دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

بهرنگی ساختار یک اسطوره


بهرنگی ساختار یک اسطوره

صمد بهرنگی, آموزگار انقلا بی و نویسنده ادبیات کودکان, در یکی از پیچیده ترین دوره های تاریخی ایران می زیست که همچون بسیاری از بخش های گذشته این سرزمین, ناشناخته مانده است

صمد بهرنگی، آموزگار انقلا‌بی و نویسنده ادبیات کودکان، در یکی از پیچیده‌ترین دوره‌های تاریخی ایران می‌زیست که همچون بسیاری از بخش‌های گذشته این سرزمین، ناشناخته مانده است. اکنون که اندک اندک از آن روزگار دور می‌شویم، خِرَد خفته بیدار می‌شود و هیجان و خشم و کینه رنگ می‌بازد. امروز روشنفکران چپ، سازندگان و بازیگران بخشی از تاریخ دیروز، به ژرف اندیشی در پیامد کنش‌های خویش پرداخته‌اند. آنان پس از۱۵۰ سال ستیز نوگرایی و سنت در ایران، به جای در پیش گرفتن سیاست همیشگی دشمن‌یابی و گناه را به گردن دشمن حقیقی یا خیالی انداختن، برایند رفتارهای خود را در بستر مبارزه و کشمکش‌های سیاسی بررسی می‌کنند. جریان بازاندیشی چپ در دهه‌ ۱۳۷۰ شمسی از یک ‌سو با دگرگونی‌‌هایی در ساختار اجتماعی ایران و از سوی دیگر با تحولاتی جهانی مانند فروپاشی اتحاد شوروی، و اندیشه مارکسیسم ارتدوکس و پیشرفت فناوری ارتباطات همراه شد. مجموعه‌ این عوامل به پدیداری جریانی انجامید که می‌خواست و می‌خواهد در گذشته‌ خویش بازنگری کند. اگرچه این رویکرد نو همچنان با نیروهایی بازدارنده رو‌به‌روست، اما پدیداری آن، دگرگونی بزرگی در جامعه ایران به شمار می‌آید. برای ریشه‌یابی این تحول بزرگ باید به روزگار دورتر بازگشت، به آغازگاه نواندیشی نیاکان ما در دوران مشروطیت. مشروطه‌خواهان می‌خواستند خود را با جهان نو همسو کنند، اما چندی نگذشت که عوامل چندگانه بیرونی و درونی سد راه بازاندیشی شدند و نگذاشتند نهال مشروطیت، بارور شود. بدین‌سان، اندیشه اجتماعی و سیاسی ایران دوباره به ساخت استبدادی رو کرد و نخستین جوانه‌های مردم سالا‌ری پژمرد.

‌در روزگار ما یکی از عوامل موثری که دگرگونی‌های اجتماعی را در راهی بی‌بازگشت قرار داده و اندیشه‌ استبدادی را به فروپاشی کشانده است، وجود جوانانی است که همچون نسل پیش از خود دربند ایدئولوژی‌های سنت‌گرای جزمی‌ نیستند. آنان همچون پدران و مادرانشان جان و زندگی خود را برای رسیدن به آرمان‌هایی شعرگونه و خیالی مانند برپایی جامعه بی‌طبقه و حکومت پرولتاریا پیشکش نمی‌کنند. گرچه این دگرسانی برای نسل پیشین که پیوسته در پی ارزشگذاری شکل‌های گوناگون زندگی و صف‌بندی در برابر ن بود، چندان قابل فهم و خوشایند نیست.

صمد بهرنگی از اسطوره‌های دوره پیش از انقلا‌ب است. بسیاری از جوانان دیروز، از جنبه عاطفی به صمد وابسته‌اند، چرا که او را نشان و نماد روزگار آرمان خواهی می‌دانند. امروزه در هر محفلی که از صمد سخن به میان می‌آید، همه در پی کشف معمای وجود او برمی‌آیند. چنین رویکردی به زندگی‌ و آثار ‌صمد ‌بهرنگی ‌از ‌کجا ‌سرچشمه‌ ‌می‌گیرد؟ ‌از ‌کنش‌ها ‌و واکنش‌های اجتماعی سیاسی مایه می‌گیرد، یا این‌که برگرفته از آثار ادبی او است؟

