چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

نقد ادبی از دیدگاه دکتر فاطمه سیاح


دکتر فاطمه سیاح یکی از نخستین صاحب نظران و نظریه پردازان تئوری و نقد ادبی در ایران است که در این زمینه تحصیلات دانشگاهی داشته و به طور علمی با نقد ادبی و تئوری های نوین ادبیات در دوران خودش آشنایی داشته است

دکتر فاطمه سیاح یکی از نخستین صاحب نظران و نظریه پردازان تئوری و نقد ادبی در ایران است که در این زمینه تحصیلات دانشگاهی داشته و به طور علمی با نقد ادبی و تئوری های نوین ادبیات - در دوران خودش- آشنایی داشته است. او که در سال ۱۲۸۱ خورشیدی در شه

مسکو - در یک خانواده مهاجر ایرانی- تولد یافت. تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی خود را در همین شهر گذراند و از دانشکده ادبیات « اونیورسیته مسکو» در رشته ادبیات اروپا و نقد و تئوری ادبیات، موفق به دریافت دانشنامه دکتری شد. او رساله دکترای خود را در باره « آناتول فرانس» به رشته تحریر در آورد که با درجه عالی پذیرفته شد. سپس مدت چهار سال در کلاس های دانشگاهی مسکو به تدریس ادبیات اروپایی ، نقد ادبی و تاریخ ادبیات سرگرم بود. پس از آن در سال ۱۳۱۳ خورشیدی به ایران آمد و در همان سال در کنگره هزاره فردوسی شرکت کرد. در سال ۱۳۱۴ به خدمت وزارت فرهنگ در آمد و معاون اداره آموزش بانوان گردید. در سال ۱۳۱۵ دانش سرای عالی از دکتر فاطمه سیاح دعوت کرد که در آنجا به تدریس زبان های خارجه بپردازد. وزارت فرهنگ طی نامه ای از دانش سرای عالی خواست که از تدریس دکتر سیاح ممانعت کند، ولی چون دانش سرا، به شدت ، به وجود چنین استاد دانشمند و زبان شناسی نیازمند بود، از انجام این درخواست خودداری کرد، و تدریس زبان و ادبیات روسی با ورود دکتر سیاح به دانش سرای عالی آغاز شد و کرسی این زبان شروع به فعالیت کرد. در سال ۱۳۱۷ با وجود مخالفت های شدید تنگ نظران و مردسالاران عرصه فرهنگ، دکتر فاطمه سیاح به مقام دانشیاری دانشگاه تهران رسید و صاحب کرسی « روش تاریخ ادبیات و سنجش ادبیات زبان های خارجه» گردید و در سال ۱۳۲۲ خورشیدی، شورای عالی فرهنگ، کرسی استادی « زبان و ادبیات روسی» دانشگاه تهران را به او تفویض کرد و او - به عنوان نخستین استاد زن - استاد رسمی دانشگاه شد. از آن سال تا پایان عمر - سال ۱۳۲۶- او در مقام استادی درس تاریخ ادبیات و نقد ادبیات اروپایی، استاد دانشگاه تهران بود. او ، در مقام استادی، شاگردان زیادی تربیت کرد( دکتر سیمین داشور یکی از شاگردان مشهور این استاد است) و برای نخستین بار نقد و تئوری های روز ادبیات اروپایی را در ایران تدریس کرد. دکتر فاطمه سیاح بحث و بررسی و نقد علمی و نوین ادبیات را در دانشگاه ها و نشریات و سایر محیط های فرهنگی - ادبی- علمی باب و رایج کرد.

دکتر سیاح، در مقام استادی صاحب نظر در ادبیات و نقد ادبیات اروپا، چنان جایگاه یکتا و بی همتایی داشت که با مرگ زودرس و نا به هنگامش - در سن چهل و پنج سالگی - کرسی درس های او در دانشگاه بدون استاد ماند و ناچار این درس ها برای چند سال تعطیل شدند. دکتر علی اکبر سیاسی ، رئیس دانشگاه تهران در آن سال ها، در این باره - در مجلس یادبودی که در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۲۶، یک هفته پس از درگذشت دکتر سیاح - در تالار اجتماعات دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار گردید، پس از تجلیل از مقام شامخ علمی دکتر فاطمه سیاح، طی خطابه ای که ایراد کرد، چنین گفت:« با فوت بانو فاطمه سیاح، دانشگاه تهران یکی از دانشمندترین استادان خود را از دست داد. کرسی درس ایشان عبارت از « سنجش ادبیات» و « ادبیات روسی» بود. چون برای تدریس « سنجش ادبیات» آشنایی به ادبیات چند زبان بیگانه لازم است، انجام این کار از عهده هر کسی بر نمی آید و بدبختانه این جانب تا این تاریخ کسی که صلاحیت تدریس این درس را داشته باشد در نظر ندارم. بنابراین دانشگاه ناگزیر است فعلاً این درس را تعطیل نماید.»سال ها بعد، دکتر ناتل خانلری در باره دکتر سیاح چنین نوشت:« فاطمه سیاح ، این خانم بزرگی که در نقد ادبی شاید نظیر او را کمتر به خود ببینیم.»مهم ترین آثاری که از دکتر سیاح در زمینه نقد ادبی، باقی مانده است عبارتند از:

یک- مقاله « کیفیت رمان»: این مقاله پاسخی است نقد آمیز به مقاله « رمان» احمد کسروی، که در طی آن دکتر سیاح مهم ترین نظریات خود را در باب نقد ادبی و در دفاع از ادبیات داستانی و رمان بیان کرده است. این مقاله در دو شماه ۴۳۰۰ و ۴۳۰۱ روزنامه ایران - در تاریخ بهمن ماه ۱۳۱۲ منتشر شد . کسروی مقاله « رمان» خود را در مجله « پیمان» منتشر کرده بود و در آن « رمان» را چیزی بی فایده و بلکه مضر خوانده بود، و دکتر سیاح در پاسخ انتقادی خود این نظر را نقد و با دلایلی علمی و مبسوط رد کرده و از حقانیت رمان و ارجمندی و سودمندی انکارناپذیر آن دفاع کرده است. به این مقاله و نظریات ارائه شده از طرف دکتر سیاح در آن ، در نوشته ای جداگانه خواهم پرداخت.

دو- مقاله « ادبیات معاصر ایران» که در مجله پیام نو - سال اول- شماره یک - مرداد ۱۳۲۲- منتشر شده، و در طی آن دکتر سیاح به بررسی انتقادی وضعیت نابسامان ادبیات معاصر ایران و به خصوص نثر و شعر و نقد ادبی در ایران روزگار خود پرداخته، و به دنبال ارائه گزارشی از آن، راهکارهایی برای برون رفت از این نابسامانی و آفرینش آثار ادبیات داستانی و شعری نوین ارائه کرده است.

سه - وظیفه انتقاد در ادبیات : متن سخن رانی دکتر فاطمه سیاح در نخستین کنگره نویسندگان ایران- در تیرماه سال ۱۳۲۵- است. متن این سخن رانی مهم ترین ارثیه ادبی به جا مانده از دکتر سیاح در زمینه نقد ادبی و حاوی مهم ترین نظریات و عقاید او در این باره است. و این نوشته نیز به بررسی، پژوهش و معرفی نظریات دکتر فاطمه سیاح در این سخن رانی اختصاص دارد.

چهار - نثر فارسی معاصرکه متن سخنان دکتر سیاح در نخستین کنگره نویسندگان ایران، پس از سخنرانی دکتر ناتل خانلری و در حاشیه آن است و در آن دکتر سیاح به بررسی نقدآمیز این سخنرانی و ضعف ها و کاستی های آن پرداخته است.پژوهش های ادبی دیگری نیز از دکتر سیاح ، در نشریات همزمانش ، منتشر شده که مهم ترین آن ها عبارتند از: مقام سنت در تاریخ ادبیات - موضوعات جاویدان و مطالب روزانه در ادبیات - موضوع رمانتیسم و رآلیسم از حیث سبک نگارش در ادبیات اروپایی - بالزاک و روش نو داستان نویسی - مادام دوستال- زن و هنر - مقام زن در ادبیات - زن در ادبیات جدید (فرانسه) - زن در ادبیات جدید ( انگلیس) - زن در ادبیات جدید آلمانی - تحقیق مختصر در احوال و زندگی فردوسی - نظریاتی چند در باب شاهنامه و زندگانی فردوسی - انتقاد دانشمندان اروپایی در باب فردوسی - آنتون چخوف( برای چهلمین سال وفاتش) - داستایوسکی ( مقدمه بر کتاب شب های روشن داستایوسکی - ترجمه دکتر زهرا خانلری) - میخائیل شولوخف ( سخنرانی در انجمن روابط فرهنگی ایران با شوروی) - وظیفه تعلیم و تربیت در شاهکارهای ادبی.این نوشته ها در نشریات ادبی و فرهنگی آن دوران از قبیل روزنامه ایران - مجله ایران امروز - مجله مهر - مجله سخن - نشریه انجمن آثار ملی - فردوسی نامه مهر - مجله پیام نو - مجله تعلیم و تربیت منتشر شده است.هم چنین بخشی از تقریرات درسی دکتر سیاح در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران( در درس ادبیات تطبیقی) به جا مانده است که شامل مطالبی در باره مکتب رمانتیسم - رمانتیسم در فرانسه ( مکتب شاتوبریان - ژوزف دو مستر - مارکی دوبونالد - مادام دوستال - شاتو بریان - آلفر دوموسه - آلفره دو وینیی ) - در باره چند نویسنده و متفکر آلمانی ( شیللر - گوته - هوفمان) و لرد بایرون است.اما مهم ترین آثاری که از دکتر سیاح ، در عرصه نقد ادبی، به جا مانده و در برگیرنده نظریات اساسی او در زمینه نقد ادبی هستند، عبارتند از: وظیفه نقد در ادبیات - کیفیت رمان - ادبیات معاصر ایران

دکتر سیاح در سخن رانی « وظیفه انتقاد در ادبیات» به بررسی ماهیت و اهمیت نقد ادبی و مهم ترین وظایف انتقاد ادبی، و انواع روش های نقد ادبی، و مقام و ارزش سنجش ادبی، و راه و رسم ها و راهکار های آن پرداخته است.در ابتدای سخن رانی، دکتر سیاح، در باره این که چرا چنین موضوعی را برای سخن رانی برگزیده، و حاضر شده است در برابر برجسته ترین دانشمندان و ادیبان ایران در باره آن صحبت کند، چنین توضیح داده است که انتقاد ادبی در ایران ضعیف ترین رشته ادبی است، در صورتی که نقش نقد ادبی در تحول و تکامل ادبیات جهانی، به ویژه در دوره های نوین، بسیار عظیم و انکار ناپذیر است، بنابراین پرداختن به این رشته بسیار مهم، و تا این حد ضعیف و عقب مانده در ایران، دارای کمال اهمیت است.

دکتر سیاح ، سپس، نقد ادبی را چنین تعریف کرده است:

« معمولاً انتقاد ادبی، فن تحقیق و تتبع در تالیفات ادبی، به منظور تعیین محاسن و معایب است، ولی بدیهی است که انتقاد ادبی نمی تواند محدود به همین حدود باشد، دایره آن وسیع تر و انواع انتقاد هم، به تناسب تنوع وظایف آن ، خیلی بیشتر است. انتقاد ادبی از طرفی جزو علوم کمکی تاریخ ادبیات شمرده می شود، و از طرف دیگر خود علمی مستقل و متکی به تئوری اختصاصی است.»سپس دکتر سیاح نقد ادبی را به دو بخش، تقسیم بندی می کند:

یک: نقد تاریخی - ادبی که وظیفه اش مطالعه انتقادی متون و مآخذ و اوضاع تاریخی ست که ادبیات ویژه ای را به وجود آورده است.

دو : نقد تئوریک که نقشی موثر در تکامل و رشد هر یک از دوره های تحول ادبیات دارد و وظیفه آن پرداختن به اصلاح و تکامل ادبیات و رفع نواقص و معایب، و تشخیص و برجسته کردن محاسن و مزایای آن است.

