یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
دین و نمایش در ادوار تاریخ, نمایش دینی و تئاتر معاصر
● كدام دین، كدام تئاتر؟
قبل از هر نوع صحبت در ارتباط با دین و تئاتر، به این حقیقت باید توجه داشت كه دین و تئاتر دو واژهٔ ساده با دو معنی خاص و ثابت نیست و نمیتوان بهراحتی از آن صحبت كرد! تاریخ دین و تاریخ تئاتر پُر است از بیانهای متفاوت در معنی این دو! در طول تاریخ تمدن به دین و تئاتر از زاویههای گوناگون نگریسته شده است و رهآورد هر نگرش تعریفی خاص است، ابتدا باید دید ما از كدام دین و از كدام تئاتر، صحبت میكنیم.
اگر تلاش ما این باشد كه بحث را به روزگاران كهن و اولین لحظات شكلگیری تاریخ تمدن انسان ببریم، خواهیم توانست با كنار گذاشتن پیرایههای متفاوت تاریخی به مفاهیم اصلی نزدیك شویم، مفاهیمی كه ریشه در سرشت انسان دارد و برخاسته از نیازهای طبیعی انسان به این پدیده است.
● ریشههای پیوند دین و نمایش در تاریخ
باید دید آنگاه كه انسان هنوز گامهای چندانی برنداشته بود و مسیرهای تاریخی متفاوت به او فرمهای گوناگون نبخشیده بود، دین و تئاتر بر اساس درك طبیعی و نهچندان شكلگرفتهٔ انسان چه معنی و چگونه ارتباطی با یكدیگر داشتند؟
بنا به قول عام و مشهور فرهنگشناسان، انسان با مطرح كردن سؤال، پا به مسیر فرهنگی شدن گذاشت. او نتوانست مانند موجودات دیگر فقط زنده باشد و در حصار برآمده از ارگانیسم وجود خود نفس بكشد. آنچه میدید برایش جالب بود و با نزدیك شدن به آن برایش سؤالبرانگیز میشد، آنگاه كه برای یافتن پاسخ تلاش میكرد دچار شگفتی بیشتر میگشت، او موجودی بود كه میفهمید و لحظات اول از فهم خود هراسان میشد، اما با رشد آن از فهمیدن لذت میبرد و میخواست بیشتر بفهمد، انسان بهراستی موجود جالبی بود! رشد فهم در انسان نوعی احساس كامل شدن را به او داد و او به گونهٔ طبیعی به مسیر تكامل پا گذاشت، این مسیر برایش فوقالعاده جذاب و شگفتانگیز بود، تا آنجا كه كمالخواهی را عالیترین ویژگی خود دانست.
كمالطلبی انسان، گسترهٔ جدیدی را در مقابل او قرار داد، گسترهٔ بیانتهای غیرملموس ماوراءالطبیعه. او در این گستره خیلی بهتر خود را میشناخت و پاسخ به نیازهای درونی خود را بهتر احساس میكرد. ورود انسان به گسترهٔ غیرمحسوسات عجیبترین اتفاق بود، موجودی در پهنهٔ گیتی در دو فضای متفاوت زندگی میكرد. انسان درحالیكه افق طبیعت را میدید و به سوی آن گام برمیداشت، پدیدههای طبیعی را با یك حس برتر در گسترهٔ ماوراءالطبیعه تفسیر میكرد. این تفسیر برایش فوقالعاده زیبا و قشنگ بود، چون به آنچه كه در زندگی عادی میدید معنی و مفهوم میبخشید و معنیدار شدن پدیدههای طبیعی پیرامون انسان به معنیدار شدن خود او انجامید!
وقتی انسان برای خودش معنی شد و توانست خودش را بشناسد، از پایگاه محكمتری به طبیعت و ماورای آن نگریست. در این زمان تابلوهای بسیار زیبا و تحسینبرانگیزی را مشاهده كرد كه از تفسیر و بیان آن عاجز بود. میخواست آن را بیان بكند اما قدرت نداشت. حس عظیم و برتر خود را به عالم اسطورهها برد، یعنی تنها شكل بیانی كه میتوانست به او كمك بكند. اسطوره نمایهٔ كاملی بود از آنچه كه انسان درك میكرد اما نمیتوانست آن را بیان بكند. ممكنترین نمایه از عالیترین باورهای ژرفی كه انسان به آن ایمان داشت چگونگی این ایمان در سیر قصهپردازی اسطورهها، توجیه كامل میشد و به بیان درمیآمد، یعنی منطق ارائه پیدا میكرد.
گامهای انسان دروازهٔ باشكوه شناخت مجموعه استعدادهایش را بر روی او میگشاید و او را تشویق به ادامه مسیر میكند.
او هرچه به شناخت زوایای طبیعت نائل میشود خود را بیشتر میشناسد و از شناخت خویش بیشتر لذت میبرد. تا آنجا كه احساس میكند پیوندی عمیق و ناگسستنی بین او و طبیعت وجود دارد. با این احساس، قضیهٔ خالق و مخلوق و ارتباط میان آن دو و همچنین برآیند این ارتباط برایش به صورت جدّی مطرح میشود. در این بحث جدّی چگونه و چراییهای زیادی به نظرش میآید. در اینجا نیز از اسطوره كمك میگیرد، قصه آفرینش و قصههای پس از آن به فهم او كمك میكند و انسان را در مسیر درك بیشتر و مطرح كردن سؤالات عمیقتر قرار میدهد.
اساسیترین سؤالهای انسان در ارتباط با هستی جهان و موجودیت خودش زیرساخت گرایش او به دین و باورهای ایمانی میشود و در ادامه، او به باورهایی میرسد كه در آن همهچیز رو به وحدت میگذارد.
انسان كه در میان انواع موجودات دیگر و پدیدههای گوناگون زندگی میكند با نگرش موحدانهٔ خود مجبور است دیگر پدیدهها را تفسیر بكند. این كار برای انسان بسیار لذتآفرین است و او آن را میستاید و به انواع متفاوتی آن را به نمایش میگذارد. از میان انواع ستایشهای خود بهترین فرم را تكرار میكند و تكرار زمینهٔ گزینش میشود و گزینش، آیین را به وجود میآورد. اسطورهها زیرساخت آیینها میشود و آیینها بهترین فرم تجسم بخشیدن به ستایش انسان از تفسیرهای مقدس خویش.
«آیین شكلی از معرفت است، اسطوره و آیین تجسم دریافت یك جامعه از جهان است زیرا میكوشد انسان و رابطهٔ او با جهان را تعریف بكند.»۱
شكل نمایشی آیینبرآمده از عمیقترین باورهای درونی و احساسات لطیف انسان است با هر گامی كه انسان در مسیر شناخت هرچه بیشتر و بهتر درون و بیرون خود برمیدارد متكاملتر میشود، تا آنجا كه میتواند برای گامهای خود تئوریپردازی بكند. تئوریها انسان را به عالم دیگر میبرد. انسان تئوریپرداز شجاعت خاصی پیدا میكند. او میخواهد فرایافتهای خویش را به دیگران اعلام بكند. او دوست دارد دیگران در جریان اندیشه و تفكر او قرار بگیرند. پس بلندایی را انتخاب میكند، بر آن قرار میگیرد و با صدای بلند از دیگران میخواهد كه به پیام او گوش فرادهند و به یافتههای او توجه بكنند. او حرفی برای گفتن دارد، حرفی كه نمیتواند آن را با نقاشی، مجسمه یا خط نشان بدهد. او بر سكو قرار میگیرد تا خود، آن را بگوید.
این كلام انسان، كلامی معمولی نیست، از عمق جان او برمیآید و به آبشخور عالیترین دریافتهایش برمیگردد، عالیترین احساس و باور را دارد پس حس و حركت و باور همراه او است و میخواهد هرچه بیشتر و بهتر آن را نشان بدهد. در گامهای بعدی از دیگران نیز كمك میگیرد تا پیامش را بهتر برساند، در اینجا اولین هستهٔ مركزی تئاتر در تاریخ انسان شكل گرفته و متولد میشود.
«یكی از شرایط ضروری برای پیدایش تئاتر فراهم آمدن فرایافت نسبتاًَ پیچیدهای از جهان است كه در آن امكان داشتن نظرگاهی عینی و بیطرفانه از مسائل انسانی وجود داشته باشد.»۲
نگاه انسان به عنصر كمالخواهی خویش و رو به برتری داشتن او در زمینهٔ گرایش انسان به دین و تئاتر بسیار نزدیك است. او در دین حقیقت كمالخواهی خود را با احساس نزدیكتر شدن به خدا سیراب می كند و در تئاتر با به تصویر كشیدن چگونگی رو به كمال داشتن خود مسیر پُرپیچ و خم تكامل خود را به نمایش میگذارد. تئاتر بهترین گزینهٔ انسان برای تجسم بخشیدن به باورهای كلی و تفسیرپذیر انسان میشود، چراكه به لحاظ حضور مستقیم انسان در آن نمایهٔ كاملی از عالیترین درك و احساس او است.
«پیگیرترین نظریهها در ارتباط با خاستگاه تئاتر، حاكی از آن است كه تئاتر از دل اسطوره و آیین درآمده و رشد و نمو یافته است.»۳
عنصر دین و تئاتر فرق بین زنده بودن و زندگی كردن را به انسان آموخت، از اولین لحظاتی كه او این فرق را درك كرد، به كمك عقل و اندیشهٔ خود انواع مختلفی از زنده بودن و زندگی كردن را شناخت. پس تلاش كرد بهترین فرم برخورد با آن را انتخاب كند، این فرمهای گوناگون عوارض مثبت و منفی متفاوتی را دربرداشت و چالشهای خاصی را بر سر راه انسان قرار میداد. درونیات انسان كه بذر آن در اعماق وجودش قرار داشت، در برخورد با حقایق و واقعیات بیرونی معركهٔ بزرگی از درگیریهای مختلف را فراهم میآورد و آنچه بهترین چاشنی این معركه بود همان پرسشها و سؤالات انسان بود.
انسان دوست داشت این معركه را نشان بدهد و سؤالات خود را با صدای بلند به گوش دیگران برساند. تئاتر، این خواستهٔ او را برآورده میكرد و به او این امكان را میداد.
ذهن انسان نمیتواند آشوب را تحمل كند، بنابراین جستوجوی نظم و پرسش از علت چیزها، امری است ابدی. (جهان چگونه به وجود آمد، چرا پدیدههای طبیعی رخ میدهند یا تكرار میشوند، عمل و عكسالعمل انسانها ناشی از چیست.) از درون این پرسشها در هر عصری، انسان مفاهیمی را در مورد رابطه خود با خدایان، با جهان، با جامعه و با خویشتن تنظیم و قاعدهبندی میكند.
انسان، مذهب، علم، نهادهای سیاسی و اجتماعی و هنر خود را از طریق این مفاهیم شكل میدهد. «تئاتر در هر عصری اعتقادات رایج همان عصر را دربارهٔ انسان و جایگاه او در جهان و جامعه منعكس میكند. چون دیدگاههای انسان از علّیت و جایگاه خاص او در طرح كلی چیزها در تغییر است، تئاتر نیز تغییر میكند. زیرا وظیفهٔ تئاتر این است كه اندیشهٔ غالب در عصر خود را دربارهٔ حقیقت و واقعیت منعكس بكند.»۴
اگر باورهای دینی نگاه جزءنگر انسان را به نگاهی كلی و پویا تبدیل میكرد و او را از سقوط در نیستی و فنا نجات میداد و به مرز بیكرانگی میبرد، تئاتر نیز امكان به تصویر كشیدن عینی همهٔ این مراحل را فراهم میكرد. متن تئاتر كه مبتنی بر قصه و قصه كه برآمده از اسطوره بود به كمك حركتهای نمایشی برگرفتهشده از آیینها، آنچه را كه بهراحتی قابل گفتن نبود نه فقط به پدیدهای دیداری شنیداری تبدیل میكرد، بلكه با نفوذ به عمق كانون تفكر و احساس مخاطبان خویش در یك همزادپنداری قوی، زمینهٔ فهم و درك عمیقترین مفاهیم را فراهم میساخت.
