سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
این جا مکه است, صدای ظهور
چه میدانست که آن روز چه روزی است؛ روحش هم خبر نداشت که چه حادثهای در شرف وقوع است؛ به خیالش یک جمعه است مثل همه جمعههای دیگر اما... ساعت از یازده گذشته، مشغول گپ و گفتوگوی تلفنی با یکی از دوستانش بود؛
- کار خاصی ندارم؛، میرم نماز و برمیگردم؛ جمعهاس دیگه، میشینم پای تلویزیون.
نگاهش به سوی صفحه تلویزیون چرخید که انگار چند دقیقهای است فقط تصویر شبستان یک مسجد را بدون پخش هیچ موسیقی یا سرودی نشان میدهد.
پس از خداحافظی، تلفن را قطع میکند؛ کنترل را در دست میگیرد و کانالها را یکی یکی عوض میکند و با تعویض هر کانال، بیشتر متعجب میشود و با خود میگوید:
عجب! همه کانالها یه چیز نشون میده، چه خبره؟ نکنه فرستنده قاطی کرده!
میخواهد باور کند که ایراد از فرستنده تقویت کننده امواج است؛ اما حضور ناگهانی گوینده صدا و سیما، با چهره برافروخته و حالت مضطرب و چشمان نمور، درجا میخکوبش میکند؛ بیاختیار لبهایش به حرکت در میآید؛
- یا خدا! چه خبر شده؟ چی میخوان بگن؟
چهره برافروخته و صدای لرزان و پر از بغض گوینده اخبار که قرآن تلاوت میکند و در حین تلاوت قرآن، قطرات ریز و درشت اشک از چشمهایش سرازیر است، دلش را زیر و رو میکند؛ سرش منگ میشود و بیاختیار اشک در چشمانش حلقه میزند و دستهایش را به حالت ماتم روی سرش میگذارد. حالت چهره گوینده اخبار، بهت و حیرت را هم به اضطراب و نگرانی او میافزاید. گوینده با این که چشمانش پر از اشک است، لبخند میزند؛ طوری که انگار از فرط شادی بیحد و حصر، ذوقزده شده و اشکش درآمده است.
درمانده شده بود و نمیتوانست وضعیت را درک کند. دلش میخواست زودتر خبردار شود که موضوع از چه قرار است. دوباره به چهره گوینده تلویزیون که مشغول تلاوت قرآن است، خیره میشود. شاید فقط دو یا سه آیه آن هم به حالت ترتیل تلاوت شده است؛ اما برای او، زمان کند میگذرد و انگار سورهای تلاوت شده است. گوینده، مکث میکند و با لبخند و اشک، به دوربین خیره میشود؛ طوری که انگار دارد توی چشمهای آدم نگاه میکند و او احساس میکند که تمام خون درون رگهایش زیر پوست صورتش جاری شده است. گوینده با صدای لرزان و بغضآلود میخواند:
«بَقیت الله خیرٌ لَکُم اِن کُنْتُم مؤمنین». بینندگان عزیز! توجه فرمایید؛ طبق اخبار مخابره شده از عربستان و بنا به گزارش مستقیم خبرنگار ما از مکه مکرمه، قائم آل محمد صلی الله علیه و آله، حضرت حجت، صاحبالزمان، وارث انبیا و اوصیا، امروز جمعه، در مکه معظمه، ظهور کرده است. تکرار میکنم؛ حضرت حجت که درود خداوند بر او باد، امروز خروج کرده است. بینندگان عزیز! توجه فرمایید؛ پیش از این، شواهد و قرائنی به وقوع پیوسته بود که نزدیکی این روز بزرگ را نوید میداد و امروز به کوری چشم منکران و معاندان، رحمت الهی، شامل حال شیعیان شده است. اللهاکبر. اللهاکبر. شیعیان عزیز! به گوش باشید؛ برخیزید و آماده شوید که ولی امرتان، امروز ظهور کرده است امروز ... .
دیگر صدای گوینده را نمیشنید. اتاق دور سرش میچرخید. یک لحظه صورت بشاش و زیبای پسر کوچکش مهدی را دید که به او نگاه میکرد و بیاختیار روی زانوهایش نشست؛ اما انگار زانوهایش نیز تحمل وزن بدنش را نداشت. به حالت سجده درآمد و صورتش را با دستهایش پوشاند. صحنههایی از لحظههای زندگیاش به سرعت از مقابل پلکهای بستهاش گذشت و لبانش کلامی را مرتب تکرار میکرد:
- یا مهدی! یا مهدی!
