جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حمله به خانه حضرت


حمله به خانه حضرت

خانه عایشه ماتمكده است علی ع ,فاطمه, عباس, زبیر, فرزندان فاطمه حسن, حسین, دختران او زینب و ام كلثوم اشك می ریزند علی با همكاری اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوی پیغمبر است

«و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی‏» (علی علیه السلام)

خانه عایشه ماتمكده است.علی (ع) ،فاطمه، عباس، زبیر، فرزندان فاطمه حسن، حسین، دختران او زینب و ام كلثوم اشك می‏ریزند. علی با همكاری اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوی پیغمبر است. در آن لحظه‏های دردناك بر آن جمع كوچك چه گذشته است؟ خدا می‏داند. كار شستشوی بدن پیغمبر تمام شده یا نشده، بانگی بگوش می‏رسد: الله اكبر.

علی به عباس:

عمو. معنی این تكبیر چیست؟

معنی آن اینست كه آنچه نباید بشود شد (۱) .

دیری نمی‏گذرد كه بیرون حجره عایشه همهمه و فریادی بگوش می‏رسد. فریاد هر لحظه رساتر می‏شود:

بیرون بیائید!بیرون بیائید!و گرنه همه‏تان را آتش می‏زنیم!دختر پیغمبر بدر حجره می‏رود.در آنجا با عمر روبرو می‏شود كه آتشی در دست دارد.

عمر!چه شده؟چه خبر است؟

علی،عباس و بنی هاشم باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت كنند!

كدام خلیفه؟ امام مسلمانان هم اكنون درون خانه عایشه بالای جسد پیغمبر نشسته است.

از این لحظه امام مسلمانان ابوبكر است. مردم در سقیفه بنی ساعده با او بیعت كردند. بنی هاشم هم باید با او بیعت كنند.

و اگر نیایند؟

خانه را با هر كه در او هست آتش خواهم زد مگر آنكه شما هم آنچه مسلمانان پذیرفته‏اند به پذیرید.

عمر. می‏خواهی خانه ما را آتش بزنی؟

آری (۲).

این گفتگو به همین صورت بین دختر پیغمبر و صحابی بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است یا نه، خدا می‏داند.

اكنون كه مشغول نوشتن این داستان هستم، كتاب ابن عبد ربه اندلسی (عقد الفرید) و انساب الاشراف بلاذری را پیش چشم دارم. داستان را چنانكه نوشته شد از آن دو كتاب نقل می‏كنم. بسیار بعید و بلكه ناممكن می‏نماید چنین داستانی را بدین صورت هواخواهان شیعه یا دسته‏های سیاسی موافق آنان ساخته باشند، چه دوستداران شیعه در سده‏های نخستین اسلام نیروئی نداشته و در اقلیت ‏بسر می‏برده‏اند. چنانكه می‏بینیم این گزارش در سندهای مغرب اسلامی هم منعكس شده است، بدین ترتیب احتمال جعل در آن نمی‏رود. در كتابهای دیگر نیز مطالبی از همین دست، ملایم‏تر یا سخت‏تر، دیده می‏شود. طبری نویسد: انصار گفتند ما جز با علی بیعت نمی‏كنیم. عمر بن خطاب به خانه علی (ع) رفت، طلحه و زبیر و گروهی از مهاجران در آنجا بودند. گفت ‏به خدا قسم اگر برای بیعت ‏با ابو بكر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد. زبیر با شمشیر كشیده بیرون آمد پایش لغزید و به رو در افتاد. مردم بر سر او ریختند و او را گرفتند. (۳)

راستی در آن روز چرا چنین گفتگوهائی بین یاران پیغمبر در گرفت؟ اینان كسانی بودند كه در روزهای سخت‏ به یاری دین خدا آمدند. بارها جان خود را بر كف نهاده به كام دشمن رفتند. چه شد كه به زودی چنین بجان هم افتادند؟.

علی و خانواده پیغمبر چه گناهی كرده بودند كه باید آنان را آتش زد. بر فرض كه داستان غدیر درست نباشد، بر فرض كه بگوئیم پیغمبر كسی را به جانشینی نگمارده است، بر فرض كه بر مقدمات انتخاب سقیفه ایرادی نگیرند، سر پیچی از بیعت در اسلام سابقه داشت-بیعت نكردن با خلیفه گناه كبیره نیست. حكم فقهی سند می‏خواهد. سند این حكم چه بوده است؟ آیا این حدیث را كه از اسامه رسیده است مدرك اجتهاد خود قرار داده بودند. لینتهین رجال عن ترك الجماعهٔ او لاحرفن بیوتهم (۴)

بر فرض درست‏ بودن روایت از جهت متن و سند، آیا این حدیث ‏بر آن جمع قابل انطباق است؟ این حدیث را محدثان در باب صلوهٔ آورده‏اند.

پس مقصود تخلف از نماز جماعت است. از اینها گذشته آن همه شتاب در برگزیدن خلیفه برای چه بود؟ و از آن شگفت‏تر،آن گفتگو و ستیز كه میان مهاجر و انصار در گرفت چرا؟

آیا انصار واقعه جحفه را نمی‏دانستند یا نمی‏پذیرفتند؟ آیا می‏توان گفت از صد هزار تن مردم یا بیشتر كه در جحفه گرد آمدند و حدیث غدیر را شنیدند هیچیك از مردم مدینه نبود، و این خبر به تیره اوس و خزرج نرسید؟.

از اجتماع جحفه سه ماه نمی‏گذشت. رئیس تیره خزرج كه خود و كسان او صمیمانه اسلام و پیغمبر اسلام را یاری كردند، چرا در آن روز خواهان ریاست‏شدند؟ و چرا به مصالحه با قریش تن در دادند و گفتند از ما امیری و از شما امیری ؟مگر امارت مسلمانان را چون ریاست قبیله می‏دانستند؟.

چرا این مسلمانان غمخوار امت و دین، نخست‏به شستشو و خاك سپردن پیغمبر نپرداختند؟ شاید چنانكه گفتیم می‏ترسیدند فتنه برخیزد. ابوسفیان در كمین بود. ولی چرا از بنی هاشم كسی را در آن جمع نخواندند؟ آیا ابوسفیان و توطئه او برای اسلام آن اندازه خطرناك بود كه چند ساعت هم نباید از آن غفلت كرد؟ ابوسفیان در آن روز كه بود؟ حاكم دهكده كوچك نجران؟ اگر اوس، خزرج مهاجران و تیره‏های هاشمی و بنی تمیم و بنی عدی و دسته‏های دیگر با هم یكدست می‏شدند، ابوسفیان و تیره امیه چكاری از پیش می‏بردند؟ و چه می‏توانستند بكنند؟ هیچ! آیا بیم آن می‏رفت كه اگر امیر مسلمانان به زودی انتخاب نشود پیش آمد ناگواری رخ خواهد داد؟ در طول چهارده قرن یا اندكی كمتر صدها بار این پرسش‏ها مطرح شده و بدان پاسخ‏ها داده‏اند. چنانكه در جای دیگر نوشته‏ام این پاسخ‏ها بیشتر بر پایه مغلوب ساختن حریف در میدان مناظره است، نه برای روشن ساختن حقیقت. به نظر می‏رسد در آن روز كسانی بیشتر در این اندیشه بودند كه چگونه باید هر چه زودتر حاكم را برگزینند و كمتر بدین می‏اندیشیدند كه حكومت چگونه باید اداره شود (۵) و به تعبیر دیگر از دو پایه‏ای كه اسلام بر آن استوار است (دین و حكومت) بیشتر به پایه حكومت تكیه داشتند. گویا آنان پیش خود چنین استدلال می‏كردند: چون تكلیف حكومت مركزی معین شد و حاكم قدرت را به دست گرفت دیگر كارها نیز درست‏خواهد شد. درست است و ما می‏بینیم چون مدینه توانست وحدت خود را تامین كند، در مقابل مرتدان ایستاد. و آنان را سر جای خود نشاند. و پس از فرو نشاندن آشوب داخلی آماده كشور گشائی گردید. ولی آیا اصل حكومت و انتخاب زمامدار را می‏توان از دین جدا ساخت؟ بخصوص كه شارع اسلام خود این اصل را تثبیت كرده باشد؟ به هر حال نزدیك به چهارده قرن بر این حادثه می‏گذرد. آنان كه در آن روز چنان راهی را پیش پای مسلمانان نهادند، غم دین داشتند یا بیم فرو ریختن حكومت را نمی‏دانم.

شاید غم هر دو را داشتند و شاید پیش خود چنین می‏اندیشیدند كه اگر شخصیتی برجسته، عالم پرهیزگار، و از خاندان پیغمبر، آن اندازه تمكن یابد كه گروهی را راضی نگاهدارد ممكن است در قدرت حاكم تزلزلی پدید آید. این اشارت كوتاه كه در تاریخ طبری آمده باز گوینده چنین حقیقتی است:

«پس از رحلت دختر پیغمبر، چون علی (ع) دید مردم از او روی گرداندند، با ابو بكر بیعت كرد» (۶)

آری چنانكه فرزند علی گفته است

«مردم بنده دنیایند...چون آزمایش شوند، دینداران اندك خواهند بود.»

چنانكه در جای دیگر نوشته‏ام، من نمی‏خواهم عاطفه گروهی از مسلمانان جریحه‏دار شود، نمی‏خواهم خود را در كاری داخل كنم كه دسته‏ای از مسلمانان برای خاطر دین یا دنیا خود را در آن در آوردند. (۷) آنان نزد پروردگار خویش رفته‏اند، و حسابشان با اوست. اگر غم دین داشته‏اند و از آن كردارها و رفتارها خدا را می‏خواسته‏اند، پروردگار بهترین داور است. اما سخن شهرستانی سخنی بسیار پر معنی است كه «در اسلام در هیچ زمان هیچ شمشیری چون شمشیری كه به خاطر امامت كشیده شد بر بنیاد دین آهیخته نگردید.» (۸) باز در جای دیگر نوشته‏ام كه اگر نسل بعد و نسل‏های دیگر، در اخلاص و فداكاری همپایه مهاجران و انصار بودند امروز تاریخ مسلمانان به گونه دیگری نوشته می‏شد.

پی‏نوشت‏ها:

۱. انساب الاشراف ص ۵۸۲.

۲. عقد الفرید ج ۵ ص ۱۲ انساب الاشراف ص ۵۸۶.

۳. طبری ج ۴ ص ۱۸۱۸.

۴. (كنز العمال. صلوهٔ حدیث ۲۶۷۲) .

۵. تحلیلی از تاریخ اسلام. بخش یك ص ۹۱.

۶. طبری ج ۴ ص ۱۸۲۵.

۷. پس از پنجاه سال ص ۳۰ چاپ دوم.

۸. «ما سل سیف فی الاسلام علی قاعدهٔ دینیهٔ مثل ما سل علی الامامهٔ فی كل زمان‏» (الملل و النحل ص ۱۶ ج ۱) .

۹. در این بلا بجای من ار روزگار بود روز سپید او شب تاریك می‏نمود

۱۰. انساب الاشراف ص ۴۰۵.

۱۱. فاطمه فاطمه است ص ۱۱۷.

۱۲. فاطمهٔ الزهراء ص ۶۶.

۱۳. روضهٔ الواعظین ص ۱۴۴.

۱۴. فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون (حسین بن علی علیه السلام) .

۱۵. رجوع شود به پس از پنجاه سال ص ۶۹ چاپ دوم و نیز رجوع شود به فصل‏«برای عبرت تاریخ‏»در همین كتاب.

برگرفته از كتاب: زندگانی فاطمه زهرا(س) ص ۱۰۸ تا ۱۱۳ و ص ۱۴۴ تا ۱۴۸

نویسنده: سید جعفر شهیدی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.