● جریان دین و تئاتر در بستر تاریخ
ویژگی مطرح كردن سؤال هیچگاه انسان را ترك نكرد، تا آنجا كه میتوان او را به موجودی كه میتواند سؤال كند تعریف كرد. موجودی با قدرت جاویدان طرح سؤال و توان مطرح كردن سؤالهای همیشهجاویدان. انسان در طول تاریخ تمدن خویش، سؤالات بیشماری را مطرح كرده است. این سؤالات به دو بخش كلی تقسیم میشود:
الف) سؤالاتی كه پاسخ میگیرند و انسان از پاسخ آن قانع میشود.
ب) سؤالاتی كه بهرغم پاسخهای متفاوت، همواره به عنوان سؤال باقی میمانند.
اصلیترین سؤالات انسان در ارتباط با خدا، هستی و خودش از نوع دوم است. این سؤالها در هر عصر و زمانی بنا به اقتضائات همان عصر و زمان به فرمی پاسخ میگیرند. این پاسخها كه برآیند تكامل از پاسخهایی است كه انسان در مقابل دیگر سؤالات خود به آنها رسیده است، هیچگاه نمیتواند پاسخ نهایی باشد و همواره انسان به دنبال پاسخ نوتر و جدیدتر است. گویا هر شكل از پاسخ به این نوع از سؤالها خود زمینه غنیتر شدن دامنهٔ سؤال میشود و این حركت، بخشی از پتانسیل و انرژی لازم برای جریان تكامل انسان در تاریخ است. اصلیترین انگارههای تألیفی دین كه بدنهٔ اصلی آن را میسازد بر اساس پاسخ به این سؤالها شكل میگیرد و در یك معجزهٔ مسلم و انكارناپذیر، دین نیز به آن یك جواب نهایی و قطعی نمیدهد، تا راه تكامل انسان را به بنبست نكشاند. جوابهای دین به اینگونه سؤالات انسان، قابل تفسیر است. تا انسان در مسیر رشد و تكامل خود به تفسیرهای گوناگون برسد و این خود آبشخور نیاز مستمر انسان به دین است.
افق گسترده و زیبایی كه از این سؤال و جوابهای همیشهجاویدان انسان در تاریخ او پدید آمده است، به تئاتر امكان حیات میبخشد. هنر تئاتر در این افق تنفس میكند و اصلیترین بستر تغذیه آن همین نوع سؤالهای انسان است و همین سؤالهاست كه زیرساخت نمایشنامههای انسانی میشود. «میتوان گفت تاریخ تئاتر عبارت است از تغییراتی كه عقاید انسان در طول زمان دربارهٔ خود و جهان پیدا كرده است.»۵
تغییر عقاید انسان بر اساس سؤالات همیشهجاویدان او شكل میگیرد، آنگاه كه او میخواهد با یك تعامل منطقی در بین معلومات خویش به دنبال جواب باشد. نمایهای از این سؤالات، این مطالب را بهخوبی اثبات میكند:
▪ چرا و چگونه انسان میفهمد؟
▪ ریشهٔ تفكر، شناخت و علاقهٔ انسان به طلب دانش در چیست؟
▪ رشد رو به افزایش اندیشه و عمل انسان چه تأثیری بر جریان تكامل هستی دارد؟
▪ چگونه انسان قابلیت تفسیر پدیدهها به خیر و شر را یافته است؟
▪ چرا انسان استعداد انجام خوبی و بدی را داراست؟
▪ چگونه انسان میتواند فراتر از اقتضائات طبیعی ارگانیسم وجود خود عمل بكند؟
▪ فرجام این موجود مختار بین انجام نیكی و بدی چیست؟
▪ معیار قضاوت در كار انسان كدام است؟
▪ در نهایت كدام قاضی به انسان حكم میدهد؟
▪ چگونه میتوان ضرورتها و غیرضرورتها را در عمل انسان تشخیص داد؟
شرایط طبیعی محیط زیست، شرایط اقتصادی، سیاسی، علمی، صنعتی و رشد عقلانی انسان در طول تاریخ بر سیستم نگرش متفكرانه او اثر گذاشته و جوابهای گوناگونی را به این سؤالها در پی داشته است. اما همانگونه كه گفته شد هنوز انسان به دنبال پاسخهای دیگر است، گویا رفتن برای او مهم است نه توقف روی یك یا چند جواب! تأثیرپذیری و تأثیرگذاری متقابل انسان در این منظومه، چهرهٔ قانونمدار حركت تكاملی او را در هستی ترسیم میكند كه این چهره در دو آیینهٔ شفاف تاریخ دین و تاریخ تئاتر مشاهده میگردد. آنچه زیرساخت نمایشهای یونان باستان را میسازد، درگیری انسان آن روزگار با همین سؤال و جوابهاست.