پس از این‌که آثار صمد از چنبر ممیزی پس از انقلا‌ب بیرون آمد و در سال‌های اخیر دوباره منتشر شد، گرایش به کارهای او از دگرگونی پسند کودکان و نوجوانان گواهی می‌داد. پدران و مادرانی که روزگاری با خواندن این اثار، بخشی از کینه‌های خود را نسبت به حکومتی که با آن ضدیت داشتند، زنده نگه می‌داشتند، از واکنش کودکان و نوجوانان امروز در برابر نوشته‌های صمد شگفت‌زده شدند. این پدیده به ویژه برای کسانی که خود در اسطوره سازی صمد نقش داشتند، گران آمد. علی اشرف درویشیان که همراه با صمد از پایه گذاران ادبیات واقعگرای کودکان ایران به شمار می‌آید، در این گروه جای می‌گیرد. او همچنان با شوری فراوان و پیگیر، شیفته‌ اسطوره‌ صمد است. درویشیان در پیشگفتار یکی از کتاب‌هایی که تازگی برای یادمان صمد منتشر کرده است، با نگرانی از چرخش دوران نسبت به صمد و داستان‌های او می‌گوید: آن‌ها که گذشته‌های خود را اگاهانه به فراموشی سپرده‌اند، با نااگاهی چنین می‌پندارند که دوره صمد بهرنگی و کتاب‌هایش سپری شده است. برخی از اینان روزگاری به اقتضای شور و حال جوانی و نیز موج فراگیر زمانه، وارد مبارزه بر ضد ستمگری‌های اجتماعی شدند و حتی در این راه سختی‌ها، شکنجه‌ها و زندان‌ها کشیدند و از نزدیکان خود، جان‌های شیفته و عزیزی را از دست دادند، اما از ان جا که عشق به‌‌مردم ‌فرودست ‌در ‌عمق ‌وجود ‌برخی ‌از آنان ‌ریشه ‌نداشت ‌و آگاهی اجتماعی‌شان کاغذی بود، با یورش توفان سهمگین سرکوب‌ها و به دنبال ان، ناکامی‌ها، همه چیز را پایان یافته پنداشتند و ارام ارام از واقعیات دور شدند و اینک برای ان‌ها دیگر نه انسان ستمدیده‌ای وجود دارد و نه کودک بی‌پناهی.۱

او که در این سال‌ها برای بازسازی انرژی اسطوره‌ای صمد، به جان کوشیده است، نگران از روند دگرگونی‌های جامعه، آگاهی اجتماعی شماری از کسانی را که دیگر در میدان جاذبه صمد نیستند، کاغذی می‌داند. بر پایه داوری او، دو تصویر از دگرگونی اجتماعی در ایران شکل می‌گیرد: در چشم‌انداز نخست، در مسیر دور شدن از جامعه اسطوره مدار گام برمی‌داریم که رویدادی بس فرخنده به شمار می‌آید و در دیگری، ویرانی روزافزون، بی‌جایگزین و نگران‌کننده ارزش‌های فرهنگی را تماشاگریم. حتی اگر پاره دوم این گزاره نیز درست باشد و همصدا با درویشیان بپذیریم که دلبستگی ما به مردمان فرودست روزبه‌روز بیشتر رنگ می‌بازد، باز هم او بیان نمی‌کند که همبستگی با کودکان تهی‌دست از چه راهی ممکن است؟ آیا با ستیزهای ویرانگر طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا می‌توان بر فقر چیره شد؟ یا همان‌گونه که از موده‌های سده بیستم نشان داد، دولت کارگری با فروپاشی سامانه سرمایه‌داری ‌و کنارگذاردن ‌سرمایه‌داران ‌به ‌پراکندن‌ گسترده‌ فقر ‌انجامید ‌و ‌با ‌جایگزینی ‌مدیران ‌دولتی ‌بی‌انگیزه ‌به‌ ‌جای‌ کارخانه‌داران باانگیزه‌، سرمایه‌داری دولتی را پدید ‌آورد که بسیار ناتوان‌تر و عقب‌افتاده‌تر از سرمایه‌داری کلا‌سیک بود.

با وجود همه ناهمواری‌های بزرگ و کوچک، باروری اندیشه مدرن در ایران رو به پیش است. با انتشار آثاری درباره آزموده و اندیشه مدرنیته در ایران دهه۷۰ و پشتکاری که گروهی از نخبگان در این زمینه از خود نشان می‌دهند، دگرگونی فکری، همچون دوران مشروطیت گسترش روزافزون اندیشه نو را نوید می‌دهد.

حرکت اخیر در تضاد با آن چیزهایی است که در دهه ۴۰ و ۵۰ بر جامعه ما گذشت. با افسوس باید گفت که تا کنون کوشش بسزایی برای شناخت ژرف‌ساخت‌های اندیشه پیش از انقلا‌ب صورت نگرفته است، زیرا جامعه روشنفکری ایران و به ویژه برخی از لا‌یه‌های وابسته به جنبش چپ آن، گرایش نیرومندی به اسطوره مداری دارد. ‌اما درس‌آموزی از روند دگرگونی‌های گذشته ما را یاری می‌دهد که جامعه آینده را بر پایه‌های استواری از خردسالا‌ری برپا سازیم.

