛ هر چند تحقق این‌پدیده، امری است به غایت سخت، اما ماندلا نشان داد که می‌توان این کار را روی کره خاکی انجام داد. شاید روزی در کشوردیگری که فضایی شبیه به آفریقای جنوبی داشته‌یا گذشته‌یی متلاطم را تجربه کرده‌، مطابق با آنچه او توصیه می‌کرد، شعار «ببخش و فراموش مکن» سرلوحه کار قرار گیرد و با صرف کمترین هزینه و درد و رنج، پاره‌یی گذارها محقق شود. این آموزه‌ها، بخش ماندگار میراث ماندلاست.

سیاوش سرقینی