این درگیری به گونهای است كه نمیتوان چهرهٔ هنرمندانهٔ نمایشنامهنویسان بزرگی چون اشیل، سوفكل و دیگران را از چهرهٔ فیلسوفانه و متدیّنانه آنها، جدا كرد، این چهرهها با هم عجین است. «یونانیان خود مخترع فلسفه بودند و با اسلوبی منظم تقریباً دربارهٔ هر مقولهای حتی دربارهٔ ماهیت خدایان و جهان سؤال طرح میكردند.»۶
محور اساسی پاسخ به سؤالات انسان نزد نمایشنامهنویسان یونان باستان اندیشهٔ حاكم بر زمان ایشان بود، آنان بر اساس نوعی انسانگرایی خاص، جهانبینی ویژهای داشتند كه در آن، انسان بهرغم اینكه موجودی طبیعی و درگیر با مسائل طبیعی بود، در مواردی تا حد ماوراءالطبیعه بركشیده میشد. او ویژگیهای مخصوصی داشت كه میتوانست همهٔ موجودات را پشت سر بگذارد و به جایگاه خدایان نزدیك شود. این قابلیت در هیچكدام از موجودات دیگر نبود. اما همین امتیاز برای انسان مانند تیغ دودَم عمل میكرد و به انسان این امكان را میداد كه به پرتگاه سقوط نزدیك بشود و چنان سقوطی بكند كه در آنجا هم پای هیچ موجودی باز نمیشد و هیچ پدیدهای نمیتوانست آنقدر سقوط بكند!
«اندیشهٔ یونانی درگیر اعتقاد به عقلانی بودن انسان از یك سو و عناصر دركناشدنی از سوی دیگر بوده است. ... انسان به مقام والایی رسیده بود، اما بهروزی انسان بستگی به رابطهٔ او با نیروهای فوق طبیعی داشت.»۷
نمایش «پرومته در زنجیر» به مسئلهٔ چگونگی شكلگیری عنصر والای آگاهی و شعور در انسان میپردازد و نشان میدهد كه آگاهی چگونه امری ماوراءالطبیعی است كه به خواستی فوق طبیعی در یك ماجرای پُر پیچ و خم به انسان اهدا شده است و انسان كه از میان تمام موجودات به داشتن آن مفتخر گشته است، لازم است طبع دوسویهٔ روشنیبخش و سوزندهٔ آگاهی را همواره به یاد داشته باشد و بداند كه آگاهی هم میسازد و هم میسوزاند تا او كدامیك را برگزیند.
در نمایشنامهٔ آنتیگونه در یك تعامل منطقی برگرفتهشده از اندیشه حاكم بر آن زمان، دو قطب مثبت و منفی وجود انسان به چالش برمیخیزند تا تكیهگاهها و لغزشگاههای خود را به تصویر بكشد.
در دیدگاه انسان یونانی عقلانیت و ایمان به گونهای خاص با یكدیگر پیوند میخورد و انسان باید در میان این دو پیوند مسیر خود را پیدا كند. «درام یونانی، درامی است كه كشمكش و تلاش انسان در مركز آن قرار دارد، اما وجودِ عناصر فوق طبیعی در درامهای یونانی به ما خاطرنشان میسازد كه هنوز دورهٔ آیینی بهتمامی به سر نرسیده است.»۸
هرگاه بر اساس پارهای از انحرافات، گونهای كجاندیشی در تاریخ دینباوری انسان پیدا شود، تاریخ تئاتر نیز از آن متأثر میگردد و مانند یك آیینه آن را منعكس میكند. در پی قدرت گرفتن كلیسا و به میان آمدن تفسیرهای غلط از آیات كتاب مقدس، قرنهای ظلمت و خاموشی پدیدار میگردد. قرنهایی كه در آن انسان به عنوان موجودی گنهكار معرفی میشود. انسان متهم به گناه ازلی است كه جز ندامت و پرهیز از همهٔ لذات و خوبیها برای جبران گناه خود، چارهای دیگر ندارد.
كلیسای قرون وسطی، زمین را مركز جهان اعلام میكند و از آن تبعیدگاهی برای انسان میسازد. انسان یك زندانی است كه در تبعیدگاه خویش هرچه بیشتر رنج ببرد و شكنجه بشود مقرّبتر خواهد بود. در این دوره درهای دانش و شناختهای غیركلیسایی روی انسان بسته میشود و آنچه به عنوان دانش كلیسایی مطرح میشود بسیار محدود و در اختیار خواص معدودی است.
تئاتر در این زمان بهشدت افول میكند، كلیسا با هنرمندان از در ستیز میآید و آنان را تكفیر و به اعدام محكوم میكند. آنچه كلیسا از هنرمندان میخواهد جز برگزاری یك مراسم دینی مورد قبول خودش چیز دیگری نیست، چراكه تصور میكند نباید به آنچه ممكن است به اندیشهوَرزی منتهی بشود، پرداخت!
«اگرچه بازیگران فراوانی در بیزانس، در كار هنرنمایی بودهاند، اما به نظر میرسد كه این بازیگران از اعتبار چندانی برخوردار نبودند، مقامات كلیسا اغلب آنان را تكفیر میكردند. ... بر طبق قوانین كلیسا همهٔ نمایشگران حرفهای و همسرانشان از كلیسا رانده میشدند. همچنین دولت بسیاری از حقوق قانونی بازیگران را از آنها سلب كرده بود.»۹
محمد جواد عظیمی
منابع و مأخذ
۱. براكت، اسكارگ، تاریخ تئاتر جهان، جلد اول، نقره، ۱۳۶۳، ص ۳۲.
۲. همان، ص ۳۸.
۳. همان، ص ۳۰.
۴. همان، ص ۳۶.
۵. همان، ص ۳۷.
۶. همان، ص ۵۸.
۷. همان، ص ۵۹.
۸. همان، ص ۵۹.
۹. همان، ص ۱۸۴.
۱۰. همان، ص ۱۸۵.
۱۱. همان، ص ۲۲۶.
۱۲. همان، ص ۲۸۴.
۱۳. این است راه راست پروردگار تو، ما آیات خویش را به تفصیل برای آن كسان كه خود را به یاد آورند بیان كردیم. قرآن كریم، سورهٔ انعام، آیه ۱۲۶.
۱۴. هیچ رسولی را جز به زبان قومش نفرستادیم تا پیام الهی را آشكارا به ایشان برساند. قرآن كریم، سوره ابراهیم، آیه ۴. (طبیعی است كه مراد فقط زبان مادری نیست زبان مردم در سطحهای متفاوتی از شعور با هم فرق میكند و در عصر معرفتشناسیهای مدرن زبان خاص حاكم است).
۱۵. ای كسانی كه ایمان آوردید، به خدا ایمان بیاورید. قرآن كریم، سوره نساء، آیه ۱۳۶.
۱۶. خدا یار اهل ایمان است. آنان را از تاریكیهای جهل بیرون آرد و به عالم نور برد. قرآن كریم، سورهٔ بقره، آیه ۲۵۶.
