جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عروسك های زیر رعد و برق


عروسك های زیر رعد و برق

نگاهی به اپرای عروسكی مكبث به كارگردانی بهروز غریب پور

اپرای عروسكی مكبث به كارگردانی بهروز غریب پور در حالی این روزها در تالار فردوسی به روی صحنه می رود كه تجربه ژانریك دیگری از این كارگردان را در حوزه اپرای عروسكی نشان می دهد. اپرای عروسكی مكبث براساس تراژدی معروف شكسپیر، لیبرتو فرانچسكو ماد یا پیاوه و آهنگسازی جوزپه وردی ساخته شده است.

غریب پور با اجرای این اپرای عروسكی بیش از هر اجرایی، خاطره اپرای عروسكی رستم و سهراب را در ذهن مخاطب تداعی می كند. بی شك اجرای اپرای رستم و سهراب نیز با اجرای اخیر غریب پور پیوندی بحث آفرین دارد زیرا بازكاوی مؤلفه هایی از قبیل ساختار موسیقایی اثر، جنس روایت و كلیت قصه، تكنیك های اجرایی نكات مهم و بنیادی را به بحث می آورد. غریب پور رستم و سهراب را براساس اپرای ساخته شده لوریس چكناوریان به روی صحنه برد. این اپرا چندین بار در ایران اجرا شد و همواره مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. در این استقبال نیز محتوا، ساختار موسیقایی و جنس روایت و تكنیك های اجرایی نقش بسزایی داشتند. این مؤلفه ها از تفاوت های ۲ اپرای عروسكی رستم و سهراب و مكبث خبر می دهد. زیرا جنس روایت اپرای رستم و سهراب از مؤلفه های ساختاری قصه كلاسیك سود می برد.

به تعبیری خط روایت، شروع، بحران و اصل اتفاق در قصه معلوم است. پدر و پسر به صورتی اتفاقی در میدان كارزار و رودرروی هم قرار می گیرند، با هم می جنگند و در نهایت پسر به دست پدر كشته می شود. به گفته ای دیگر اگرچه جنس شخصیت پردازی، توصیف صحنه ها و زیرساخت زبانی این ماجرا از سازه های خیال و اسطوره سود می برد، اما در ساخت زبان شعری و به پیروی از آن زبان دراماتیك، رنگ و لعابی باورپذیر و رئال دارد و از یك منطق ساختاری علّی و معلولی كلاسیك سود می برد. با این تفاسیر اجرای چنین قصه ای در یك ساختار موسیقایی دراماتیك همواره برای مخاطبان ایرانی جذاب می نمود.

چنین نكاتی راه را برای تطبیق ساختاری و محتوایی اپرای مكبث می گشایند. زیرا متن شكسپیر اگرچه به لحاظ تقسیم بندی زمانی عنوان كلاسیك را با خود به همراه دارد، اما در واقع از پیچیدگی های متنی و فرامتنی پیروی می كند. این امر به لحاظ محتوایی به تراژدی مكبث كیفیتی از تأویل مدرن می بخشد. به تعبیری اثر شكسپیر دارای «هرمنوتیك بی زمان و مكان» است و در هر زمان و مكانی به قرائت تازه ای می رسد. این امر به بحث «طرح توطئه داستانی» برمی گردد. زیرا آدم های شكسپیر برای ادامه زندگی و تداوم در چرخه بقا، برای همدیگر نقشه می كشند. به تعبیری آنها برای به دست آوردن خواسته های خود با هم در یك جنگ روحی و روانی درصدد حذف همدیگر هستند. بنابراین جنبه زمانی و مكانی و تاریخی این شخصیت ها، حالت نمادین و سمبولیك پیدا می كند. زیرا جنس شخصیتی آنها قدیمی و كلاسیك نیست. این در حالی است كه جنس شخصیت های رستم و سهراب از ذات اسطوره می آیند. به تعبیری اگرچه رستم، سهراب را می كشد، اما هیچ وقت حالات روحی و روانی او به یك بزهكار شبیه نیست. زیرا او در چارچوب مفهوم ازلی و ابدی تقدیر قرار دارد و اگر سهراب را می شناخت تیغ پسر را به جان می خرید. بنابراین بعد از ضربه زدن به سهراب احساس پشیمانی دارد و به گریه و زاری می پردازد. از سوی دیگر این قصه در ناخودآگاه تاریخی و ذهن انسان ایرانی ریشه ای هزار ساله دارد و اجرای آن در ژانر اپرای عروسكی همواره از ایده ای تازه خبر می دهد.

