پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

محبّت


محبّت

محبّت مراتبی دارد محبّت های ظاهری و مراتب معمولی در اثر این پیدا می شود که آن جهت محسوس و مرئی و صورت ظاهری محبوب بنحوی است که شخص محبّ وقتی آن را درک می کند همان ظاهر محسوس را متناسب با خواسته و ملائم با تمایلات و مطبوع طبع خویش می یابد و مورد توجّه و پسند و موضع تمرکز حواسّ وی قرار می گیرد

شناخت عظمت الهی حالت ”محبت“ را در دل بوجود می‌آورد. توجه انسان به این که خدا دارای همه صفات کمالیّه و منشأ همه جمال‌ها و خوبی‌ها است و هر چیز دوست‌داشتنی در او هست.

اگر شخص به این معنی توجّه پیدا کند در دل وی محبّت پیدا می‌شود. محبّت، در حقیقت، حالتی است که در دل یک موجود ذی‌شعور، نسبت به چیزی که با وجود او ملایمتی و با تمایلات و خواسته‌های او تناسبی داشته باشد، پدید می‌آید. می‌توان گفت: یک جاذبه ادراکی است همانند جاذبه‌های غیرادراکی؛ یعنی، همانطور که در موجودات مادّی فاقد شعور مثل آهن و آهن‌ربا نیروی جذب و انجذاب وجود دارد آهن‌ربا آهن را جذب می‌کند، با این ویژگی که جذب و انجذاب میان آن دو، طبیعی و بی‌شعور است، در بین موجودات ذی‌شعور هم یک جذب و انجذاب آگاهانه و یک نیروی کشش شعوری و روشن وجود دارد، دل به یک طرف کشیده می‌شود موجودی دل را به سوی خود جذب می‌کند که این اسمش ”محبت“ است.

ملاک ای جذب و انجذاب، ملایمتی است که آن موجود یا محبّ دارد و محبّت انسان به چیزی تعلّق می‌گیرد که ملایمت کمال آنرا با وجود خودش دریافته است:

محبّت مراتبی دارد: محبّت‌های ظاهری و مراتب معمولی در اثر این پیدا می‌شود که آن جهت محسوس و مرئی و صورت ظاهری محبوب بنحوی است که شخص محبّ وقتی آن را درک می‌کند همان ظاهر محسوس را متناسب با خواسته و ملائم با تمایلات و مطبوع طبع خویش می‌یابد و مورد توجّه و پسند و موضع تمرکز حواسّ وی قرار می‌گیرد. و به‌لحاظ این ملایمت است که می‌گویند: آن شیء دارای جمال است و به‌واسطه جمالش جاذبه‌ای دارد که دل را متوّجه خودش می‌کند و کششی دارد که حواسّ و عواطف انسان را بسوی خود جلب می‌کند.

اما محبّت، مراتب دیگری فوق مراتب معمولی نامبرده دارد؛ چرا، که نوع دیگری از کمال‌های نامحسوس و غیرقابل رؤیت وجود دارند که وقتی انسان آنها را از طریق ادراکی متناسب با خودش درک می‌کند آنها نیز مورد توجّه و پسند وی قرار می‌گیرند و توجّهات انسان روی آنها تمرکز می‌یابد و در دل خود نسبت به آنها احساس محبّت می‌کند. فی‌المثل، کسانی که دارای بعضی از صفات بلند روحی هستند نظیر: شجاعت، سخاوت، گذشت، ایثار، درجات بالای علمی و دیگر صفاتی که انسان آنها را می‌پسندد و فطرتاً نوعی کشش و علاقه با آشنائی و یگانگی با آنها را در دل خویش می‌یابد، انجذاب قبلی نسبت به کسی که دارای این صفات است پیدا می‌کند و دلش به طرف او کشیده می‌شود، با اینکه این صفات، محسوس و مرئی نیستند. بنابراین، این هم یک نوع محبّت است نسبت به یک جمال معنوی نامحسوس؛ ولی مورد درک انسان.

پس منظور از جمال در اینجا همان صفت دل‌پسندی است که انسان با درک آن انبساط خاطر پیدا می‌کند، خوشحال و خرسند می‌شود. طبیعی است هر جمال و زیبائی باید با آن کسی که آن را درک می‌کند با خواسته‌ها و تمایلاتش، ملایمت داشته باشد و موجبات خرسندی، خوشوقتی و خوشحالی وی را فراهم آورد و روشن است که این یک امر نسبی خواهد بود؛ زیرا، این حقیقت، کاملاً، امکان‌پذیر است که چیزی را شخصی بپسندد و زیبا ببیند و همان را شخص دیگری نپسندد و در نظرش نازیبا و نامطبوع جلوه کند. فی‌المثل، در جهان طبیعت، رنگ‌‌هائی وجود دارد که در نظر بعضی افراد، زیبا و خوش‌منظر و در نظر بعضی دیگر نازیبا و ناخوشایند است و حتّی بعضی حیوانات به آن جذب می‌‌شوند و بعضی از آن می‌‌رمند. از شنیدن یک نغمه یا آهنگ، منهای جنبه‌های معنوی و ارزشی آن، یک نفر لذّت می‌برد و کاملاً جذب آن می‌شود و دیگی ناراحت می‌شود و بیزای می‌جوید.

آنچه که در بالا درباره دیدنی‌ها و شنیدنی‌های موجود در طبیعت گفتیم؛ دقیقاً، نسبت به امور معنوی و نامحسوس نیز صادق است. در جهات معنوی هم چیزهائی است که انسان‌ها می‌پسندند و ممکن است موجود دیگری اصلاً آن را درک نکند و یا آن را نپسندد. و نهایتاً به این نتیجه می‌رسیم که در هر حال موجود مجذوب و محبوب باید نسبت به آن کسی که دلش را متوجّه و جذب خویش کرده است. تناسب داشته و مورد پسند او باشد خواه دیگران هم آن را بپسندند یا نپسندند.

انبیاء و اولیاء خدا که نسبت به ذات اقدس الهی معرفت‌شان بالا و کامل و متعالی بود، به همان نسبت، محبت‌شان هم بیشتر و انجذاب‌شان نسبت به ذات اقدس حق تعالی شدیدتر می‌بود. بنابراین، هر قدرمعرفت انسان نسبت به اسماء و صفات و جلال و جمال و کمال الهی بیشتر و توجّه وی شدیدتر باشد، محبّت خدای متعال در دل انسان افزون‌تر خواهد شد.

قرآن در بسیاری از آیات، محبّت انسان به‌خدا را مورد توجّه قرار داده و با لسان ستایش از آن یاد می‌کند که برای نمونه اشاره می‌کنیم به چند آیه:

ای آنان‌که ایمان آورده‌اید هرکس که از دین خود برگردد پس خداوند بزودی قومی را می‌آورد که آنان را دوست می‌دارد و او را دوست می‌دارند در برابر مؤمنان فرو افتاده و در برابر کفّار، عزیز و سرافرازند در راه خدا جهاد می‌کنند از سرزنش هیچ ملامت‌گر نمی‌هراسند این فضل خدا است به هر که خواهد می‌دهد و خداوند - دارای رحمت - وسیع و - نسبت به حالات افراد - دانا است.

(یٰا اَیُّهَا الَّذینَ ٰامَنُوا مَنْ یَّرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّهٍٔ عَلَی الْمُؤْمِنینَ اَعِزَّهٍٔ عَلَی الْکٰافِرینَ یُجٰاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَلٰا یَخٰافُونَ لَوْمَهَٔ لٰآئمٍ ذٰلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَّشٰآءُ وَاللهُ وٰاسِعٌ عَلیمٌ ) (سورهٔ مائده، آیهٔ ۵۴)

خداوند که از هر چیزی کامل‌تر و دوست داشتنی‌تر است، و هستی و کمال خود را به بهترین وجه می‌شناسد، نسبت به خویش کامل‌ترین محبّت را دارد و موجوداتی هم که به‌لحاظ انتساب و ارتباط با خداوند واجد درجاتی از کمال هستد در حدّ کمال‌شان محبوب خدا خواهند بود و افراد موردنظر در آیه فوق کسانی هستند که خدا را دوست دارند و خدا هم آنها را دوست می‌دارد. پس این یک حبّ طرفینی است و ابتدا از خدا آغاز می‌شود.

ممکن است گفته شود: اگر هر موجودی، چنانکه گفتیم: به تناسب وجودش، دارای حسن باشد، پس هر موجودی محبوب خداست و لازمهٔ این سخن آنست که حتی اشخاص شریر و شقی هم محبوب خدا باشند. در صورتی که می‌دانیم اشرار و اشقیا مورد غضب و عذاب خدا خواهند بود.

اشخاصی که شقی هستند، اسباب شقاوت را به سوء اختیار خودشان برای خود کسب و نعمت‌ها و کمالاتی که خدا به آنها داده در واقع، خودشان آنها را به نقمت تبدیل کرده‌اند؛ یعنی، در راهی از آنها استفاده کرده‌اند که موجب نقص وجودشان گردیده است و استعداد درک رحمت‌های بی‌نهایت الهی را در خودشان از بین برده‌اند.

افراد شقی نیز با قطع نظر از شقاوت‌های خودساخته و به‌لحاظ آنکه آفریده دستگاه آفرینش هستند و با توجّه به مرتبه و جهات وجودی که دارند مورد محبّت خدا خواهند بود و همان محب باعث شده که خداوند پیامبران را به‌سوی‌شان بفرستد تا با هدایت و راهنمائی آنان اسباب تکامل‌شان را فراهم آورد که این‌ها آثار محبت خدا نسبت به ایشان خواهد بود؛ ولی، آنان وقتی با سؤء اختیار خود را در مسیری قرار دادند که منتهی به اعدام و نقائص شد به این لحاظ مبغوض خدا می‌شوند. در این زمینه می‌توان به لحن محبّت‌آمیز خداوند متعال توجّه کرد که به موسی می‌گوید:

ای موسی - برو بطرف فرعون که او طغیان کرد است پس - به او - بگو آیا برای تو - تمایلی - است به اینکه پاک و پاکیزه شوی و - می‌خواهی که - ترا هدایت کنم به سوی پروردگارت پس خشیت - خدا - کنی و فروتن شوی سپس معجزه بزرگ -خدا را - به او نمود.

(اِذْهَبْ اِلیٰ فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغیٰ ٭ فَقُلْ هَلْ لَکَ اِلیٰ اَنْ تَزَکّٰی ٭ وَاَهْدِیَکَ اِلیٰ رَبِّکَ فَتَخْشیٰ ٭ فَاَریٰهُ الْٰایَهَٔ الْکُبْریٰ ) (سورهٔ نازعات، آیات ۱۷ و ۲۰)

این آیات و بسیاری از آیات دیگر به‌خوبی حقیقت فوق را نشان می‌دهد که خداوند نسبت به مؤمن و کافر رحمان است، نسبت به مؤمنین رحیم هم هست؛ ولی، کفار مورد غضب و عذاب او قرار خواهند گرفت به سبب سوء اختیار خودشان. پس می‌توان گفت: هر چیزی از آن جهت که مخلوق خدا است و ارتباط با او دارد و فیضی از وجود الهی که منشأ وجود او است و از کانال آفرینش به او رسیده، به همان اندازه دارای کمالی است و محبوبیّتی متناسب با آن دارد. منتهی موجود مختار در بقاء خود گاهی با انتخاب روش نادرست در زندگی و انجام رفتار ناشایسته، استعدادهای سرشاری را که برای کسب فیوضات بیشتر و والاتر داشت ضایع می‌کند و به موجودی ناقص تبدیل می‌شود که به‌لحاظ این نقص‌های خود ساخته مبغوض می‌شود.

در آیهٔ دیگری می‌فرماید:

و از مردم کسانی هستند که بجز خدا شرکائی را اتخاذ می‌کنند و آنان را دوست می‌دارند همانند دوست داشتن خداوند و کسانی که ایمان آورده‌اند محبّت‌شان به خدا شدیدتر است.

(وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ اَنْدٰادَاً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللهِ وَ الَّذینَ ٰامَنُوا اَشَدُّ حُبَّاً لِلّٰهِ) (سورهٔ بقره، آیه‌ٔ ۱۶۵)

مشرکین کسان دیگری را شریک خدا قرار دادند و آن محبتی که می‌بایست به‌خدا داشته باشند، نسبت به آنها هم ابراز داشتند که این علامت شرکت است امّا مؤمنین بالاترین محبّت را نسبت به خدا دارند و هیچ چیز را به‌اندازه او دوست نمی‌دارند. از این جمله می‌توان دریافت: علامت ایمان اینست که خدا در نظر انسان از هر چیز دیگر محبوب‌تر باشد که این حدّاقل و حدنصاب محبّت و لازمهٔ ادنی مراتب ایمان خواهد بود و می‌تواند تکامل یابد تا آنجا که انسان جز ذات مقدّس حقّ تعالی هیچ چیز را بالاصاله دوست ندارد و هر چیز دیگری را بالتبع؛ یعنی، به اندازهٔ ارتباطی که با خدا و محبوبیتی که در پیشگاه وی دارد دوست خواهد داشت.

آیهٔ دیگری نیز به این حدّ نصاب و این حقیقت که نباید در پیشگاه مؤمن هیچ چیز محبوب‌تر از خدا باشد اشاره می‌کند و اینگونه می‌فرماید که:

بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشاوندانتان و اموالی‌که جمع آورده‌اید و تجارتی که از کسادش بیمناکید و منازلی که بدان دل بسته‌اید نزد شما از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا محبوب‌ترند پس منتظر باشید تا خدا فرمان - قطعی - خود را بیاورد و خداوند قوم تبهکار را هدایت نمی‌کند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.