دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
با هم که باشیم, خوشحالیم
لحظههای آشنائی که انگار برای اولینبار در میان قابهای شکیل این کارگردان میبینیم. پس میتوانیم فیلمی از کاروای را در دستگاه بگذاریم و هر وقت خواستیم، هر جایش را نگاه کنیم و جواب بگیریم.این دو سه ماهی که ذهنم مشغول موضوعی به نام فیلمهای ونگ کارـوای بود، تنها راهی که برای نوشتن دربارهٔ فیلمها جستم، همین بود: صحبت دربارهٔ این لحظهها، توصیفشان و یادی از شخصیتها، مکانها، آواها، وسایل، لباسها، بازیگران، روابط، روایت، موقعیتها و بالاخره ایدههای بصری و صوتی که این لحظهها را خلق کردهاند. همانطور که روش فیلمسازی کارـوای هم این شکلی است؛ او لحظهها را میسازد، اما فقط ده تا پانزده درصد این لحظهها ـ به قول خودش ـ از قبل مشخص است که چیست.لحظههائی که در برابر دوربین و به کمک همان عناصری که اشاره شد، شکل میگیرند تا بعد کارـوای خودش از لحظهها / تکهها را جابهجا کند. انها را جلو و عقب ببرد. خیلیهایش را حفظ میکند (در ضمیمههای نسخهٔ دیویدی فیلمهایش، در میان صحنههای حذف شده به سکانسهائی برمیخورید که میتوانستند یکی از بخشهای اصلی فیلم باشند) و صحنههائی را از نو میگیرد. پس فیلمساختن و فیلم نشان دادن کارـوای، حسابی با ما و زندگی این زمانهٔ ما جور است. تکهتکه، لحظهلحظه، گذرا و بیسروته و فراموششدنی. فقط کارـوای سعی میکند این اتفاق آخر نیفتد، که تنها دارائیمان را از دست ندهیم، که این لحظهها را فراموش نکنیم.اینقدر دربارهٔ درامهای هدفمند و نتیجهگرا، درامهائی که تمام ریزهکاریهایش، جائی و وقتی از داستان به درد میخورد و همه چیزش به همه چیزش وصل است، صحبت کردیم. یکبار هم بد نیست سراغ چنین روایتی و چنین تصویرها و لحظههائی برویم. وقت صحبت دربارهٔ این لحظههای کارـوایوار، چیزهای دیگری هم در مسیر پیدا میکنیم.
● موقعیتها
این بخشی از جذابیت دنیای کارـوای است. موقعیتهائی که نفسبودنشان جالب است و ته ذهن آدم را قلقلک میدهد. موقعیتهائی که بیشتر در قالب اشکار مخلتفی از عشق جلوهگر میشوند یا غم فقدانی که بیشتر به یکجور تفریح روزانه میمانند. اندوهی که ته دل آدم نفوذ میکند تا از آن لذت ببریم. قرار هم نیست که از دستش خلاص شویم. مثلاً داستان پسری که دارد میدود تا آب بدنش کم شود و دیگر نتواند اشک بریزید، یا همان پسر که به زور، کلی کمپوت آناناس میخورد، به هر ضرب و زوری که شده آناناسها را فرو میکند توی حلق خودش، احتمالاً چون دختری هم که دوست دارد، عاشق کمپوت آناناس است. و دختری دیگر که آدرس خانهٔ پسر مورد علاقهاش را پیدا میکند و وقتی او در خانه نیست، میرود آنجا و موسیقی گوش میکند، رفتوروب میکند و با عروسکهای پسر بازی میکند. یا موقعیت مردی که کراواتش را روی کفشهای سفید، اما کارکرده و کثیف زن میکشد تا تمیزشان کند، و خودن زن خوابیده و از هیچ چیز خبر ندارد. یا پلیسی که در خانهاش عروسک دارد و تنهائی لباسهایش را اتو میزند. باز موقعیت دختری که در یک بازار شلوغ، در برابر پلیس مؤدب محبوبش ظاهر میشود؛ پلیسی که از علاقهٔ دختر به خودش خبر ندارد، و بار سنگینی را پیش پای مرد، روی زمین میگذارد. مرد پلیس طبعاً باید کمکش کند، این است که سبد سنگین پر از گوجهفرنگیهای قرمز را میگذارد روی کولش و نفسنفس میزند، و دختر هم خوشحال و آزاد و رها، با مخلوطی از عشق و شیطنت، کنار پلیس مؤدب بیخبر از همه جا، قدم میزند. باز همین دختر که قطعهای از گروه The Papas and the Mamas یعنی California Dreamin را دوست دارد، پشت هم برای خودش میگذارد، میشنود و کار میکند و برای خودش بازی در میآورد (همهٔ مثالها از چانگ کینگ اکسپرس). یا خیاطی که میخواهد برای زنی لباس بدوزد که اعتنائی به او ندارد (اروس) و فیلم در حالوهوای عشق که موقعیتهای آشناتری دارد و پرداخت فوقالعادهٔ کارگردان این موقعیتها را از دیگر فیلمهای عاشقانه متمایز میکند. مثلاً دو عاشقی که پهلوی هم اتاق گرفتهاند و مجبورند از کنار هم رد شوند و مجبورند احساسشان را ابراز نکنند، یا دیدارهای این دو در رستوران، در پناه دیوارهای آجری کوچه و سوار ماشین، از رستوران تا خانه. و همینطور که ماشین راه میرود، وقت آنها برای با هم بودن کمتر میشود.
