دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

گفتمان و دیگر هیچ


گفتمان و دیگر هیچ

گفتار بخشی از گفتمان است و به تنهایی نمی تواند جریانات اجتماعی را رهبری کند و اگر تلاش بر خلق گفتمانی تاثیرگذار است نباید خاستگاه عمل اجتماعی آن که لزوماً ثابت نیست را فراموش کرد

کارل مارکس جمله ای در رابطه با زبان دارد که قابل توجه است. او می گوید؛ «زبان واقعیت بلافصل تفکر است. فیلسوفان، درست همان گونه که به تفکر هستی مستقلی بخشیدند، ناگزیرند زبان را نیز در قلمرو مستقلی جای دهند.»

این جمله مارکس بیانگر اشاره ای ظریف است و آن اینکه قدمت زبان با قدمت اندیشه ورزی یگانه است و تفکیک این دو از یکدیگر محال به نظر می رسد. خلق یک پارادایم مستقل برای زبان و تفکر باعث شده است که این میان عاملیت انسان به فراموشی سپرده شود و نقش او در حد گفتمان تقلیل می یابد. همه چیز گفتمان است و گفتمان همه چیز.

این ساده سازی ایده آلیسم اگرچه برآمده از نوعی کنش روشنفکرانه است اما در ضمیر خود بازتولید نوعی قدرت را می کند که ورای آن چیزی وجود ندارد. این سلطه بی چون و چرا اتفاقاً در پس عقب نشینی جنبش چپ و فروریزی دیوار مستحکم سیاسی و سست شدن بلوک بندی آن حاکم شد.

یعنی نوعی بازی زبانی بدون عملگرایی که حتی نتوانست دلباخته هایش را منسجم کند. در صورتی که منادیان و رهبران این جنبش چون مارکس بدین صورت بدان قائل نبودند. این بی ثباتی در بسیاری جهات منجر به قدرت گرفتن نظام سرمایه داری و شکاف عمیق طبقاتی شده است. اگرچه بر اساس سنتزهای چپ کلاسیک، این شکاف نهایتاً به یک جریان اجتماعی ختم می شود.

اما نباید فراموش کرد که چاله عمیق بازی های زبانی که عمدتاً زندان نهایی و محصورکننده ای است نقطه پایانی این کشمکش گفتمانی است. شاید بتوان به قدرت رسیدن یک نومحافظه کار در فرانسه (سارکوزی) را که کانون تجمع جریان های نو و کهنه چپ است در این مقال گنجاند. این اتفاق، عقب نشینی یک رادیکالیسم گفتاری، کلام بدون عمل است که متاسفانه گریبانگیر قشر روشنفکر ما نیز شده است.

جابه جایی قدرت در ایران را می توان در این عرصه تحلیل کرد. دولت ها همواره با اهداف یا شعارهایی که رنگ و بوی عملگرایی می دهند بر سر کار می آیند اما در نهایت این اهداف پا را از شعار و گفتار فراتر نمی گذارند. در این میان باید به مساله ای توجه کرد و آن اینکه تعریف گذشتگان از زبان یک تعریف کاملاً ماتریالیستی و عینی بود به طوری که آگاهی و تفکر یا به طور کلی قلمرو ایده ها از کار و فعالیت اجتماعی جدایی ناپذیر بود.

به رغم اینکه در معنای دیسکورس همواره عمل نیز به عنوان یک اصل گفتمانی لحاظ می شود و به نوعی تمام مناسک انسان ها که تفکر و عمل را شامل می شود جزء لاینفک گفتمان دیده می شود اما ایده آلیسم گفتمانی کمتر رابطه ای قوی بین ذهن و عین به وجود آورده است. این میان اما کسانی یافت می شوند که زبان را تنها منحصر به گفتار می دانند. تقلیل گفتمان به گفتار و در پس آن امید به ایجاد یک جریان اجتماعی دقیقاً معضلی است که نزدیک به یک قرن روشنفکران ما را نیز به اغما برده است.

شاید نمونه های اندکی چون شریعتی را می توان یافت که گفتمان را از جنبه صرفاً گفتاری خود خارج کرد و بدان جنبه ای اجتماعی داد. پس از وی سروش را می توان در دوره هایی در این حوزه موفق دانست. (اینکه چه نقد هایی به این دو گفتمان وارد است مد نظر نیست.) از عمده ترین مشخصه های گفتمان، خلق قدرت است که از درون آن جهت گیری های طبقاتی یا مبارزات اجتماعی شکل می گیرد.

اما لزوماً این آفرینش به معنای قدرت یافتن اقشار تحت ستم نیست. چرا که گفتمان هایی چون سرمایه داری خود سمت دیگر این جدال را تشکیل می دهند و سوژه ای می تواند باشد که در این پارادایم رشد می کند، ما در یک جامعه بشری از انواع رفتار ها و گفتمان ها برخورداریم که از یکدیگر قابل تفکیک هستند و این امکان وجود ندارد که یک گفتمان غالب و فراگیر همه بافت های اجتماعی را دربر بگیرد.

اگرچه اعمال کنندگان قدرت احتمالاً تلاش می کنند این امر را محقق سازند. اما واکنش به این یکسان سازی خود گفتمان های متفاوتی را ایجاد می کند، حتی اگر این واکنش در راستای تن دادن به صدای بلند یک گفتمان باشد. نشانه هایی که نظام حاکم از آن به عنوان نشانه های ثابت یاد می کند برای کنشگران اجتماعی که عمل اجتماعی خلق می کنند نمی تواند بدون تغییر باشد زیرا آگاهی مولفه ای متغیر است.

در خلق قدرت از درون گفتمان، که زبان یا گفتار بخشی از آن است نشانه ها بروز می یابد. شاید در جامعه یا محیط کار شنیده باشید که مثلاً کارگری، معلمی یا دانشجویی می گوید؛ آنها به فکر ما نیستند، باید خودمان کاری انجام دهیم تا آنها مجبور به قبول درخواست ما شوند. دقیقاً استفاده از واژه های «آنها- ما» مشخص می کند که تقابل گفتمانی در حال خلق یک قدرت جدید است که اعتراضی نیز است و چه بسا شدت گرفتن این تقابل منجر به خلق یک یا چند جریان اجتماعی با انگیزه های مختلف می شود که خاستگاه های متفاوتی نیز پیدا می کند. در هر صورت خلق گفتمان در هر دوره ای با شدت و ضعف هایی همراه است.

در پایان باید به نکاتی توجه کرد. نخست اینکه باید گفتمان ایده آلیسمی را که به گفتار ختم می شود از گفتمان هایی که به عمل اجتماعی ختم می شوند تفکیک کرد. در خلق یک گفتمان نباید از این موضوع غافل شد که قدرت برخاسته از یک دیسکورس ممکن است خاستگاه مشخصی نداشته باشد هر چند یک طیف گسترده را برای مدتی کوتاه دربر بگیرد.

نکته آخر اینکه گفتار بخشی از گفتمان است و به تنهایی نمی تواند جریانات اجتماعی را رهبری کند و اگر تلاش بر خلق گفتمانی تاثیرگذار است نباید خاستگاه عمل اجتماعی آن که لزوماً ثابت نیست را فراموش کرد.

هاشم باروتی