لحظاتی بعد، چشمانش را گشود؛ انگار که خواب میدید. چند مرد سفید پوش با هیبت مردان جنگی و با شمشیر حمایل کرده، با لبخند به طرفش میآمدند. این جا بیتا... الحرام بود. حالا او به آرزویش رسیده بود.
دوربین مرتب تکان میخورد و کسی از لابلای غلغله جمعیت، سعی میکرد از دیوار کعبه، فیلمبرداری کند. صدا به صدا نمیرسید. جمعیت موج میزد و فقط برای یک لحظه، تصویر چند مرد سفید پوش که انگار دور کسی حلقه زده بودند، در کادر دوربین، جای گرفت و بعد تصویر قطع شد.
فقط همین چند ثانیه تصویر بود که در ساعات اولیه ظهور، مخابره شده بود و رسانههای تصویری اکثر کشورها در طول روز، بارها و بارها این تصاویر را پخش کرده بودند. پس از آن، مسئولین عربستان هرگونه ارسال تصویر و خبر را ممنوع کرده بودند و مأمورین امنیتی هم به شدت در اجرای این دستور تلاش میکردند. با این حال، خبرها به طور مرتب پخش میشد و در هر لحظه، بر تعداد کسانی که از ظهور قائم آل محمد و سخنان اولیه وی با خبر میشدند، اضافه میشد.
▪ روز اول
ساعت یازده و نیم است و در تمام شبکهها، مجریان تلویزیون با روحانیون سرشناس و یا نظامیان و سرداران ارتشی و شخصیتهای سیاسی با صورتهای مشتاق و شاد و هیجان زده، مشغول تحلیل و بررسی اخبار هستند و در حین پخش گفتوگوی آنها، صدای خبرنگاری که در مکه مستقر است، در حالی که مخفیانه و هیجان زده اوضاع را از طریق تلفن ماهوارهای گزارش میکند، پخش میشود. راههای منتهی به مسجدالحرام در تصرف مأمورین امنیتی عربستان است. پلیسهای ضد شورش با لباسهای مخصوص و سپرهای بلند، زنجیروار، بیرون از حرم، یک دیوار انسانی تشکیل دادهاند و از هر ورود و خروجی، جلوگیری میکنند.
▪ روز دوم
در خیابانها غوغایی به پا بود. صدای تکبیر مردم هر لحظه بلندتر و رساتر میشد. خبرها به طور مرتب بین مردم رد و بدل میشد.
شورای امنیت سازمان ملل، تشکیل جلسه داده بود. کشورهای عضو ناتو برای مقابله با هرگونه شورش در عربستان یا هر نوع عملیات - به قول آنها تروریستی - ابراز آمادگی کرده بودند. شاه و ولیعهد و هیئت وزیران و خانواده سلطنتی در عربستان به دست و پا افتاده بودند و تمام اینها فقط به خاطر سخنرانی چند دقیقهای یک انسان در کنار دیوار کعبه بود؛ اما نه یک انسان معمولی؛ بلکه یک انسان ملکوتی؛ یک انسان آسمانی که حالا تمام دنیا این واقعیت را در مورد او میدانست.
با تمام اینها، در ساعات اولیه ظهور، انکارها از هر گوشه دنیا سرازیر شده بود. دنیای غرب، کلیسا، یهود، پیروان ادیان و حتی عدهای از عالمان مسلمان نیز موضوع را زیر سؤال برده بودند.
هیچ خبرنگاری حق نداشت از ۵۰۰ متری حرم جلوتر برود و تمام راههای منتهی به حرم را بسته بودند و سخت کنترل میکردند. هر کس را که داخل حرم بود، بیرون کشیده بودند؛ به جز عده معدودی که حدود ۳۰۰ نفر بودند و در اطراف خانه خدا حلقه زده و همه سفید پوش بودند.
سلاحهای گرم، همه از کار افتاده بودند، مأمورها چند بار دسته دسته ریخته بودند که بازداشتشان کنند؛ اما هر بار مثل این که با یک لشکر مواجه شدهاند، به خانه کعبه نرسیده، زمین خورده بودند و دوباره ایستاده بودند و باز هم زمین خورده بودند و با ترس و وحشت فراوان، فرار کرده بودند. گفته بودند که انگار کسی دائم هلشان میداده است. ترس و وحشت و دلهره در چهره تمام معاندین، کاملاً هویدا بود.
