سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

جهان بینی پوتین خطرناکترین تهدید برای روسیه و جهان


جهان بینی پوتین خطرناکترین تهدید برای روسیه و جهان

چرا مبارزات و تحولات کنونی, خبر از آینده ای بهتر برای جهانیان می دهد

اجازه دهید تا قضیه را با طرح مسائل متعددش بشکافم. بزرگترین تهدیدی که منجر به فاجعه ای برای آلمان شد، پس از جنگ جهانی اول چه بود: هیتلر و جهان بینی قطبی سازی اروپا. اما اشتباه نکنید، نازی ها با تحریک ملی گرایی و نظم مبتنی بر مدیریت متمرکزشان بر همه چیز در ابتدا باعث پیشرفت آلمان شدند که بخشی از اقبال عمومی شان بدان سبب بود، ولی اکثراً غافل از آن بودند که آلمان بدون آن ها نیز در حال بازسازی پس از جنگ بود که اگر هیتلر و دشمن سازی های هیتلر نبود، آلمان به رشد خود ادامه می داد و البته با آهنگی کندتر، اما با آینده ای روشن تر و برای بلندمدت پرثمرتر، چنان که پس از جنگ دوم جهانی آلمانی ها به جای دشمن پروری و قطبی سازی، آن راه را برگزیدند. هیتلر و منطق قطبی او به هر چیز –همه دوست یا دشمن- موجب شد تا رشد و جهش سریع این جهان بینی همچون طعمه ای فریبنده باشد که پشت اش تله سقوط در دامن دیکتانوری، دشمن پروری و جنگ خفته باشد و حاصل اش برای اروپا و جهان، نسل کشی، مرگ، اسارت، شکنجه، گرسنگی، فقر، پوچی و افسردگی بلندمدت برای بازماندگان جنگ و هزاران بیماری جسمی و روانی دیگر، که با هیچ رشد و جهش اقتصادی و سیاسی و نظامی ای قابل جبران نبود.

متأسفانه این مسیری غلطی است که روسیه نیز با پوتین طی می کند و فاجعه ای به همان میزان خطرناک در مسیر آن خفته است. پوتین نیز همچون هیتلر، از میان ویرانه های سرخوردگی یک ملت برخاست. هیتلر پس از جنگ جهانی اول و پوتین پس از فروپاشی نظام کمونیستی. هر دو توانستند با مدیریتی متمرکز و نگاه امنیتی به همه چیز، نظم پذیری را افزایش دهند، اقتصاد از هم گسیخته کشورشان را سر و سامان دهند و با موضع گیری های سیاسی مقابل سایر قدرت های جهانی، وجهه کشورشان را نزد مردم بازسازی کنند و غرور ملی را ارضاء نمایند.

اما این دستاوردهای جهشی کوتاه مدت نه سراب که واقعیتی است که متأسفانه خبر از سقوط در دامن یک دیکتاتوری، قربانی شدن منافع مردمی در راه دشمن سازی ها و دشمن پروری های داخلی و خارجی، تسلط نگاه نظامی و امنیتی بر تمام ارکان قدرت که نتیجه اش نارضایتی مردمی، مرگ آزادی، بزندان افکندن و سر به نیست کردن روزنامه نگاران، منتقدان و حتی نخبگان دگراندیش، گسترش آسیب های اجتماعی در جامعه، تشکیل باندهای دولتی قدرتمند و نادیده گرفتن اولویت های مردمی، نابودی حتی امید به خواسته های آزادی خواهانه و راهکارهای مسالمت آمیز جامعه مدنی، شورش و اعتراضاتی که با سرکوب های مداوم، آنقدر انرژی معوقه در جامعه ذخیره می سازد که بچون موجی عظیم به شکلی اجتناب ناپذیر، یک انقلاب یا فروپاشی دیگر را در پی خواهد داشت.

اقبال عمومی از نخستین راهکارهای پوتین، آن هم در شرایط از هم گسیختگی ای که پس از فروپاشی هر نظام دیکتاتوری به جامعه عارض می شود، مسکن خطرناکی بود که حکایت از درمان روسیه بیمار ندارد، بلکه تنها با کاستن درد آن، به ظاهر حال بیمار بهبود می یابد، اما مدتی نمی گذرد که درخواهند یافت، بیماری تنها تسکین یافته، ولی بهبودی حاصل نشده که هیچ، مرض توانسته با خیال خام بهبودی مریض گسترش یابد.