دکتر سیاح وظیفه انتقاد تئوریک را چنین تعریف کرده است:

« وظیفه انتقاد تئوریک یافتن طرق جدید تکامل، و نمایاندن معایب و محاسن یک اثر ادبی و کلیه ادبیاتی که در یک جهت سیر کرده است، به منظور اصلاح آن می باشد، و هم چنین تعیین موضوع هایی که باید مورد بحث قرار گیرد، بدین معنی که تعیین مجموعه افکار و منظورهایی که باید در هر دوره در ادبیات منعکس و پیروی بشود، از وظایف اساسی آن است.»دکتر فاطمه سیاح در تبیین تفاوت های انتقاد ادبی به عنوان علم کمکی و انتقاد ادبی به معنای علم مستقل، چنین توضیح داده است که انتقاد ادبی به معنی علم کمکی « وظیفه ای جز تهیه و تنظیم مواد و مطالبی که تدوین تاریخ مبتنی بر آن است، ندارد» و این انتقاد فقط با تاریخ ادبیات دوره های پیشین سر و کار دارد، و وظیفه دارد که در آثار ادبی موجود کاوش و کنکاش نماید و ماهیت آن را تجزیه و تحلیل کند ، ولی نمی تواند تغییری در آن بدهد و آن را اصلاح نماید، حال آن که انتقاد تئوریک ادبی که علمی مستقل، قائم به ذات، و خودپویا می باشد، علمی راهگشاست و به بررسی قوانین و روش های تکامل ادبی و معیار های خاص زیبایی شناسانه و زیبا نمایانه آن می پردازد و مقولات این علم از قبیل زشت و زیبا، و پست و والا، و نیک و بد را تعریف و مرزبندی آن ها را در اثر ادبی مشخص می کند.« علاوه بر آن، انتقاد در عین حال که ادبیات را از نظر ایدئولوژیک و تشخیص موضوع راهنمایی می نماید، هم چنین اصول ایجاد آن را در شکل و قالب ادبی تذکر می دهد. یعنی به ایجاد سبک خاص ادبی کمک می کند و شاید این وظیفه مهم ترین و دشوارترین وظایف آن باشد. زیرا سبک به معنی حقیقی کلمه یعنی طرز و طریقه بیان تفکر و روحیه اجتماعی در یک اثر ادبی.»دکتر سیاح انتقاد را به منزله حلقه اتصالی می داند که جامعه را به ادبیات پیوند می دهد و منتقد را ریخته گری می داند که افکار اجتماعی را در قالب ادبی می ریزد.او معتقد است که انتقاد به وجود آورنده نظریه ای است که ادبیات با اتکا به آن و بر مبنای آن سیر تکاملی را می پیماید و متناسب با منظورهای اساسی و وظایفی که آن تئوری برای ادبیات قائل می شود، نقد ادبی کمک می کند که ادبیات به منظور حقیقی و اصلی خود که همانا خدمت به جامعه می باشد، برسد.از نظر دکتر سیاح تاثیر انتقاد نه فقط در افکار و معانی بیان شده در یک اثر ادبی، بنیادی است، و نه فقط در ایجاد جهان بینی که پایه و اساس سبک هنرمند به شمار می رود، ژرف و همه جانبه است، بلکه به طور مستقیم در شکل یک اثر ادبی نیز اثر بخش است، زیرا شکل ظاهری اثر ادبی وابستگی کامل با مضمون و معنای آن دارد و هر معنایی در شکل خاص خود جلوه گر می شود و این دو واحد مرتبط، یگانگی اندام واری را تشکیل می دهند.دکتر سیاح معتقد است که قانون وحدت شکل و مضمون که ارسطو در « بوطیقا» طرح نموده، مقیاس اساسی است که به وسیله آن کمال هر اثر ادبی آزمایش می شود، و انتقاد هم به استناد آن معیار، درجه مطابقت بین آن چه را که یک هنرمند قصد داشته در اثر معینی جلوه گر سازد، با این که چگونه و تا چه میزان قادر به نیل به این مقصود گردیده است، تعیین می نماید.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.