اما قصه تراژدی مكبث فی النفسه پیچیده است. گره افكنی و گره گشایی خاص و نمادین و ساختاری درهم تنیده و تودرتو دارد. نخستین نكته ای كه در رابطه با جابه جایی معنا و انتقال پیام این قصه با ژانر و به تعبیری رسانه ای به نام اپرای عروسكی وجود دارد، تأمل مخاطب در فرم و شكل اجرا است. گویی كارگردان از این زاویه موفق عمل كرده است. زیرا منطق حركت عروسك ها، به زوایای گوناگون صحنه، معناآفرینی و معنا زدایی توأمان و فضا سازی شكیل و تو در تو به نوع اجرا كیفیتی جذاب داده است. در این میان دو نكته حائز اهمیت می نماید: نخست قرائتی است كه غریب پور از گفتمان میكروسكپی متن دارد.

این قرائت میكروسكپی از باوری غیر منطقی ناشی می شود كه شكسپیر برای سرنوشت آدم های خود تعریف كرده است. از این رو برای تحلیل تكنیك اجرایی غریب پور ناگزیر از بازگشت به آغاز تراژدی مكبث هستیم؛ سردار مكبث و سردار بانكو پس از شكست سپاهیان نروژی به اسكاتلند برمی گردند. آنها در راه، با گروهی از جادوگران روبه رو می شوند كه آینده را برایشان پیشگویی می كنند. جادو گران به مكبث می گویند كه نخست امیر كاو دور و سپس پادشاه اسكاتلند خواهد شد. آنها به بانكو هم می گویند كه فرزندانش به سلطنت خواهند رسید. وجود پیشگویی جادوگران در ابتدای داستان از نوعی تفكر ناب شكسپیر خبر می دهد.

بی شك «جادوگر» تنها یك نماد بومی زمینی است. از این رو بررسی این خط ذهنی با استفاده از متد روان شناختی، تأویل دیگری دارد. زیرا این دو شخصیت با سرنوشتی از پیش تعیین شده روبه رو نیستند. در نتیجه شاید پیشگویی جادوگران، گوشه ای از ناخود آگاه پنهان خود آنهاست؛ گوشه ای از امیال و آرزوهای سركوب شده كه همواره جزو خواسته های درونی و تمایلات آنها به شمار می رود. از سوی دیگر این منطق ذهنی میكروسكپی كه بر متن حاكم شده است، رنگ و لعابی از توهم را به ساختار كلی داستان می بخشد. این امر مانند دایره ای موازی با دایره فراخ تر یعنی قرائت ماكروسكپی اثر (جریان تراژیك) به تكمیل و تفسیر آن مختوم می شود. از این رو منطق ذهنی و خیالی حاكم بر داستان دست كارگردان را باز می گذارد تا به فضاسازی ملون و تودر تویی بپردازد. بنابراین آن چه كه در اصل معماری المان های فضا و اتمسفر در نظر گرفته شده است، از ساختاری جادویی پیروی می كند. به تعبیری نه تنها فضا سازی ملون و اسرار آمیز است، بلكه كیفیتی منعطف دارد و همواره از یك فضا به فضایی دیگر دگردیسی و تغییر می یابد. بنابراین تصور و تجسم دیداری قصر خیلی راحت با تصویر فضای جادوگران در هم می آمیزد و به فضای واحد تبدیل می شود.

چیزی كه امكان آن تقریباً صفر است. در واقع منطق فكری انسان امكان حضور در یك محیط و تجسم آن را دارد. اما آن چه كه می تواند، ۲ فضای منفك و مستقل را در لحظه واحد با هم تركیب كند و به آن تشخصی مشترك ببخشد، همان منطق ذهنی و به تعبیری قرائت از باور نمادین و بومی جادو است. فضا سازی های غریب پور در چنین صحنه هایی آنقدر ریتمیك و در عین حال سریع است كه تكنیك «دیزالو» سینمایی را به ذهن می رساند و این امر از نقاط قوت اجرای او است. غریب پور در دیگر زوایای متن نیز قرائت های خاص خود را دارد. به عنوان مثال هنگامی كه مكبث با طرح نقشه و توطئه به سلطنت می رسد، برای لحظاتی آرامش بر داستان مستولی می شود. اما این آرامش به هیچ وجه نباید وجود داشته باشد. بنابراین او باید با نقشه هایی كه برای خودش كشیده شده اند، درگیر شود. در نتیجه باید به پیشگویی های جادوگران رجوع كند. آنها علاوه بر رسیدن مكبث به سلطنت به پادشاهی فرزندان بانكو هم اشاره كرده بودند. از این رو مكبث باید پسر بانكو را بكشد. بانكو نیز كه خود پیشگویی جادوگران را شنیده است، قطعاً آرام نخواهد نشست. بنابراین پسرش را از مهلكه فراری می دهد. اما جریان جادوگران به همین جا ختم نمی شود. اسرار آنها بر اساس یك پازل ذهنی شخصیت های داستان را چیده شده است. بنابراین مكبث كه تا این جای كار درست در صحنه چیده شده است، برای تداوم راه دوباره باید به سراغ جادوگران برود. از این رو طبق ساختار ذهنی قصه، بحث شرط و شروط مطرح می شود. این امر هم عمق پندار های ذهنی بشر را نشان می دهد. جادوگران به مكبث می گویند تا زمانی كه جنگل بیرنام به حركت در نیاید و كسی برای جنگ با مكبث از مادر متولد نشود، مكبث پا برجا می ماند. با این حال ارواح در این ملاقات به مكبث می گویند كه او سرانجام كشته خواهد شد.

فضاسازی چنین صحنه هایی جالب توجه است.

غریب پور سعی می كند كه بحث جادو را به عنوان یك باور نمادین و خرافی بشر به بهترین وجه نشان دهد. ما در چنین صحنه هایی شاهد ورود ارواح از زیر زمین به جریان قصه هستیم. در صحنه ای روی سن با دست هایی سفید و گچی مانند روبه رو می شویم كه از یك طرف نشانگر همان باورهای مرده و خرافی و از سوی دیگر به قطع درختان نیز اشاره دارد. در چنین صحنه هایی شاهد ورود عروسك هایی از كف سن به اپرا هستیم كه سفیدپوش هستند و شكل و شمایل ارواح را برای ما تداعی می كنند. همچنین در صحنه هایی كه برای فضاسازی حركت درختان بیرنام به كار برده شده است، نكات جالبی وجود دارد. ما در چنین صحنه هایی شاهد پرواز درخت ها و رفتن آنها به سوی سقف سن و چشم انداز دیداری بالای اپرا هستیم. اما نكته ای كه در طراحی ماكت درختان وجود دارد، تصور كلی آنها به صورت انسان است.

طوری كه ما در تنه درختان چشم و دهان و در واقع تجسم صورت انسان را حس می كنیم. این تخیل اگرچه از منبع ذهنی خود كارگردان نمی جوشد و به نوعی تداعی گر تخیل مكانیكی و بازسازی شده با كامپیوتر در فیلم هایی همچون ارباب حلقه ها و... است، اما در روال داستانی این اپرا جالب است. زیرا همواره با جهان بحث پندارهای ذهنی بشر و توجیه آن با باورهای نمادین جادو در رابطه است. به تعبیری كارگردان این تخیل و در واقع پیشگویی جادوگران در متن شكسپیر را رنگ و لعابی روانشناختی بخشیده است و انگار می گوید كه این درخت ها و حركت آنها هم جزیی از تخیل و ذهنیت انسان عینی و در واقع خود او هستند.

از سوی دیگر كارگردان با تجربیاتی كه از ژانرهای عروسكی خیمه شب بازی و... دارد، خطوط حركت و فراز و فرودهای خاصی را برای جولان عروسك ها در این فضاسازی فراهم می كند. غریب پور در بسیاری از موارد به عناصر خود حساسیتی خاص نشان می دهد. به عنوان مثال وی در نحوه نورپردازی و نشان دادن صورت عروسك طبق مؤلفه های خاص متن عمل می كند. گاهی هم شاهد هستیم كه میمیك عروسك گم می شود یا این كه گوشه ای از صورت او برای ما قابل رؤیت نیست. اما كارگردان این تفاوت را از روی حالات روحی و روانی شخصیت های متن تنظیم كرده است. زیرا آنها همواره در حالات روحی متفاوت قرار دارند و در تضاد و تقابل با همدیگر برای ماندن در چرخه بقا به تعقیب و گریز همدیگر می پردازند. اپرای عروسكی مكبث ۲۰ صحنه دارد. بسیاری از صحنه ها نیز با صدای یك رعد و برق سهمناك شروع می شود. رعد و برقی كه انگار عروسك ها را به شوك وامی دارد كه آنها نباید یك لحظه در روی سن ساكت باشند.

گویی این اله مان شنیداری (رعد و برق) نیز كه خود ذات یك اتفاق و تحول در طبیعت است، به همان اتفاق داستانی اشاره دارد. نحوه عروسك گردانی این اپرا نیز به تناسب دیگر عوامل اجرایی قابل قبول ارائه شده است. تكان عصبی دست ها، آرامش یا عصبی بودن صورت، راه رفتن عادی یا ضرباهنگ قدم های حماسی، تكان های ریز و درشت چهره عروسك و... همه و همه قابل رؤیت هستند و از نظمی ساختاری و ارگانیك خبر می دهند. با همه این تفاسیر مهمترین نكته ای كه در رابطه با این اجرا و نقد آن وجود دارد، آسیب شناسی قابلیت های ژانریك اثر است. البته در این امر هم عواملی از قبیل ساختار موسیقایی و اجرایی اپرای از قبل دیكته شده، تأثیر دارند. بنابراین زوایای داستانی و دیالوگ را باید جدا دانست و تنها به اجرا تكیه داشت؛ اجرایی كه با فضاسازی تو در تو و مخیل درصدد ارائه یك اپرای جذاب است.

امید بی نیاز