جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

کابوس بیدار کردن بردیا


کابوس بیدار کردن بردیا

قبل از اینکه ساعت زنگ بزند، بیدار شده بودم. هر روز با اضطراب اینکه دوباره صبح شده و باید بردیا را برای مدرسه رفتن بیدار کنم و او هم بیدار نشود و... از خواب بیدار می‌شدم. بردیا صبح‌ها …

قبل از اینکه ساعت زنگ بزند، بیدار شده بودم. هر روز با اضطراب اینکه دوباره صبح شده و باید بردیا را برای مدرسه رفتن بیدار کنم و او هم بیدار نشود و... از خواب بیدار می‌شدم. بردیا صبح‌ها خیلی اذیت می‌کند. هیچ ربطی هم به اینکه شب چه ساعتی بخوابد، خسته باشد یا نباشد، ندارد...

از اول مهر، بیشتر روزها دیر رسیده بودم اداره. صدای زنگ ساعت مرا به خودم آورد. بلند شدم تلویزیون را روشن کردم بلکه به هوای کارتون راحت‌تر بیدارش کنم که دیدم اعلام کرد امروز به دلیل آلودگی هوا، کلیه مدارس مقطع دبستان شهر تهران تعطیل است. هم خوشحال شدم و هم به این فکر کردم که حالا بردیا را کجا بگذارم؟ اداره را چه کار کنم؟ بالاخره تصمیم گرفتم آن روز مرخصی بگیرم.

لم دادم روی مبل و مشغول تماشای برنامه سلام تهران شدم که مجری اعلام کرد با صفحه خلاقیت و همراه کارشناس خلاقیت با شما هستیم. موضوع گفت‌وگوی ما آموزش حل خلاق مساله به کودکان است... کارشناس برنامه توضیح داد شناسایی احساسات گام مهمی در حل خلاق مساله است و برای اینکه فرزندانمان این مهارت را به دست بیاورند، باید اول درباره احساسات کودک و بعد در مورد احساس خودمان با او صحبت و از هر فرصتی مثل بازی، کارتون دیدن یا قصه گفتن برای معرفی و تعریف احساسات و گفت‌وگو در مورد آن احساسات استفاده کنیم.

تصمیم گرفتم این روش را با بردیا امتحان کنم. یکی، دو ساعت بعد از اینکه بیدار شد و صبحانه خورد، فهمید مدرسه تعطیله و با خوشحالی مشغول بازی شد ولی بعد از مدتی دیگر حوصله‌اش سر رفته بود و بهانه می‌گرفت. پرسید: «مامان! مدرسه‌ها تا چند روز تعطیله؟» کنارش نشستم و گفتم: «مدرسه‌ات را دوست نداری؟»

با تعجب به من نگاه کرد و هیچی نگفت. مثل اینکه تند رفته بودم، ادامه دادم: «می‌دونی، من هم بعضی روزها اینطوری می‌شم. تو اداره با بعضی همکارهام مشکل پیدا می‌کنم و گاهی حتی با هم جروبحث می‌کنیم. بعد من خیلی احساس بدی پیدا می‌کنم. فکر می‌کنم اون‌ها دیگه منو دوست ندارن و نمی‌خوان من باهاشون کار کنم. اون وقت خیلی غصه می‌خورم. بعد فردا صبحش دیگه دلم نمی‌خواد برم سرکار. دلم نمی‌خواد صبح بشه که مجبور باشم بیدار شم و برم سرکار. بعضی روزها که تو با سختی از خواب بیدار می‌شی، با خودم فکر می‌کنم نکنه تو هم تو مدرسه مشکلی داری که دلت نمی‌خواد بری مدرسه! شاید من اگه بدونم، بتونم کمک کنم.»

یک دفعه زد زیر گریه و تعریف کرد که چه اتفاق‌هایی تو مدرسه افتاده. باورم نمی‌شد این بچه اینقدر در مدرسه مشکل داشته باشد و از آن بیشتر باورم نمی‌شد این روش اینقدر مفید باشد.

نرگس خداخانی

کارشناس خلاقیت