چند هلیکوپتر نظامی سعی کرده بودند خود را به بالای کعبه برسانند؛ اما نزدیک دیوارهای حرم، سیستمهای ناوبریشان مختل شده بود و با ترس و وحشت، برگشته بودند. در همان ساعات اولیه، تمام عربستان فهمیده بود که ماجرایی ورای عقل و درک آنها، در شرف وقوع است. تمام سران کشور در کاخ پادشاهی عربستان جمع شده بودند و جلسه اضطراری تشکیل داده بودند. هیاهویی به پا شده بود و دنیا از این اتفاق، تکان خورده بود.
در ایران، شور و غوغای عجیبی همه جا را فرا گرفته بود. خیابانها شلوغ و پر از جمعیت بود. انگار روز عاشوراست؛ با این تفاوت که هیچ عزا و ماتمی در کار نبود. صورتها همه غرق در شادی و شعف بود و از همه چشمها، اشک شوق سرازیر بود. همه به هم تبریک میگفتند و در هیچ خیابانی، اثری از زنهای بد حجاب و بد لباس نبود.
▪ روز سوم
حالا برای تمام اهل زمین روشن شده بود که یک حادثه آسمانی به وقوع پیوسته است. شهر مکه به طور کامل، به تصرف یاران امام درآمده بود. در سراسر دنیا، تمام انسانها فهمیده بودند که منجی موعودی که در فرهنگ اکثر ادیان و عقاید از او به نوعی یاد شده بود، امام دوازدهم فرقه شیعه، از فرق چندگانه مسلمانان بوده است و هنوز دلهایی بودند که در سیاهی جهل و تردید، غرق و گمراه بودند.
عمر تکنولوژی نظامی به پایان رسیده بود. دنیای تکنولوژی، تحت تأثیر یک نیروی خارقالعاده و ماورای طبیعی، از کار افتاده بود و تمام وسایل و ادوات پیشرفته جنگی، تبدیل به زبالههایی بیمصرف شده بودند. از دنیای تکنولوژی، تنها وسایلی که گویی اراده الهی بر کارآیی آنها قرار گرفته بود، سیستمهای مخابراتی صوتی و تصویری و وسایل نقلیه غیرنظامی بودند.
خبرها یکی پس از دیگری مخابره میشد و هر خبری بیش از خبر قبلی، مردم جهان را شگفتزده میکرد. شاید مهمترین خبری که مانند زلزله، جهان و بیش از آن، دنیای مسیحیت را تکان داد، خبر نزول حضرت عیسیبن مریم از آسمان و پیوستن وی به امام و نماز خواندن او به آیین مسلمانان با اقتدا به امام بود.
اسقف اعظم کلیسای کاتولیک، با شنیدن این خبر، دچار حمله قلبی شد؛ اما قبل از مرگ، به شهادتین اقرار کرد. متعاقب آن عده زیادی از مقامات مذهبی کلیسا و مردم عادی در کشورهای اروپایی، به شهادتین اقرار کردند و مسلمان شدند.
در عرض چند روز، میلیونها میلیون انسان از فرق و مذاهب مختلف در سراسر دنیا به دین اسلام گرویده بودند. سران کشورهایی که ظهور و حقیقت امام را قبول کرده بودند، درخواست پیوستن به دین و آیین مسلمانان را برای خود و مردمشان کرده بودند و روحانیان مسلمان به دعوت سران این کشورها و برای راهنمایی و تعلیم تازه مسلمانان، گروه گروه از کشورهای ایران، لبنان، عراق، عربستان و ...، راهی این کشورها میشدند.
سیستمهای جنگی پیشرفته، سیستمهای موشکی و تدافعی و تمام تسلیحات نظامی در سراسر جهان، از کار افتاده بودند و کارشناسان نظامی از راهاندازی مجدد آنها ناامید شده بودند. تسلیحات نظامی که تا قبل از روز جمعه توان و برتری نظامی کشورها را تضمین میکردند، تبدیل به مشتی آهنپاره بیمصرف شده بودند و تنها هواپیماهای غیرجنگی بودند که در کمال ناباوری و تعجب متخصصین، به راحتی و بدون هیچ مشکلی، به پرواز در میآمدند.