ـ●شخصیتها
این موقعیتهای جالب و شیرین را شخصیتهای عجیبتری میسازند. آدمهائی که معمولاً چیزی از گذشتهشان نمیدانیم و آز ایندەشان هم. در چانگ کینگ اکسپرس مرد از زن میپرسد پیش از این چیکار میکردی؟ و زن جواب میدهد خیلی کارها. همین. نه اینکه گذشته و آیندهای نباشد. اما این گذشته و آینده هم در قالب لحظه و در زمان حال جلوه میکند. ویلیام فاکنر میگوید: گذشته نمرده است، حتی نگذشته است؛ و این نکته را دربارهٔ آیندهٔ شخصیتهای فیلمهای کارـوای هم میشود تعمیم داد.شخصیتهای فیلمهای کارـوای ناآشنا و مبهماند. شبیهشان را هم دیدهایم و هم ندیدهایم. چیز زیادی دربارهشان نمیدانیم. یعنی کارگردان اطلاعات چندانی در اختیار ما نمیگذارد تا احساساتی در این لحظه برای خودمان جور کنیم. سعی کنیم در لحظه درکشان کنیم، با روانکاوی و تحلیلهای اجتماعی همهچیز را از بین نبریم. چیزهائی که معمولاً براساس دادههائی از زندگی افراد نتیجه میگیریم و بههم میبافیم.پس مثالها اینها هستند: زنی با کلاهگیس زرد و کفش پاشنهبلند سفید که شبها هم عینک آفتابی میزند و بیباران هم، بارانی بلند میپوشد. بین جنایتکارها پرسه میزند و بالاخره یکی را میکشد. اما طرفش پلیس جوان محجوبی است که صورت معصومش عین بچههاست، و دنبال آن زن میگردد بیاینکه بداند قاتل کیست و همیشه نگران است که کسی تماس گرفته باشد و او نفهمیده باشد. و همچنین غرور و یلهگی و اعتمادبهنفس دختر اپیزود دوم چانگ کینگ اکسپرس، که با احوالی که از یک عاشق میشناسیم و انتظار داریم، زمین تا آسمان فرق میکند. مردهای دنیای کارـوای، محجوب و خجالتی و منفعل و گوشهنشینند و با اندوه و انتظارشان خوش میگذرانند، در حالیکه زنها، مسیر رابطه را تعیین میکنند، پیش میبرند و به نتیجهای میرسانند که معمولاً مطلوب مرد نیست. کارـوای اینطوری نقشهای معمول زن و مرد در داستانهای عاشقانه را تغییر داده، جای شخصیتها را عوض کرده و به این روابط، طعم و بوی تروتازه و اصیلی بخشیده است. جان فورد بزرگ، روزگاری گفته بود اگر در طرح یک داستان به مشکل برخوردی، جای شخصیتها را با هم عوض کن؛ اوضاع ردیف میشود، مثلاً اینبار در اروس، خیاط مرد است و خریدار زن. و زن تعیین میکند لباس چطوری دوخته شود، که عشق ناکام مرد، چه سرنوشتی پیدا کند.برایتان گفتم که چیز زیادی دربارهٔ این آدمها نمیدانیم، داستان گفتوگوها هم کمکی نمیکنند. پس بهجزء لمس و حس لحظهبهلحظه زندگی این شخصیتها، باید از دوروبر کمک بگیریم. چشمهای مشتاق ما در قابهای معمولاً تنگ و بسته و شلوغ آثار کارـوای دستوپا میزنند، دنبال چیزی میگردند، چیزیکه این کمبود اطلاعات را جبران کند (اطلاعاتی که از داستانگوهای دیگری در فیلمهای دیگری دریافت میکنیم و معلوم هم نیست لازم باشد، شاید اصلاً گمراهمان کند، اما بهوجود و داشتنشان عادت کردهایم تا قوتقلب مضطرب ما باشد و دلمان را خوش کند که این آدمها و شخصیتها را شناختهایم). پس وسایل صحنه برای ما مهم میشود و مکانها و هر چیز دیگری که در دسترس است. داخل قابهای فیلم را میجوریم، بلکه بهجائی برسیم.
●مکانها، وسایل، لباسها
مکانها در کنار اثاث و لباسها انگار بهجای آدمها دارند حرف مینند. مثلاً راهروهای تنگ و باریک با چراغهای کمنور روی دیوارهایشان در اروس و در حالوهوای عشق، که آدمها با همه دلتنگیها و دلخوشیهایشان از لابهلای این راهروها رد میشوند. آدمهای درگیر عشقهای بربادرفته. و برعکس، آن کافهٔ تمیز و کوچک در چانگ کینگ اکسپرس، که بخشی از تجربهٔ ما از شتابزدگی در آن شهر پر از نئون این فیلم، به شکلی ناخودآگاه و با دیدن این کافه، شکل میگیرد. (اسم فیلم، اصلاً اسم همین کافه است) و همچنین اتاق شلوغ مرد پلیس، پر از آت و آشغال که باز به تجربهٔ سیاحت ما از شهر، عمق و غنای تازهای میبخشد و آباژوری که در اتاق مرتب اما پر از وسایل زن فیلم در حالوهوای عشق چیده شده و تصویری از خزان است با رنگهای زرد و قهوهای. و کاغذ دیواریها با نقشهای عمودیشان، که راهروها را تنگتر و درازتر جلوه میدهد. آینهها هم چهرههای معرکهٔ بازیگران فیلمهای کارـوای را دوبرابر و چندبرابر میکنند، فاصلهای بین احساسات انها و چشمان ما بهوجود میآورند و امکان ترکیببندیهای تازه و پیچیده و جذاب را برای کارگردان فراهم میکنند. و بازار شلوغی در چانگ کینگ اکسپرس که مرد، گوجهفرنگی بر دوش و زن و بادبزن در دست، از میانش میگذرند. یا آن کوچهٔ سنگفرش بارانخورده، با دیوارهای قدیمی آجریاش و چراغهائی با کلاهکهای مخصوص که وعدهگه دو شخصیت اصلی فیلم در حال و هوای عشق است. کلاهکها را گذاشتهاند تا باران چراغها را نترکاند و فرصت تماشای آن دو را در تاریکی شب از ما نگیرد. همچنین لباس زن با خطهای اغلب عمودی، یا بلوزهای شاد و رنگارنگی که دختر در چانگ کینگ اکسپرس میپوشد و ظاهراً هیچ ربطی به یک احساس پر از غم ندارد. عاشقی که محبوبش اصلاً در جریان چنین عشقی نیست، و همه چیز بههم میریزد که معشوق، سر از عشق در میآورد. و مهرهٔ قرمز ته گوشوارهٔ زن فیلم اروس در قابی که تمام عناصرش، غیر از صورت آدمها، تیره یا کمرنگ هستند. و بالاخره میرسیم به کت و شلوار مردها، تروتمیز و تیره و مرتب، با یقه و سرآستینهای سفید پیراهنی که زیرش پوشیدهاند و از زیرش کت و شلوار سیاه بیرون زده. لباسی که انگار برای پنهان کردن احساسات سرکوب شدهشان انتخاب کردهاند. با کارکردی درست برعکس گوشوارهای که مهرهٔ قرمزی زیرش آویزان است.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران صادق زیباکلام مجلس شورای اسلامی مجلس انتخابات مجلس دوازدهم انتخابات مجلس انتخابات مجلس دوازدهم دولت انتخابات مجلس شورای اسلامی ستاد انتخابات کشور دولت سیزدهم
قتل شیراز سیل تهران هواشناسی شهرداری تهران زلزله سازمان هواشناسی سلامت پلیس وزارت بهداشت بارش باران
حقوق سربازان سایپا خودرو قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا گاز بازار خودرو حقوق بازنشستگان نمایشگاه نفت ایران خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب فضای مجازی نمایشگاه کتاب تهران کتاب جشنواره فیلم فجر دفاع مقدس سینمای ایران تلویزیون رضا عطاران سینما نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران تئاتر
فناوری کره زمین
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا حماس افغانستان نوار غزه سازمان ملل اوکراین رفح
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید لیگ برتر بازی هوادار باشگاه پرسپولیس لیگ برتر فوتبال ایران لیگ برتر ایران سپاهان باشگاه استقلال
هوش مصنوعی شفق قطبی خورشید مریم میرزاخانی ایلان ماسک ناسا اپل تبلیغات نوآوری گوگل
رژیم غذایی کاهش وزن درمان و آموزش پزشکی دیابت فشار خون قهوه بارداری افسردگی