هنگام آن رسیده است که به بررسی پیامدهای جامعه اسطوره مدار و جست‌‌وجوی راه‌های رهایی از چنبره اندیشه اسطوره‌ای بپردازیم. اگرچه همچنان برخی از نیروهای جنبش چپ از خواندن آثاری که درباره‌ مدرنیته و اندیشه نو منتشر می‌شود، سر باز می‌زنند، اما ایستادگی آن‌ها رو به پایان است، زیرا نمی‌توانند با یاری گرفتن از اسطوره‌های پیشین، روند دگرگونی را از حرکت بازدارند. نسل جوانی که فرزندان آن‌ها به شمار می‌ایند، استدلا‌ل‌های قهرمان‌ پرورانه را برای توجیه آنچه بر ایران گذشت، نمی‌پذیرد. این نسل با ستایش آنانی که با اندیشه به ارمغان آوردن پیشرفت برای میهن خود، پا در راه مبارزه سیاسی گذاشتند و در این راه نیز جان باختند، راه حل دشواری‌های ایران را نه در قهرمان‌پروری که در نقادی به ویژه انتقاد از خود می‌داند. اکنون امید می‌رود که مفهوم راستین شک دکارتی که زمینه‌ساز دنیای مدرن بود، اندک اندک در ایران زمین آشکار شود. ما ناگزیریم برای ساخت اینده‌ای بهتر، در همه باورهای خود، هر چند که رنگ فرهمندی به‌خود گرفته باشند، تردید کنیم. باید اسطوره‌ها و کارکرد آن‌ها را در جامعه ایران بشناسیم ‌و به‌ ارزیابی ‌آن‌‌ها‌ بپردازیم.

‌اکنون ‌زمان آن ‌است ‌که ‌افزون ‌بر ‌صمد ‌به‌ ‌ارزیابی ‌اسطوره‌ها و اسطوره‌‌سازانی‌ ‌چون ‌دکتر ‌شریعتی ‌بپردازیم ‌که ‌بیشترین‌‌تاثیر ‌را ‌بر جریان خردگریزی در ایران پیش از انقلا‌ب داشتند. کسانی چون درویشیان نیز نباید نگران این روند باشند، زیرا برپایی جامعه خردمدار، نشانه بی‌احساسی و چشم بستن بر رنج کودکان نیست. آشکار است که ستیزهای ویرانگر طبقاتی و انگل نامیدن سرمایه‌داران، به دادگستری نمی‌انجامد، بلکه بدین‌سان، بحران‌های اجتماعی جامعه، ژرف‌تر خواهد شد. برای رهایی از بحران‌های اجتماعی، باید فرهنگ گفت‌وگو‌‌و‌‌نقادی را گسترش دهیم. سنجش ساده‌ای میان حال و روز کودکان در کشورهایی که در تنگنای ستیزهای خشن انقلا‌بی گرفتار آمدند، با همسال‌هایشان در سرزمین‌هایی که فرهنگ گفت‌و‌گو و‌ آشتی را برگزیدند، نشان می‌دهد که بیشترین قربانیان این گونه رویارویی‌ها کودکان بوده‌اند. نشانه جامعه‌ پیشرفته این است که نبردهای ویرانگر طبقاتی را به نهادهای مدنی سوق دهد و شکل متمدنانه‌ای به آن ببخشد و فرهنگ فهم را جایگزین فرهنگ حذف سازد. بنابراین، انگ آگاهی اجتماعی کاغذی به آنانی که می‌خواهند به گو نه‌ای دیگر بیندیشند، یا حتی نمی‌خواهند به چیزی بیندیشند، چاره‌ساز دشواری‌های ایران ‌زمین نیست.

به راستی چرا صمد، سزاوار این اندازه ستایش و پرستش بود؟ آیا هنرمندی بزرگ بود یا درآموزش و پرورش ایران، انقلا‌بی پدید آورد و یا منش و شیوه زندگی‌اش از او اسطوره ساخت؟ پیش از پاسخ به این پرسش‌ها باید گفت که صمد، معمای بزرگ تاریخ معاصر ایران است. آنان که در دو دهه اخیر با تنگ‌اندیشی ایدئولوژیک و نفرتی کور کوشیدند که از او فرّه ‌زدایی کنند و با استدلال‌هایی بی‌پایه به همگان بباورانند که صمد با بوق سیاست در این جایگاه نشست، بیش از هر چیز بی‌مایگی خود را به نمایش گذاشتند.

اسطوره صمد بهرنگی، برایندی از ذهنیت جامعه ایران در دوره پیش از انقلاب به شمار می‌آید و تحلیل زندگی و آثار او بخشی از تاریکی‌های تاریخ ما را روشن می‌سازد. گروهی دیگر نیز که بدون درک ویژگی اسطوره‌ای او تلا‌ش می‌کنند که به معمای وجودش پاسخ دهند، راه به جایی نمی‌برند. برخی از روشنفکران و همراهان صمد که برای بازگشایی پرونده مرگ او می‌کوشند اسطوره را به زمین بیاورند، در این گروه جای می‌گیرند. ارزیابی‌های شتاب‌زده فرج سرکوهی نیز از این دست به شمار می‌آید. او می‌گوید: حدیث صمد بهرنگی - و نه نقش و تاثیر او بر ادبیات کودکان - اکنون حدیثی کهنه است. نسل جوان ما دور از تب و تاب‌های دهه‌های۴۰ و۵۰، در صمد دیگر نه چون اسطوره‌ای شهید‌- ان سان که در ان دو دهه بود - که چون یکی از نویسندگان ادبیات کودکان و نیز یکی از رهروان مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه می‌نگرد. این داوری نه نشانه کم رنگ‌شدن نقش و شخصیت صمد که نمودار دریافتی است درست و به دور از آن تنگنا و وضعیتی که شناخت حقیقی را راه بسته بود. ۲


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.