سه شنبه, ۱۲ تیر, ۱۴۰۳ / 2 July, 2024
مجله ویستا

سلاح ها و ابر سلاح ها


سلاح ها و ابر سلاح ها

آلمان و هیتلر در جنگ جهانی دوم مغلوب شدند اما اگر آلمان به تجهیزات و مخصوصاً موشک هایی که در فکر تهیهٔ آن بود مجهز می شد, اگر آلمان دارای سلاح اتمی بود هرگز این اتفاق برایش نمی افتاد

یکی از عوامل تعیین کنندهٔ معادلات سیاسی و اقتصادی که نقش عمده‌ای در سرنوشت کشورهای مختلف داشته است موضوع سلاح‌ها و تجهیزات تهاجمی و تدافعی است. برای پی‌بردن به اهمیت موضوع کافیست به‌یاد بیاوریم که سرنوشت جنگ جهانی دوم را با آن همه ویرانی و میلیون‌ها کشته، در واقع یک چیز تعیین کرد: «بمب اتمی». همین سلاح جدید ژاپنی‌های سخت‌کوش و مبارز را وادار کرد تسلیم شوند و صلح تحمیلی را که دست کمی از شکست نداشت بپذیرند.

آلمان و هیتلر در جنگ جهانی دوم مغلوب شدند اما اگر آلمان به تجهیزات و مخصوصاً موشک‌هایی که در فکر تهیهٔ آن بود مجهز می‌شد، اگر آلمان دارای سلاح اتمی بود هرگز این اتفاق برایش نمی‌افتاد. دربارهٔ صدام هم همین موضوع صادق بود. اگر عراق دارای تجهیزات پیشرفته و از آن جمله سلاح اتمی بود، آمریکا جرأت نزدیک شدن به مرزهای او را نداشت. درواقع فاصلهٔ بین تصمیم آمریکا برای حمله تا اجرای حمله به عراق، فرصتی بود برای تحقیق و جاسوسی در این مورد که آیا عراق دارای توان نظامی بازدارنده است یا نه ؟ بقیهٔ حرف‌ها ، اینکه می خواهیم مطمئن شویم که صدام پسر خوبی است یا بچه ی بدی است ، فقط بهانه بود تا نتایج جاسوسی تکمیل شود.

در واقع بعد از انفجار اتمی ژاپن ، رقابت تسلیحاتی ابتدا به صورت پنهانی و سپس آشکار شروع شد و مهم ترین وجه این رقابت، به افزایش تعداد و قدرت تخریبی بمب‌ها و سلاح‌های هسته‌ای و به موازات آن گسترش سلاح‌های میکربی و بیولوژیکی بود. آمریکا و شوروی در خط مقدم این مسابقهٔ مرگ قرار داشتند که به‌دنبال اولی بلوک غرب و در پی دومی، بلوک شرق حرکت می‌کرد . صهیونیست‌ها هم که از هر دو طرف می‌خوردند .

بمب‌های هیدروژنی. بمب‌های نوترونی. سلاح‌های نوترونی، بمب‌هایی که هر موجود زنده‌ای را می کشد اما به‌هیچ موجود غیر زنده‌ای آسیب نمی‌رساند! همهٔ ساکنان یک شهر بزرگ و یک کشور را در دم می کشد اما به‌هیچ ساختمان و تأسیساتی آسیب نمی رساند. این حرکت جنون آمیز در تولید سلاح‌های اتمی (که به‌نظرم نه سلاح‌های کشتار جمعی بلکه «سلاح کشتار ملتی» است می‌تواند در آن واحد یک ملت را نابود کند) آنقدر شدید شد که خود صاحبان قدرت را به‌وحشت انداخت. یک جایی باید کار تمام می‌شد. یکی از دو طرف می بایست به یک سلاح یا فن آوری فوق هسته‌ای یا به‌عبارتی ابرسلاح دست پیدا کند. بعد از مدتی کرملین از سلاحی به نام ماشین روز قیامت حرف زد. آن‌ها می‌گفتند که سلاحی در اختیار دارند که اگر فعال شود روز قیامت را در کرهٔ زمین حادث می‌کند. ماشینی که اگر فعال شود دیگر نمی‌توان از ادامهٔ کار آن جلوگیری کرد و جهان را نابود خواهد کرد.

