پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

شیر همان شیر نیست


شیر همان شیر نیست

یک قلاده شیر بزرگ در باغ وحشی نه چندان خوب و مدرن در هند زندگی می‌کرد. مسئولان باغ وحش در طول روز فقط به او یک کیلو گرم گوشت می‌دادند. شیر همیشه گرسنه بود. او دعا کرد که هر چه زودتر …

یک قلاده شیر بزرگ در باغ وحشی نه چندان خوب و مدرن در هند زندگی می‌کرد. مسئولان باغ وحش در طول روز فقط به او یک کیلو گرم گوشت می‌دادند. شیر همیشه گرسنه بود. او دعا کرد که هر چه زودتر وضع بهتر شود. تا اینکه یک روز مسئول باغ وحش بزرگ در دُبی این شیر را خرید و با خود برد. به محض رسیدن مسئول قفس شیر به او یک پاکت بزرگ و زیبا داد.

شیر به محض باز کردن بسته دید که داخل آن فقط چند عدد موز قرار داده شده است. شیر با خود گفت حتما این کار دلیل خاصی دارد، اما روزها می‌گذشتند و فقط برای او موز می‌آوردند. روزی او نعره‌ای کشید و به مسئول قفس گفت: مگر نمی‌دانید که من شیرم و سلطان جنگل هستم. این چه مدیریتی است؟ مگر من می‌توانم موز بخورم؟ این چه وضعی است؟ مسئول قفس با خونسردی جواب داد: الکی داد و بیداد نکن. تو با ویزای میمون وارد دبی شدی. شیر گرسنه در کشور خود بودن به از میمون در کشور بیگانه بودن!

مترجم: آرش میری خانی

منبع: ‏ummah.com ‎