دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

شناخت, اولین شرط بصیرت


شناخت, اولین شرط بصیرت

به مناسبت سالگرد حماسه ۹ دی

بصیرت با "بصر" همریشه و در اصل به معنای بینش است؛ مفهومی اسلامی است و ریشه‌اش در قرآن و کلمات اهل‌بیت (ع) مخصوصاً نهج‌البلاغه یافت می‌شود. قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم (ص) می‌فرماید؛‌ "قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی...؛ من به سوی خدا دعوت می‌کنم؛ هم خودم بصیرت دارم؛ هم کسانی که با من هستند و از من پیروی می‌کنند"(یوسف:۱۰۸). در فرمایشات امیرمؤمنان (ع) تعبیرات عجیبی است. در جایی می‌فرمایند: "ان معی لبصیرتی ما لبست علی نفسی و لا لبس علیّ...؛ من در این راهی که انتخاب کردم با بصیرتم. نه خودم خودم را فریب دادم، نه دیگری فریبم داد"(۱). ذیل این کلام، مقداری مفهوم بصیرت را روشن می‌کند؛ کسی که بصیرت دارد فریب نمی‌خورد، نه خودش خودش را فریب می‌دهد؛ نه دیگران می‌توانند فریبش بدهند. ‏

تکلیف کسی که موقعیتی در اجتماع دارد سنگین‌تر از دیگران است و باید بصیرتش هم بیشتر از دیگران باشد تا بتواند دیگران را راهنمایی کند. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که چه کنیم بصیرت ما افزایش بیابد؟ بهتر است تحلیل کنیم که بصیرت چیست و از چند عنصر تشکیل می‌شود و بعد ببینیم کدام یک از این عناصر در اختیار ماست تا بکوشیم آن را تقویت کنیم. بصیرت حداقل سه مؤلفه و سه عنصر دارد و می‌توان گفت مثلثی است که از سه ضلع تشکیل می‌شود. اولین عنصر، امری خدادادی است؛ هوش و فراست خاص است. هم تجربه نشان می‌دهد و هم در روایات هست که خداوند به بعضی‌ افراد فراست مخصوصی داده است. امروزه در روان‌شناسی می‌گویند هوش، انواعی دارد؛ هوش هیجانی، هوش اجتماعی، هوش ارتباطی، هوش علمی و.... ممکن است کسی از جهتی باهوش باشد، ولی از جهت دیگر بهره‌ای از هوش نداشته باشد. بصیرت، هوش اجتماعی می‌خواهد. مسائل اجتماعی درک خاصی را می‌طلبد. این عنصر یک هوش خدادادی است؛ "اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنورالله"(۲).

دو عنصر دیگر کسبی است. اگر انسان آن درونمایه خدادادی‌ را داشت باید دو کار انجام دهد تا بصیرت پیدا کند. یکی اینکه بر اطلاعات دینی‌اش بیفزاید و بکوشد دین‌شناس‌تر باشد؛ چون یکی از لوازم بصیرت این است که انسان فریب نخورد و یکی از راه‌های فریب این است که حکم دینی را برای انسان مشتبه کنند. بگویند وظیفه شرعی این است؛ آیه قرآن این را می‌گوید، حدیث این را می‌گوید. از این سخنان نشنیده‌اید؟! آن کسانی که به روی علی شمشیر کشیدند به قرآن استناد می‌کردند و می‌گفتند: "ان الحکم الا لله؛ تو کافر شدی چون برخلاف قرآن عمل کردی". ‏

یکی از شیوه‌ها این است که انسان را از راه قرآن و حدیث و امثال آن فریب دهند، و کسی که معرفتش نسبت به قرآن و حدیث کم است و نسبت به احکام اسلام اطلاع کافی ندارد، فریب می‌خورد. یکی از جاهایی که انسان از راه دین فریب می‌خورد، مقدس‌بازی، حقه‌بازی، کلک‌های شرعی و سوء استفاده از قرآن و حدیث است. انسان باید دین را درست بشناسد و بداند حلال و حرام چیست. بداند کدام غیبت جایز است و کدام غیبت حرام است. مسائل دیگر را هم بشناسد. وقتی معرفت انسان نسبت به دین ضعیف باشد، فریب می‌خورد. برای داشتن بصیرت باید دین را خوب بشناسیم و به همان اصول دین و فروع دینی که در مکتبخانه یا مدرسه یا خانه خوانده‌ایم، اکتفا نکنیم. باید شناختمان نسبت به دین افزایش پیدا کند؛ مطالعات دینی‌مان بیشتر باشد و عمیق‌تر فکر کنیم. اگر در مسئله‌‌ای ابهام داریم این قدر آن را دنبال کنیم و بپرسیم تا خوب برایمان حل بشود.‏

این حلال و حرام به مسائل فقهی برمی‌گردد. یعنی انسان فقه را بهتر یاد بگیرد، ولی فقط دانستن احکام کلی برای تشخیص مصادیق کافی نیست. باید بصیرتمان را نسبت به شناخت مصادیق هم تقویت کنیم. برای این کار یکی از بهترین راه‌ها بررسی مسائل تاریخی، بخصوص تاریخ صدر اسلام است؛ همین‌که مقام معظم رهبری در تفسیر بصیرت روی آن تأکید کردند و فرمودند: عبرت گرفتن از جریانات تاریخی و اجتماعی. ما باید ببینیم رخدادهای صدر اسلام چه بود و چرا این‌ چنین شد. بسیاری از این حوادث بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال هنوز معماست. مگر می‌شود آدمیزاد این‌گونه بشود؟! چگونه می‌شود مسلمان‌هایی که در رکاب پیغمبر در جنگ‌ها حاضر می‌شدند، نوه‌ پیامبر را، این‌گونه به شهادت برسانند؟! این شناخت و عبرت گرفتن از قضایای تاریخی است. ما سالی چند بار روضه سیدالشهدا را می‌شنویم؟ آیا هیچ فکر کرده‌ایم چرا کوفیان این‌چنین شدند؟ این شمری که به کربلا آمد و فرماندهی سپاه را می‌خواست، کسی بود که در جنگ صفین در رکاب علی علیه‌السلام می‌جنگید. از یاران علی بود. یکی از سرکرده‌های لشکر علی در جنگ صفین بود. او چه‌طور توانست سر سیدالشهدا را ببرد؟ بالاخره به این نتیجه می‌رسیم که اگر آدمیزاد در مسیر غلطی افتاد، آرام آرام چنان پیش می‌رود که دیگر هیچ حدی ندارد. اگر زاویه باز کرد و از راه حق منحرف شد؛ مسامحه کرد و گفت حالا این چیزی نیست، این زاویه به جایی می‌رسد که آن خط اصلی را که از آن جدا شده فراموش می‌کند. یادش می‌رود اسلام و انقلاب چه بود. می‌گوید من به ریاست برسم، هرچه می‌خواهد بشود.

اگر ما بخواهیم به این مشکل مبتلا نشویم، نیازمند بصیرتیم. این بصیرت هم کسبی است. اصل آن افزایش تقوا و آفتش حب دنیاست؛ "حب الدنیا رأس کل خطیئة"(۳). اگر می‌خواهید عاشق دنیا نشوید سعی کنید از آن چیزهایی که دوست دارید انفاق کنید. همه اینها برای این است که دلبستگی پیدا نشود. وقتی چیزی را دوست دارید بگویید آن را در راه خدا می‌دهم: "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون"(آل‌عمران: ۹۲)‏

به طور کلی علاج این مشکل این است ‌که انسان مقید باشد؛ احکام خدا را شوخی نگیرد؛ نگوید امروز این کار عیبی ندارد، فردا توبه می‌کنم. این دام شیطان است و انسان را به جاهایی می‌کشاند که بعضی کسان رسیدند. هشتاد سالش است، اگر خودش و هفت پشتش از دارایی‌‌هایشان بخورند تمام نمی‌شود، اما باز هم به فکر این است که یک روز دیگر روی صندلی بنشیند یا مال دیگری بر اموالش افزوده شود، چرا؟ عشق است دیگر. عشق به دنیا به جنون می‌کشد.‏

بنابر این برای کسب بصیرت، علاوه بر افزایش معلومات، شناخت‌ها و اطلاعات، باید تقوایمان را هم افزایش بدهیم، چون کسی که مبتلا به حب دنیا شد همه مسائل را طور دیگری تفسیر می‌کند؛ تفسیر دلخواه، به‌گونه‌ای که کارهای خودش را توجیه کند. بنابراین بصیرت یک مثلث است و سه ضلع دارد. یکی از آنها خدادادی است، اما دو تای دیگر کسبی است. آن دو یکی از راه افزایش معلومات دینی و تحلیل‌های صحیح از قضایای تاریخی حاصل می‌شود و دومی از راه خودسازی و افزایش سطح تقوا و دینداری. اگر اینها بود بصیرت پیدا می‌شود وگرنه، اگر معلوماتش ضعیف بود در دام خواهد افتاد، و اگر تقوایش هم ضعیف بود باز شیطان از راه دیگری او را فریب خواهد داد و به جایی می‌کشاند که کار خودش را توجیه می‌کند و از کار دیگران نیز هرچه موافق سلیقه‌اش بود تأیید می‌کند. پس برای کسب بصیرت، ما باید در دو بعد زحمت بکشیم؛ یکی معلوماتمان را افزایش بدهیم و دیگر اینکه خودسازی‌مان را بالا ببریم.‏

علی مهدوی

برگرفته از سخنرانی حضرت آیت الله مصباح در جمع ناظران شورای نگهبان است در تاریخ ۶/۱۲/۸۹‏

پی‌نوشتها در دفتر روزنامه موجود است.