البته امروز خیلی ها در روسیه متوجه این مسکن شخصی با نگاه امنیتی برای روسیه شده اند، اما هنوز هستند کسانی که تسکین را به تحمل درد ظهور جامعه مدنی و دموکرات در روسیه ترجیح می دهند و خطرناک تر آن که پوتین اصلاً متوجه فاجعه ای که بر سر روسیه می آورد نیست، همان گونه که هیتلر نیز حتی تا آخرین لحظات مرگ متوجه نشد. پوتین که در زمان جنگ سرد، مأموری در نهادهای امنیتی بلوک شرق بود، متأسفانه آنچه را که در آن دوران در شخصیت اش از رشد، موفقیت، اقتدار، پیشرفت و مطرح شدن در سطح جهانی تثبیت کرده بازتولید می کند. اما اشخاص امنیتی و نظامی و مهمتر از آن، جهان بینی امنیتی و نظامی شان بزرگترین دشمن جوامعی هستند که تصور می کنند، بدان خدمت می کنند. حتی وقتی سال ها جنگ و مأموریت های امنیتی شان را کنار گذاشته باشند و بازنشسته شده باشند، باز جهان بینی شان تغییر چندانی نمی کند و آنان وارد هر فضایی که شوند، آنجا را قطبی و متمایز به دوست و دشمن و خودی و غیرخودی می کنند و اگر مدیریت آن فضاها به ایشان سپرده شود که شما باید فاتحه آن حوزه را بخوانید و تبدیل می شود به شعبه ای از سازمان امنیتی یا واحدی نظامی.

در چنین کشورهایی وقتی اخبار بسیاری از خبرگزاری های رسمی و مطرح شان را می خوانید، انگار بولتن های داخلی سازمان های اطلاعاتی را می خوانید و زمانی که به مسائل و مشکلات سیاسی کشورشان توجه می کنید، پشت شان جهان بینی نظامی می بینیم که کشور و منطقه را به سوی درگیری و جنگی ویرانگر سقوط می دهند. وای اگر چنین کسانی جهان بینی دوران جنگ سرد را نیز در خود درونی کرده باشند، کار هر حوزه ای که در آن فعالیت می کنند، در بلندمدت تمام است.

شما می توانید موفقیت کوتاه مدت روسیه را در بازارهای جهانی تا سیاست های منطقه ای در کوتاه مدت ببینید، اما دیری نپایید که حالا روسیه در هر دو عرصه حالا شکست خورده اند. پوتین تنها در همین بهار عربی، خاورمیانه و حتی بازارهای اقتصادی اش را باخت، چه رسد در بعد سیاسی و دیپلماسی بین المللی.

پوتین با سخنرانی های انتخاباتی اش به نکته ای اشاره کرد که پرده از جهان بینی خطرناک تر او برداشت. این که او جهان قطبی دوران جنگ سرد را نه تنها نامطلوب نمی داند، بلکه عقیده دارد، آن لازم است و باید دوباره بازسازی شود! جایی که از انتقال اطلاعات برای ساخت بمب هسته ای از آمریکا به شوروی سابق سخن گفت و نتیجه گرفت که اندیشمندان آمریکایی که در پروژه منهتن دست داشتند و نخستین بمب اتمی آمریکا را ساختند، خود چمدان چمدان اطلاعات آن را به شوروی منتقل ساختند و ارزیابی او این است که آنان به این نتیجه رسیده بودند که فضای دو قطبی برای حفظ موازنه جهانی ضروری است. اما اشتباهی که پوتین در نتیجه گیری نیز می کند، باز مستتر است.

دانشمندان هسته ای آمریکا همچون تمامی پروژه های نظامی آمریکا از سال ها پیش از آن در کنترل حفاظتی کامل نهادهای امنیتی آمریکا قرار داشتند و امکان نداشت که اگر دانشمندی بخواهد اطلاعاتی را به خارج منتقل سازد، بتواند چنین کند و سریع دستگیر می شد، چون حتی بسیاری از مأموران فرضی کشورهای خارجی در آمریکا، مأموران سرویس های متعدد ایالات متحده آمریکا بودند که تازه جملگی توسط سرویس های ضد اطلاعاتی کنترل می شدند. پس اطلاعات ساخت بمب هسته ای و علاوه بر آن، اطلاعات نظامی بسیاری از علوم پیشرفته نظامی و فضایی آمریکا چطور به شوروی منتقل شد و در آنجا کپی برداری گردید؟ تنها و تنها اطلاعاتی سری تا بدین سطح را خود مأموران امنیتی یک کشور می توانند انتقال دهند.

