دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

به کوچه‌های بن‌بست


به کوچه‌های بن‌بست

● نگاهی به «سایه‌ام را بر دیوار جا گذاشته‌ام»
تنها چیزی که از برف
بیرون مانده
یک میله خالی
از پرچم است
(ص ۱۱)
شعری است کوتاه و ساده‌نما، اما به اندازه یک هایکوی خوب، حال و گیرایی …

نگاهی به «سایه‌ام را بر دیوار جا گذاشته‌ام»

تنها چیزی که از برف

بیرون مانده

یک میله خالی

از پرچم است

(ص ۱۱)

شعری است کوتاه و ساده‌نما، اما به اندازه یک هایکوی خوب، حال و گیرایی دارد و شما را وا می‌دارد یا بر می‌انگیزد. بزنید به انبوهه «برف» و تندیس‌های مرگ و شکست و ویرانی و بیهودگی را بیرون بکشید. مظفری‌ساوجی در سال ۱۳۸۶ با مجموعه شعر «رنگ‌ها و سایه‌ها» (ناشر: مروارید) جزو دو سه جوانی بود که با اشعه افق آرای خیره‌کننده‌ای از پشت ارتفاعات شعر نو طلوع کردند و ما را به ادامه یک تحول خلاق در شعر جوان امروز امیدوار کردند. بررسی دو مجموعه اخیر و مطابقه آنها نشان می‌دهد که شاعر در کتاب جدید خود از جنبه ذهنی، موشکاف‌تر و خرده‌بین‌تر واخواست‌گراتر شده و این فرق مثبتی شمرده می‌شود اما از جهت‌ عینی در این دو سه ساله به مزیت جدیدی نرسیده و در این مجموعه علاقه به ایجاز و گرایش به بعد به اندازه مجموعه قبلی نمونه نشان می‌دهد.

با این وجود، شاعر در این مجموعه به کشف‌هایی رسیده که می‌تواند خون تازه‌تری در سرخرگ شعر سپید ما بدواند و شاعر جوان این حقیقت را پذیرفته یا به نوعی از آن الهام گرفته که در غیاب وزن و قافیه باید صناعی و دقایقی سود جسته شود که فقر و بی‌پیرایگی دامن سخن شگرف شعر نامیده شده را نگیرد. از جمله این هنرورزی‌ها، استفاده از تضادها و کوپل‌های معنایی است، مثلا در قطعه آخر مجموعه: گاهی وقت‌ها/ پیش از آنکه غم / بیاید / تا هر چه را که کم گذاشته/ با خود بیاورد/ شادی/ برگشته است/ تا چیزهایی را که جا گذاشته/ بردارد (ص ۱۰۰)

یا در بند اول از شعر «دل تاریکی»:

به فکر فرو رفته‌ام/ مثل چراغی در دل تاریکی/ آیا ماه فرورفته در فکر ابرها/ یا ابرها فرو رفته‌اند در فکر ماه؟ (ص ۹۲)

شگرد دیگر، بازی با پروسه زمان است با القای نوعی حرکت که معمولا اما خلاف عادت از انتها به ابتداست، مثلا در قطعه «عزیربنی»:

حتما کسی اینها را/ به اینجا آورده/ این خانه‌های سر به فلک کشیده / با پای خودشان که نیامده‌اند / چه کسی این در را/ به کوچه‌های بن‌بست / باز کرده است؟ (ص ۶۵)

یا در قطعه «درخت» که می‌خوانیم:

این در چوبی / که سال‌هاست/ روی یک پاشنه می‌چرخد / و جز صدای چرخیدن کلید / و پچ‌پچ موریانه‌ها / در گوشش / صدایی نپیچیده است / روزگاری / فقط / به روی بهار / باز می‌شد / (ص۷۶)

که یکی از زیباترین نوسیون‌ها از درخت صنعت گذرانده است با القای ظرافت‌مندانه نوعی نوستالژی.

و اما چنانکه در ابتدای مقال گفته شد، مظفری شاعر در این مجموعه ، شاید به منظور تخلیه روحی یا رفع یک تضاد مزاحم، کمی درازگویی کرده چنان که در قطعه‌ای با نام «تقصیر باد نیست» که بیست و چند سطر دارد چنین به نظر می‌رسد که می‌شد به این صورت خلاصه‌نویسی یا عصاره‌کشی کرد:

قرار بود / بهار بیاید / (و چه کارها بکند)/ نگاه کن / به سایه‌هاشان / کلاغ‌ها / پرستو هستند / (ص ۴۶ و ۴۷)

اما در شعر «پرواز» درست برعکس این جریان، شاعر حتی یک کلمه زیادی ندارد، یا کلمه‌ای که لازم بوده بیاید و نیامده باشد:

آرامش پنجره را / باد / به‌هم زده است / پرده / مثل پرنده‌ای که / پایش را بسته باشند / در هوای تقلاست / (ص۳۲)

قطعه خوش سروده «غم‌های من» هم نمونه دیگر بلکه بهتری است:

پرده‌های اتاق را

کنار زده‌ام

روانشناس گفته است

آفتاب

غم را

از دل می‌برد

غم‌های من اما

برف نیست

(ص۲۶)

قطعات دیگر مثل شعر شیوای (آپوکالیپس) در مقایسه پس‌نگرانه، نمایانگر مزیت‌های بازمانده و ادامه‌یافته‌ای است، چنانکه در صفحه ۲۰ می‌خوانیدش. از نظر روانشناسی شاعر، پیداست که آقای مظفری ساوجی تضادی خصوصی را حل کرده و بر مشکلی که کاملا جنبه شخصی دارد فایق آمده است و بر اثر این پدیده که برای آن صفتی تعریف نمی‌کنیم در مقام مقابله با آسیب‌ها و دردهای اجتماعی، گرایش به طنز و حتی هزل در او قوت گرفته بی‌آنکه نتواند در مجموعه اخیر آن را اداره‌ای و احاطه‌ای بسزا داشته باشد.

به هر حال من مهدی مظفری ساوجی را شاعری نمی‌بینم که فقط چاله‌ها را پر کند بی‌آنکه به ارتفاعی رسیده باشد.