در مکه، غلغلهای بر پا بود. مسلمانان پیرو امام، تمام خیابانهای شهر را در کنترل خود داشتند. خانواده سلطنتی به همراه عدهای از سران عربستان، یک روز بعد از خروج امام، وقتی که معجزه از کار افتادن تمامی تسلیحات نظامی به وقوع پیوست و آنها از تسلط بر امام ناامید شدند، شبانه با یک هواپیمای مسافری - با ترس و وحشت فراوان - به آمریکا گریخته بودند. وهابیون ساکن مکه و دیگر شهرهای عربستان، یا توبه کرده و به یاران امام پیوسته بودند و یا در خانههای خود، با موجی از ترس و اضطراب و وحشت، مخفی شده بودند.
مقر فرماندهی امام، داخل حرم الهی بود و تنها سیصد و سیزده مسلمان و منتظر ناب که در همان ساعات اولیّه ظهور، به اذن خداوند، معجزهآسا به او پیوسته بودند، گرداگرد او را گرفته بودند و فرامین او را اجرا میکردند و دستورات را به مردم انتقال میدادند.
لشکر امام، رفته رفته، آماده میشدند. هیچ تفنگ و سلاح گرمی در کار نبود. به دستور امام، عدهای مأمور شده بودند که درب خانه کعبه را بگشایند و مردمی را که در اطراف حرم تجمع کرده، درخواست پیوستن به لشکر امام را داشتند، مسلح و تجهیز کنند. دسته دسته شمشیر و سپر و نیزه بود که از خانه خدا بیرون میآمد و بین مردم پخش میشد و انگار این سلاحها تمامی نداشت. همه لشکر امام، مسلح شدند و هنوز شمشیر و نیزه باقی بود.
به امام خبر رسیده بود که لشکری از کفار در چند فرسخی شهر مکه اردو زدهاند و قصد حمله دارند؛ لشکری چند هزار نفری، متشکل از نیروهای نظامی چندین کشور غربی به سرکردگی آمریکا، از پایگاههایی در خاک ترکیه، اسراییل، سوریه و مصر، خود را به منطقهای بیابانی بین مکه و مدینه رسانده بودند. هواپیماهای باری و ترابری در باندهای فرود اضطراری که پیشترها به منظور استفاده در مانورهای نظامی در این منطقه ساخته شده بودند، فرود آمده، بارهای خود را که برای تجهیز نیروها ارسال شده بودند، تخلیه میکردند. سپاه دشمن، همگی مجهز به لباس مخصوص جنگهای تن به تن، سپرهای فلزی از جنس تیتانیوم و شمشیرهای دولبه برندهای بودند که آلوده به مواد سمی بسیار خطرناک و کشندهای بودند و یک تماس کوچک و یک خراش، کافی بود تا انسانی را در عرض چند ثانیه از پای درآورد.
▪ روز چهارم
لشکر امام از مکه خارج شده بودند، در چپ و راست لشکر امام از میان زمین و آسمان، صدای کشیدن شمشیرها از غلاف به گوش میرسید؛ اما چیزی دیده نمیشد. در بین لشکر امام، بودند کسانی که میدانستند لشکری از فرشتگان آسمانی به سرکردگی فرشتگان مقرّب، ارتش امام را پشتیبانی میکنند.
امام یکی از یاران نزدیکش را با یکصد نفر از مردان مسلح، به فرماندهی شهر مکه گمارده بود.
لشکر امام هنوز چندان از مکه دور نشده بود که پیشقراولان سپاه امام خبر آوردند که سربازی از لشکر دشمن، حامل پیغامی برای امام است.
چند لحظه بعد، دو تن از یاران امام، در حالی که از هر طرف بازوان سرباز جوانی را گرفته بودند، به امام نزدیک شدند. جوان به زحمت قدم برمیداشت.
پیک کفار، سرباز جوانی بود که صورتش شاید بر اثر یک ضربه هولناک، تقریباً به پشت چرخیده بود و در حالی که گریه میکرد، خود را به پای اسب سفید امام انداخت و با زبانی که برای یاران امام نامفهوم بود، شروع به تضرّع و التماس کرد.
امام از اسب پیاده شد؛ دستی به صورت سرباز جوان کشید و گردن او را آهسته با دست پیچاند و به حالت عادی در آورد؛ سپس شهادتین را به او تلقین نمود.
سرباز جوان در حالی که میگریست، سرش را زیر انداخت و شهادتین را بر زبان جاری کرد.
لحظهای بعد، خبری مثل باد در میان سپاه امام پیچید.
«نصر من الله و فتح قریب». خداوند قهّار، لشکر کفر را در سرزمین بیداء، به زمین فرو برده بود.
مصطفی حسینیفرد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست