پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
ایرج قادری بازمانده ای که رفت
باور بکنیم یا نه و چه دوست داشته باشیم و چه نپسندیم، سینمای قبل از انقلاب و "فیلمفارسی" بخشی از تاریخ سینمای ما است و ایرج قادری نیز یکی از آخرین بازماندگان این نسل که هنوز در سینمای ایران فعالیت داشت، محسوب میشد. ایرج قادری چند سالی میشد که حال و روز خوبی نداشت. اوایل پنهان میکرد اما... کم کم بیماریش قابل پنهانکردن نبود و این چند ماه اخیر حالش روز به روز وخیمتر میشد. برای اینکه بدانیم، حال هنرمندی خوب نیست، نه لازم است نبضش را بگیریم و نه رنگش را ببینیم. حتی لازم نیست از دکتر و خانواده اش بپرسیم. هنرمند وقتی حالش وخیم میشود که یکی از شبکههای تلویزیونی ما، پشت سر هم فیلمهایش را پخش میکند و وقتی دکترها از او قطع امید میکنند که شبکه سوم سیما فیلم "میخواهم زنده بمانم" وی را روی آنتن میبرد البته بزرگداشت هم بی تاثیر نیست، حتی اگرانسان مغروری چون ایرج قادری با ویلچر روی صحنه بیاید و بگوید: «حالم اصلا خوب نیست».
ایرج قادری در سال ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد.در رشته دکترای داروسازی مشغول تحصیل بود که بازیگری را به آن ترجیح داد.همسر وی "تهمینه" یکی از هنرمندان" نسل اول بازیگر حرفهای زن "در ایران محسوب میشود که سالها قبل از انقلاب، حضورش را در این عرصه کمرنگ کرده بود. همسری که تا آخرین لحظه حیاتش در کناراو ایستادگی کرد. وی فرزندی هم نداشت و میگفتند تنها پسرش را در یک حادثه از دست داده است. ایرج قادری در سال ۶۶ قولی از من گرفته بود که شاید اصلا هم به خاطر نداشت اما دینی است که حالا و خیلی دیرباید ادا کنم. البته در طول این سالها چندین بار میخواست که در این رابطه مصاحبه مفصلی داشته باشم که به دلایل متعددی میسر نشد. یکی، دو سال آخر جنگ بود و بمباران تهران. تازه ما تهرانیها، داشتیم حقیقت خانه خرابی را لمس میکردیم.
من برای کنکور میخواندم و خانه مان خیلی در جای امنی نبود به همین دلیل روزها برای درس خواندن به دفتر یکی از دوستان پدربزگم میرفتم. در میدان هفتتیر، یک ساختمان قدیمینزدیک ورزشگاه شهید شیرودی ساختمانی تاریک با پلههائی پیچ در پیچ. یک طبقه از ساختمان استودیو کنکاش بود، یک واحد دفتر آقای نقشینه. واحد دیگری به جمشید حیدری تعلق داشت که فیلم میساخت و طبقهای که متعلق به ایرج قادری بود. البته اسمش دفتر کار بود، اما آن زمان ممنوع الکار شده بود. مرتب ایرج قادری را میدیدم، با سیگاری گوشه لبش. میگفتند که شرط بسته ،که اگر کسی بتواند او را بدون سیگار ببیند، جایزه دارد. شاید اگر در آن زمان، آن شرط را میباخت حالا از سرطان ریه و مثانه جان نمیباخت. اما دریغ که در این شرط همیشه برنده بود.
یک بار که دوست پدر بزرگم به دفتر او میرفت، با اصرار قبول کرد تا من که عاشق سینما بودم، همراهش باشم. پیشکارش محمد آقا که مونسش هم بود در را به رویمان باز کرد.
دفتر آبرومندی بود اما هویت نداشت. روی دیوار دفترش پر بود از پوستر فیلم "دادا". اسباب و اثاثیهای زیبا داشت اما قدیمی. روی میز کارش یک کیسه کوچک برنج که بویش فضا را پر کرده بود، به چشم میخورد. بعدها فهمیدم که از شمال، برای فروش، برنج میآورد. به او گفتم که میخواهم یا سینماگر شوم و یا روزنامه نگار. و او گفت که اگر روزی، روزنامهنگار شدی... حالا من مرده و تو زنده قول بده که یک موضوعی را از طرف من بنویسی. قادری گفت، بنویس:"هرگز به آدمهائی که خیلی ادعاشان میشود و آتششان تند است اعتماد نکنید. آدمهائی مثل این محسن مخملباف. صبر کنید و ببینید این محسن مخملبافها که میگویند، ما انقلاب نکردیم تا امثال ایرج قادریها و فردینها در سینما باقی بمانند، چطور رنگ عوض میکنند. من از اولش ریش داشتم و تا بمیرم هم ریش دارم، چون چهرهام را با ریش دوست دارم اما صبر کنید و ریش تراشیدن این آقا محسن را هم ببینید"درد دلش باز شده بود و از "محسن مخملباف" میگفت که چطوری مسبب ممنوع التصویر شدن اوشده است.
ایرج قادری در دهه هفتاد دوباره اجازه ی فعالیت گرفت اما در پشت دوربین.او دوباره با یار قدیمیاش سعید مطلبی شروع به ساختن فیلم کرد. "میخواهم زنده بمانم" وی یکی از پرفروشترین فیلمها شد و با "سام و نرگس" محمد رضا گلزار را وارد سینما کرد. او همچنان فیلمفارسی میساخت اما حالابا در نظر گرفتن خطوط قرمز سینمای بعد از انقلاب. او فیلمفارسی میساخت چرا که فیلمفارسی جزو لاینفک سینمای ایران شده است. بعدها ایرج قادری اجازه داشت تا در جلوی دوربین خود نیز حضور داشته باشد. بعد از آن دغدغه او ساختن یک سریال برای تلویزیون شد. او توانست تلویزیون را مجاب کند تا سریال «ستایش» را به کمک نویسنده همیشگیاش سعید مطلبی بسازد اما... بیماری مجالش نداد و کار به سعید سلطانی سپرده شد. همچنین اکنون فیلم "شبکه" وی آماده نمایش است که خیلی مایل بود تا قبل از اینکه اتفاقی برایش بیفتد، این فیلم را روی پرده ببیند که متاسفانه فرصت نشد. یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ ایرج قادری از میان ما رفت روحش شاد.
نویسنده : هما گویا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست