سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
گنجشک کوچولوی ترسو
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود گنجشک کوچولویی بود که خیلی ترسو بود، یک روز گنجشک کوچولو یک تکه پنبه پیدا کرد. این طرف و اون طرف رو گشت تا یک جای خوب پیدا کنه، لونه ای بسازه و توی لونه یه جای گرم و نرم درست کنه.
گنجشک کوچولو بالاخره خسته شد و روی یک درخت نشست و از خستگی خمیازه کشید. پنبه از نوکش افتاد پایین روی گربه ای که زیر درخت خوابیده بود. گنجشک کوچولو ترسید و فریاد زد: آی پنبه ام، وای پنبه ام، پنبه ام از دست رفت.
یک مورچه ریزه میزه از زیر درخت می گذشت. سر و صدای گنجشک رو شنید و گفت: آهای گنجشک این قدر سر و صدا نکن. من پنبه رو برات میارم اما یک تکه کوچکش مال من.
گنجشک گفت: باشه. مورچه رفت و پنبه رو برداشت و آورد. گنجشک یه تکه کوچکش رو به مورچه داد و بقیه پنبه رو برداشت و پرید روی دیوار. گنجشک پنبه رو روی دیوار گذاشت تا دوباره از نوکش نیفته. کنار دیوار یه جوی آب بود بادی وزید و پنبه رو توی جوی آب انداخت. گنجشک ترسید و جیک جیک فریاد زد: آی پنبه ام وای پنبه ام، پنبه ام از دست رفت. قورباغه ای که کنار جوی آب نشسته بود، صدای گنجشک رو شنید و گفت: آهای گنجشک این قدر سر و صدا نکن من پنبه رو برات میارم اما یه تکه کوچکش مال من. گنجشک گفت: باشه.
قورباغه توی آب پرید و پنبه رو بیرون آورد؛ گنجشک یک تکه کوچکش رو به قورباغه داد و بقیه پنبه رو برداشت و پرید و رفت تا به یه تخته سنگ رسید. پنبه رو روی تخت سنگ گذاشت و رفت و دور و بر رو نگاه کرد. کنار تخته سنگ یه سوراخ بود. پنبه افتاد توی سوراخ گنجشک اومد و دید توی سوراخ افتاده جیک جیک کنان فریاد زد: آی پنبه ام، وای پنبه ام، پنبه ام از دست رفت.
یک موش دم دراز صدای گنجشک رو شنید و گفت: آهای گنجشک این قدر سر و صدا نکن. من می رم و پنبه رو از توی سوراخ میارم. اما یه تکه کوچکش مال من.
گنجشک گفت: باشه. موش رفت و پنبه رو آورد. گنجشک یه تکه کوچکش رو به موش داد و بقیه پنبه رو برداشت و پرید و رفت. روی یه درخت بلند جای خوبی پیدا کرد و لونش رو ساخت. وقت خواب، تکه پنبه رو آورد تا با اون تشک درست کنه اما کم بود و نشد. با خودش گفت: اگه نمی ترسیدم و پنبه رو از روی گربه برداشته بودم، حالا یه تشک نرم داشتم. باد اومد و سردش شد. خواست با تکه پنبه اش یک لحاف درست کنه اما نشد. با خودش گفت: اگه نترسیده بودم و پنبه رو از آب گرفته بودم حالا یه لحاف گرم داشتم. توی لونه دراز کشید. زیر سرش سفت و سخت بود بلند شد تا با تکه پنبه اش یه بالش نرم درست کنه اما نشد، با خودش گفت: اگر نترسیده بودم و پنبه رو از توی سوراخ برداشته بودم حالا یه بالش نرم داشتم.
گنجشک کوچولو همون طور که خوابش می برد با خودش گفت: ای کاش یک تکه پنبه دیگه پیدا کنم. اون وقت می دونم که چه طور با اون یه لونه گرم و نرم درست کنم.
عابدیان
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی سیدابراهیم رئیسی رئیس جمهور ابراهیم رئیسی سقوط بالگرد رئیسی رئیسی ایران شهادت بالگرد تبریز حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم
تهران هواشناسی کنکور امتحانات نهایی شورای شهر تهران آموزش و پرورش هلال احمر سانحه بالگرد رئیسی پلیس سیل قوه قضاییه بارش باران
قیمت دلار قیمت خودرو بورس قیمت طلا خودرو بازار خودرو یارانه دلار یارانه نقدی حقوق بازنشستگان بازنشستگان ایران خودرو
سینمای ایران شهادت رئیس جمهور تلویزیون لیلا حاتمی سینما سریال آیت الله سید ابراهیم رئیسی هنرمندان شعر رسانه ملی نمایشگاه کتاب جشنواره کن
کنکور ۱۴۰۳ تجهیزات پزشکی دانش بنیان باتری
رژیم صهیونیستی روسیه جنگ غزه ترکیه اسرائیل فلسطین امیرعبداللهیان آمریکا غزه چین ولادیمیر پوتین حماس
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید لیگ برتر باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال بازی باشگاه استقلال منچسترسیتی
هوش مصنوعی مایکروسافت گوگل سامسونگ اپل تبلیغات ناسا طبیعت موبایل آیفون تلفن همراه
سرطان سزارین رژیم غذایی قهوه خواب آلزایمر طول عمر کاهش وزن شادی فشار خون مغز انسان افسردگی