۱۷. هر آینه خدا بر مؤمنان منت نهاد كه پیامبری از خود ایشان بر ایشان فرستاد تا آیات او را بر آنان فروخواند و پاكیزهشان سازد و كتاب و حكمت به ایشان بیاموزد، هرچند پیش از آن در گمراهی آشكار فروبودند. قرآن كریم، سوره آلعمران، آیه ۱۶۴.
۱۸. خدایی كه آسمانها را بدون ستون ـ كه بتوانید دید ـ برافراشت و بر عرش مستولی شد و خورشید و ماه را مسخّر گردانید تا هریك در مدتی معین سیر كند او كار جهان را تدبیر میكند و آیات دانایی و توانایی خویش را مفصل بیان میدارد تا مگر شما به دیدار پروردگار خویش باور آورید. قرآن كریم، سورهٔ رعد، آیه ۲.
۱۹. پس چون نماز به پایان رسید، در زمین پراكنده گردید و خواستار فضل خدا بشوید.قرآن كریم، سوره جمعه، آیه ۱۰.
۲۰. مؤمنان برادران یكدیگرند، پس میان برادران خود را اصلاح كنید و از خدا بترسید، باشد كه مورد رحمت او قرار گیرید. قرآن كریم، سورهٔ حجرات، آیه ۱۰.
۲۱. در زمین نشانههایی است برای دارندگان یقین و در جانهای خودتان چرا نمیبینید. قرآن كریم. سوره ذاریات، آیه ۲۰ ـ ۲۱.
۲۲. اگر خدا را دوست میدارید، پس از من پیروی كنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد، خدا آمرزنده و مهربان است. قرآن كریم، سورهٔ آلعمران، آیهٔ ۳۱.
۲۳. كسانی كه به خدا ایمان میآورند دلهایشان با یاد خدا آرام میگیرد، آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرام مییابند قرآن كریم، سورهٔ رعد، آیه ۲۸.
۲۴. آنچه در آسمانها و زمین است به فرمان شما درآورد، همه از اوست و در این كار نشانههایی است از حكمت و قدرت او برای كسانی كه بیندیشند. قرآن كریم، سوره جاثیه، آیه ۱۳.
۲۵. ای مردمان، برهانی از پروردگارتان به شما رسید و برای شما نوری آشكار فروفرستادیم. قرآن كریم، سورهٔ نساء، آیهٔ ۱۷۴.
۲۶. این (قرآن) بینشهایی (برای شما) از جانب پروردگار شماست و راهنمایی و رحمتی برای كسانی كه ایمان آوردند. قرآن كریم، سورهٔ اعراف، آیهٔ ۲۰۳.
۲۷. شب و روز و خورشید و ماه را برای زندگانی شما در گردون، مشخص، و ستارگان را به فرمان خویش فرمانبردار كرد، در این كار بزرگ نشانههایی است برای آنان كه خرد خود را به كار اندازند. قرآن كریم، سورهٔ نحل، آیه ۱۲.
۲۸. همانا در این سخن، پند است آن را كه صاحبدل باشد، یا گوش فرادارد به آهنگ فهمیدن. قرآن كریم، سورهٔ ق، آیهٔ ۳۷.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
امیرعبداللهیان حسین امیرعبداللهیان ترکیه دولت سیستان و بلوچستان جنگ انتخابات مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم افغانستان مجلس
سیل هواشناسی تهران شهرداری تهران بارندگی سازمان هواشناسی باران فضای مجازی یسنا آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
هوش مصنوعی خودرو دلار قیمت خودرو قیمت دلار مسکن قیمت طلا تورم بانک مرکزی بازار خودرو حقوق بازنشستگان ارز
مسعود اسکویی تلویزیون صدا و سیما جهان حج مهران غفوریان موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران سازمان صدا و سیما
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل جنگ غزه حماس روسیه آمریکا انگلیس اوکراین نوار غزه ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان رئال مادرید لیگ برتر باشگاه استقلال بازی باشگاه پرسپولیس علی خطیر جواد نکونام بایرن مونیخ
آیفون اینستاگرام دیابت اپل ناسا عکاسی تبلیغات موبایل گوگل
کبد چرب فشار خون گرما