یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

افسـانه بی‌طرفی


افسـانه بی‌طرفی

۱) چه کسی می تواند بگوید من بی‌طرفم درحالی که می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالت ارزش شناختی دارد؟ یعنی، می‌فهمد که هیچ یک از نظام های ارزشیِ اخلاقی و اخلاقِ سیاسی را که توسط …

۱) چه کسی می تواند بگوید من بی‌طرفم درحالی که می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالت ارزش شناختی دارد؟ یعنی، می‌فهمد که هیچ یک از نظام های ارزشیِ اخلاقی و اخلاقِ سیاسی را که توسط فیلسوفان یا متکلمان معاصر یا قرون گذشته صورتبندی و تقنین و تجویز شده است نمی تواند مصادره یا پیشفرض کند. و این یعنی، نه تنها هیچ یک از آن نظام‌های بسته بندی شده را به طور یکجا، که هیچ یک از اجزا و مقومات آنها را هم، نمی تواند گزینش کند و یا التقاطاً مورد تألیف و ترکیب قراردهد. خواه آن نظام‌ها و آحاد آموزه‌های‌شان منشأ الهی داشته باشند خواه منشأ انسانی ـــ همان مجموعۀ متغیر و متکثر و بی‌قرار آمال و امیال و هوسات انسانی.

۲) چه کسی می تواند بگوید من بی‌طرفم درحالی که می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالت معرفت شناختی دارد؟ یعنی، می فهمد که نه تنها هیچ یک از نظریه های متعدد رقیب معرفت شناختی را نباید مصادره و مفروض کند که هیچ یک از موازین مقرر و تجویزشده آنها را هم نباید مصادره یا مسلم فرض کند. خواه آن نظریه‌های متعدد رقیب، معاصر باشند یا متعلق به قرون وسطی و یا به عصر یونان باستان. خواه آن موازین مدرن و معاصر باشند خواه متعلق به اعصار و قرون دور و دورتر. که واضح است این کار بلافاصله بی‌طرفی او را مخدوش و بل منتفی می‌کند.

۳) چه کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرفم در حالی که می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالت هستی شناختی دارد؟ یعنی، می فهمد که هیچ موضع و مطلبی را نباید از مکاتب و مشارب یا نظریه‌های مابعدالطبیعی حال و گذشته درباره چگونگی منشأ این عالم، چگونگی وجود این عالم، چیستی اثاثیه این عالم، و چیستی و چگونگی فرجام این عالم اخذ واختیار کند. خواه این اخذ و اختیار به طور رسمی و علنی و اعلام شده صورت گیرد خواه به واسطه حلول لطیف مواریث فرهنگ اجتماعی و تاریخی. خواه آن اخذ و اختیارِ رسمی و علنی از نظام های مابعدالطبیعی الهی صورت گیرد خواه از نظام های غیرالهی قدیم و جدید. خواه آن مواریث فرهنگ اجتماعی و تاریخی عمیقاً ریشه درآموزش های انبیا داشته باشد خواه مواریثی باشد که عالماً و عامداً مورد دین زدایی قرار گرفته باشند.

۴) چه کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرفم درحالی که می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالتی درباره نظریه‌های علمی اعم از طبیعی یا اجتماعی دارد؟ یعنی، می‌فهمد که اخذ و اختیار هر نظریه یا مکتبی از این دو دسته از علوم، در واقع وی را بنیاناً و به نحو مرصوصی مرهون و مربوب سه حوزه ارزش شناسی، معرفت شناسی و هستی شناسی کرده است و این یعنی، از موضع بی‌طرفی خارج شده است.

۵) چه کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرفم درحالی که می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالتی درباره فرهنگ‌ها و تمدن‌ها دارد؟ یعنی، می‌فهمد که هیچ جزئی یا بخشی از هیچ فرهنگ و تمدنی را نباید تلویحاً یا به تصریح مصادره کند. می‌فهمد که نسبت به تمام فرهنگ‌ها و تمدن‌های گذشته و حال باید بلاموضع باشد که به محض اخذ هر جزئی از آنها، به هر بهانه‌ای، دست کم بی‌طرفی زایل می‌شود. و«به هر بهانه‌ای» هم یعنی، به هر علتی و یا به واسطه هر دلیلی، موجه باشد یا ناموجه، توجیه‌پذیر باشد یا نباشد. زیرا هم علت و دلیل بودنشان و هم موجه بودن یا توجیه پذیربودنشان جملگی بازمی گردد به همان سه حوزه ارزش شناسی، معرفت‌شناسی، و هستی‌شناسی.

اینک از خود سؤال کنیم:

چه کسی می تواند بگوید من بی‌طرفم؟ به نظر می‌رسد اینک بایسته تر است این سؤال را مطرح کنیم: آیا کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرفم؟ اینک به نظر می‌رسد این سؤال فوق‌العاده جالب‌تر، مهم‌تر، بنیانی‌تر، و سرنوشت سازتر است: آیا دعوی بی‌طرفی چیزی جز افسانه ای است که برخی از ما بنی‌آدم برای فروختن یا قبولاندن برخی از آمال و امیال و آرای مان به برخی دیگر از بنی آدم ساخته و پرداخته‌ایم؟

آیا روشن نیست که مدعیان بی‌طرفی با این ادعا به نحوی خودآگاه یا ناخودآگاه بر کرسی حضرت حق(جل جلاله و عزه وعظمته) تکیه می زنند؟

آیا دعوی بی‌طرفی به نحوی همان موضع و دعوی آفاقیت نیست؟

و بالاخره، آیا دعوی بیطرفی قلب تپنده نگرش خارج دینی(همان برون دینی) نیست؟

ـ همان که بعضاً به نحو بسیار لغزنده و لغزاننده ای عینیت خوانده می شود.

ـ در واقع صحیح و دقیق این بود که دلالت معرفت شناختی را در ضمن دلالت ارزش شناختی مورد بحث و تحلیل قرار می دادم نه مستقلاً. زیرا بی هیچ تردیدی تمام نظریه های معرفت شناختی عمیقاً در بستر و زمینه ای مشحون از ارزش‌های اخلاقی و اخلاق سیاسی ریشه دارند! بستر و زمینه‌ای که غالباً اگر نه همواره شکل صورتبندی شده، مدون، و نظام‌مندی نیافته و به صورت فرهنگ اجتماعی و تاریخی به انحای بسیار گسترده، ملفوف، و غیرمحسوس در آن نظریه ها فرو می‌ریزند و یا حلول می‌کنند.

دکتر سعید زیباکلام

استاد فلسفه دانشگاه تهران