یعنی مأموران دوجانبه. اما مأموران منفرد دوجانبه مدت زیادی پنهان نمی مانند و اطلاعاتی فوق محرمانه را نیز سیستم های ضد امنیتی مهار می کنند، پس باز پرسش بی پاسخ مانده است: اطلاعات چگونه منتقل شده آن هم در سطحی چنان گسترده که پوتین که خود یک مأمور امنیتی بلوک شرق بود، می گوید بدون مبالغه دقیقاً چمدان چمدان به شوروی سابق می رسید. پاسخ تنها می تواند در یکجا باشد: موساد. سیستم امنیتی ای که از یهودیان مخفی و کمونیست شوروی تشکیل شده بود و با سازماندهی و مهندسی حساب شده به تمامی ارکان سازمان های امنیتی شوروی سابق نفوذ کرد و محرمانه ترین اطلاعات شوروی را به غرب منتقل می ساخت، اما اشتباه نکنید، آنان همزمان برای شوروی سابق نیز جاسوسی می کردند و موفق ترین عملیات جاسوسی و مهمترین کانال انتقال از حساس ترین پیشرفت های نظامی و اتمی آمریکا و بلوک غرب از طریق آنان صورت می گرفت.

یعنی آنان دودوزه بازی می کردند و هم چنان که پوتین نیز گفت، تا بالانسی بین بلوک شرق و غرب پدید آید، اما نه چنان که پوتین ارزیابی کرد برای مصالح جهانی، بلکه برای مصالح خودشان و آنچه یک نگاه امنیتی مصالح اسرائیل می داند. برخلاف تصور رایج، بزرگترین، مرموزترین و بانفوذترین شبکه امنیتی جهان نه سی. آی. ای. یا ام. آی. ۶. بلکه تنها و تنها موساد بوده و هست، چون هم بر آن نهادهای امنیتی غرب و هم نهادهای امنیتی شرق مسلط بوده و هنوز هست. علل اصلی آن نیز دو چیز بود، یکی شرایط دوقطبی پیش آمده در جنگ سرد و دوم وجود روش های مختلف پنهان کاری در میان یهودیانی که تحت فشار ملیت ها و ادیان دیگر قرار داشتند. موساد آن را از پیش از در دوران جنگ سرد آغاز کرد و در هژمونی قطبی دوران جنگ سرد توانست از طریق حاکمیت ضد اطلاعاتی که پدید آورد، مشروعیت بخشد و هنوز نیز مدیریت می کند. اتفاقاً بزرگترین قربانیان جهان قطبی دوران جنگ سرد، مردم و دموکراسی های نوبنیاد و جوامع مدنی تازه پا گرفته آن ها بودند. دیکتاتوری ها و نیمه دیکتاتوری ها از طرف هر دو قطب غرب و شرق مشروعیت یافتند و پا برجای ماندند و همین نهادهای امنیتی موساد با آموزش و گسترش تیم های امنیتی و ضد امنیتی توانستند چند نسل از تیم های امنیتی را در همه جای جهان شکل داده و پرورش دهند که حتی در کشورهای دشمن شان نیز جهان بینی آنان را بازآفرینی کنند: یعنی نگاهی ابزاری به انسان، تصور توده ای از مردم که باید مهندسی شوند و خطرناک تر از همه کسب و اعمال حاکمیتی از طرف نهادهای امنیتی بر سایر حوزه های جامعه، ورای دولت های همان کشورها و مشروعیت بخشیدن به سرویس های اطلاعاتی و به خصوص ضد اطلاعاتی ای که به هیچ کس پاسخگو نیستند. با سقوط بلوک شرق و ظهور بهار عربی در منطقه و جنبش های مردمی و مدنی در اقصاء نقاط جهان، مردم همچنان به نبرد نابرابر در مقابل این جهان بینی ادامه می دهد و فرو ریختن دیوار دیکتاتوری و حصار امنیتی در این مناطق خبر خوبی است که نوید پیروزی های مردمی بیشتر را نسبت به گذشته در سراسر جهان می دهد، به خصوص که اینک با گذشت دوران جنگ سرد، بسیاری از کشورهای غربی این تحولات را پذیرفته اند و خود را با آن همراه می سازند.

بی شک خوشبینی های رومانتیک این تحولات به تدریج رنگ می بازد، اما شکستن انحصار نهادهای امنیتی در کشورهای مختلف بر مردم و جامعه مدنی مهمترین دستاورد این مبارزات است که خبر از قوت گرفتن هر چه بیشتر، آزادی های مدنی، نهادهای مردمی و جوامع مدنی دارد که همزمان با ظهور اینترنت و امکاناتی که آن به این مبارزات مدنی و سازماندهی های مردمی بخشیده بر حرکت جامعه در مسیر خواست های مردمی و دموکراسی و حتماً آزادی بیشتر سوق می یابد.

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز