دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

وقتی فرم گرایی اصل می شود


وقتی فرم گرایی اصل می شود

فضای سریال «خرده​ستمگران» با آنچه در واقعیت مشاهده می​شود, ​تفاوت دارد

خلق مجموعه‌های مناسبتی و متناسب با فضای محرم در جایگاه خود باارزش است و با پخش آنها، نوعی تلاقی ذهنی میان ذهن مخاطب و مضمون این فیلم‌ها ایجاد می‌شود.

«خرده‌ستمگران» عنوان مجموعه‌ای به کارگردانی مسعود شاه‌محمدی و تهیه‌کنندگی سعید شاهسواری است که هرشب در ایام محرم با قصه‌هایش می‌خواهد به ما نهیب بزند که در کدام بخش از زندگی با غفلت‌هایمان ظلمی را در حق خود و دیگران روا داشته‌ایم. محور اصلی قصه‌ها درباره خرده ستم‌هایی است که انسان‌ها در روابط اجتماعی در حق یکدیگر مرتکب می‌شوند.

در قسمتی از این مجموعه اپیزودیک که الیکا عبدالرزاقی و رامین ناصرنصیر ایفای نقش می‌کنند، الیکا عبدالرزاقی را به عنوان زنی می‌بینیم که به دلیل غفلت از زندگی بتدریج تمام خانواده‌اش به دلیل اعتیاد و دوری از یکدیگر به ورطه نابودی کشیده می‌شوند و او می‌ماند و توهم حضور خانواده‌ای که باید باشند اما نیستند. خودش در این میان به سرطان دچار شده و محکوم به فناست. ناتوانی زن قصه در هضم اتفاقی که برایش افتاده وی را دچار توهم و اختلال شخصیت می‌کند. تا میانه این قسمت ما تمام اتفاق‌ها و حوادث را از زبان او می‌شنویم و بتدریج متوجه بیماری روانی و سرطان وی می‌شویم و این در نگاه اول ذهن مخاطب را به بازی می‌گیرد.

با این اوصاف، فضای سریال کاملا با آنچه در واقعیت می‌بینیم متفاوت و کمی شباهت به سبک‌ اکسپرسیونیستی سینمای کلاسیک دارد. از این دیدگاه به نظر می‌رسد این سریال، میان بازنمایی حقیقت و توهم سرگردان شده و زبان خوبی برای انتقال مفهوم به مخاطب انتخاب نکرده است. بازی رامین ناصر‌نصیر به عنوان شوهر، دلچسب نیست و وقتی هم نمی‌توانیم بدرستی متوجه شویم که او در فیلم واقعا به چه دلیل فوت کرده، همذات‌پنداری مخاطب با زن قصه کمتر می‌شود. یقینا آب شدن زیر باران هرچند مفهومی سمبلیک و نمادین باشد، دلیلی بشدت غیرمنطقی برای یک مرگ و قصه‌ای است که بستر آن از حقیقت روایت می‌شود. تکیه روی مادیات بدون توجه به معنویت، روح نشاط در خانواده و فاصله گرفتن اعضای خانواده از هم، از جمله تأکیدات این سریال است. راوی اصلی قصه یعنی الیکا عبدالرزاقی متناسب با فضای سرد فیلم بازی می‌کند، اما اصلی‌ترین نکته این است که ما فقط جملاتی را بدون هیچ نوع تغییر لحنی که بر غمگین بودن او تأکید کند، می‌شنویم. او هیچ‌وقت برای از دست رفتن زندگی‌اش مبارزه نمی‌کند و فقط در بخشی می‌بینیم که می‌خواهد همه چیز را ترک کند، ولی نمی‌رود. میان این توهم‌های تکرارشونده، پزشکی را می‌بینیم که دائم دیالوگ بستری شدن وی را یادآوری می‌کند و ناپدید می‌شود.

این سبک بیانی به‌کار گرفته شده در این سریال اپیزودیک، به نوعی تازه و بدیع است و نمی‌توان آن را نفی کرد، اما دو مسأله اصلی وجود دارد؛ اول این‌که چنین کارهایی حتی اگر به شیوه مدرن هم بخواهند روایت شوند باید بتوانند دیدگاهی امیدوارانه را بدون ساده انگاری القا کنند. دوم این‌که بیان این مجموعه نه‌تنها در این قسمت، بلکه در همه قسمت‌ها، تلخ و خالی از مثبت‌اندیشی است، در حالی که پخش چنین کاری در بازه زمانی عزاداری محرم، قاعدتا باید به شیوه‌ای باشد که روح مقاومت و ایستادگی مقابل مشکلات زندگی را ترویج کند. (گرچه می‌دانیم این سریال برای این ایام ساخته نشده و پس از سال‌ها به پخش رسیده است!)

به نظر می‌رسد کارگردان خرده‌ستمگران بیش از آن‌که بخواهد مفهوم را منتقل کند، با فرم روایت درگیر شده و در این میان محتوا، حلقه‌ای مفقوده به نظر می‌رسد. سبک و بیان شاعرانه و خانه‌ای سرشار از نورهای شمع می‌تواند برای خلق فضای داستانی مناسب باشد، اما یقینا نمی‌تواند بار محتوایی مجموعه‌ای را که بخش بزرگی از آن در واقعیت اتفاق می‌افتد، به دوش بکشد.

نسرین بختیاری