ریگان از طرحی افسانه‌ای سخن به‌میان آورد. جنگ ستارگان. طرحی که اگر عملی می‌شد می‌توانست قدرت بمباران و موشک‌باران حریف را به‌طور کامل فلج کرده و او را در خانهٔ خود محکوم به مرگ کند. وقتی دیکتاتور روسی این را شنید گفت فکر نکنید ما در کرملین نشسته‌ایم و دست روی دست گذاشته‌ایم و چرت می‌زنیم. آمریکایی‌ها گفتند با این‌حال می‌توانیم بشقاب جلوی دست رهبر شوروی را هدف بگیریم. شوروی‌ها گفتند قبل از اینکه آن‌ها بخواهند چنین تصمیمی بگیرند ما آن‌ها را از صفحهٔ روزگار محو خواهیم کرد …

این وسط یک اتفاق دیگری افتاد. غول بزرگ بلوک شرق از هم پاشید و فقط یک چشم آن باقی ماند. آمریکایی‌ها بلوک شرق را دور زدند. در بحبوحهٔ مسابقهٔ تسلیحاتی و در غفلت غول شرقی، آن‌ها نبرد اقتصادی، فرهنگی و ایدئولوژیک خود را با وحدت و شدت هر چه تمام‌تر آغاز کرده بودند. غول بزرگ بلوک شرق مواظب دست‌های حریف بود و نگاهش به مشت حریف دوخته شده بود اما یک‌دفعه دید زمین زیر پایش خالی شد و پاهایش خرد شد و به زمین افتاد. دیوار برلین فرو ریخت. آلمان غربی و شرقی متحد شدند. گورباچف گفت ارتش سرخ (که در آلمان شرقی مستقر بود) سرجایش خواهد ماند اما هذیان می‌گفت: گرجستان و اوکراین هم از شوروی جدا شد. کشور‌های آسیای میانه هرکدام طبل جدیدی خریدند و نواختند. چک اسلواکی به چک و اسلواکی تبدیل شد. لیتوانی، مولداوی، روسیه سفید و حتی چچن هم با وطن مرکزی وداع کردند. لهستان،‌ مجارستان و رومانی هم همان راهی را رفتند که دیگر بردگان پیشین کمونیست طی کردند. یوگسلاوی، هم از پدر جدا شد، هم بدن خودش چند تکه شد...

حالا غول غربی خود را به روی غول شرقی استخوان شکسته انداخته بود و داشت قسمت‌های مختلف بدن او را می‌بلعید. از آن بدن، فقط یک چشم باقی ماند که اسم‌اش روسیه بود. در عوض، آنقدر بدن غول غربی بزرگ شد که سایه‌اش روی بیشتر نقاط جهان افتاد. دنیای دوقطبی، تک قطبی شد. آمریکا.

(امیدوارم در فرصت دیگری داستان فروپاشی شرق قدیم و شکل گیری غرب جدید را بگویم. داستانی که با آنچه از رسانه‌ها شنیده‌اید متفاوت است . در اینجا چون می‌خواهم بیشتر دربارهٔ سلاح‌ها حرف بزنم درباره آن داستان، حرفی نمی زنم.)

و حالا رقابت میان یک چشم و یک غول. جرج بوش پسر دوباره از طرح جنگ ستارگان و سپر دفاع موشکی سخن به‌میان آورد اما تواماً گفت که می‌خواهد با یک چشم دوست باشد. آمریکا و روسیه در ظاهر با هم دوست شدند اما نبرد پنهانی برای نابودی باقیماندهٔ حریف شرقی همچنان ادامه داشت. آمریکا هر از چند گاهی یک چشمه از خود نشان می‌داد تا هم روسیه را محک زده باشد، هم برای دیگر کشورها عرض اندامی کرده باشد. چند ‌آزمایش اولیهٔ سپر دفاع موشکی، ناموفق از آب درآمد اما بالاخره آزمایش‌ها مثبت شد. رقابت تسلیحاتی جدید،‌ دوباره شروع شد. رئیس ستاد مشترک ارتش روسیه گفت که ما طرحی سه ماده‌ای داشته و داریم که از طریق آن می‌توانیم سپر دفاع موشکی را خنثی کنیم. آمریکایی‌ها باورشان نشد. پوتین گفت به زودی ارتش خود را به سلاحی استراتژیک مجهز می‌کنیم که تا سال‌ها می‌تواند امنیت ما را تضمین کند. باز هم آمریکایی‌ها باورشان نشد. بنابراین به آزمایش‌های خود ادامه دادند. اما این‌بار روسیه دست به آزمایشی جدید زد. آنها موشکی را امتحان کردند که سرعتش دور از پیش‌بینی آمریکایی‌ها بود و این یعنی مختل کردن طرح سپر دفاع موشکی. سرعت زیاد مانع از امکان رهگیری و هدف‌گیری موشک‌های فرضی دشمن، توسط لیزر می‌شود. آمریکایی‌ها گیج شدند ولی همچنان به همان چشمه‌نمایی‌ها ادامه دادند.

از جملهٔ این چشمه‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: ساخت تفنگ و گلولهٔ هوشمند. گلوله‌ای که می‌تواند هدف متحرک خود را تعقیب و دنبال کند. این هشداری بود به رهبران و شخصیت‌های بین‌المللی. هشدار! اگر بخواهیم، حتی با وجود هزاران محافظ، شما را هدف قرار می دهیم. رباط‌هایی که بعد از پرتاب از هواپیما می‌توانستند در سنگر‌های دشمن نفوذ کنند و اهداف تعریف شدهٔ خود را (حتی بر حسب تصویر) نابود کنند. همچنین ماشین‌هایی کوچکی که با چتر به‌زمین می‌رسیدند و به‌صورت هوشمند تانک‌ها و ماشین‌آلات نظامی دشمن را دنبال می‌کردند و وقتی آن‌ها را پیدا می‌کردند، به انهدامشان دست می زدند.

هواپیماهای بسیار کوچک و ظریفی (تا حد چند سانتیمتر و باندازهٔ یک پرندهٔ کوچک) که قادر بودند با سرعت و ارتفاع بسیار بالا یا بسیار پائین حرکت کنند و علاوه بر جاسوسی و شناسایی، دشمن را مورد هدف قرار دهند. بدون سرنشین و با کنترل از راه دور.

بمب‌های خفه کننده. برای کسانی که در سنگر‌های زیرزمین یا غار‌ها پنهان شده‌اند. بمب‌هایی که می‌تواند محیط را به‌سرعت از اکسیژن تخلیه و پناه‌گرفتگان را خفه کند. حس‌گر‌های تنفسی که قادرند به‌واسطهٔ بوی مخصوص تنقس دشمن معلوم (که می تواند یک شخص یا نژادی خاص باشد) از طریق هوا، او را شناسایی کرده و برای مورد اصابت قرار گرفتن، تشخیص دهند .

موشک‌های شبه لیزری که با تششعات خود، بدون آسیب رساندن به تأسیسات، و با تولید حرارت بسیار بالا، بدن دشمن را می‌سوزانند و او را از بین می‌برند. و چندین چشمهٔ دیگر… و سرانجام طرح‌های جنجالی سلاح‌های هسته‌ای کوچک که حتی می‌توانند تا حد مدل شکلی یک آر.پی.جی.هفت یا موشک‌انداز استینگر، کوچک شوند و قادرند سنگر‌ها و پناهگاه‌های زیرزمینی و ضدهسته‌ای را هم ویران کنند.

اگر شما جای من بودید چه فکر می کردید؟ مخاطب این دندان نمایی‌ها کیست ؟ به‌نظر من، آمریکا بدون آنکه بلندبلند بگوید، چند سالی است که استراتژی جدیدی را اتخاذ کرده است. و آن، تهدید رهبران است. مردم معمولی که سنگر ضدهسته‌ای و زیرزمینی ندارند تا از تکنولوژی سلاح‌های هسته‌ای و زیرزمینی کوچک ناراحت شوند. کسی با آن‌ها کاری ندارد چه برسد به اینکه بخواهند از گلوله‌های هوشمند، بمب‌های خفه‌کننده، زیردریایی‌های مینیاتوری یا هواپیماهای بسیار کوچک بترسند. آمریکا در حال دور زدن کشور‌هاست‌. او به‌صورت غیرمستقیم سیاست ارعاب و تهدید رهبران را درپیش‌گرفته است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.